چاپ جدید تعدادی از خاطرات پرفروش دفاع مقدس همزمان با ایام برپایی بیست و هشتمین دوره نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود که از این موارد می‌توان به چاپ دوم خاطرات آهنگران، «دا» و «من زنده‌ام» اشاره کرد.
کد خبر: ۸۵۱۲۴۱۳
|
۳۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۷

به گزارش خبرگزاری بسیج، چند انتشارات فعال در حوزه دفاع مقدس اقدام به عرضه چاپ‌های جدید از کتاب‌های خاطرات این‌گونه ادبی کرده‌اند که از این موارد می‌توان به انتشارات سوره مهر اشاره کرد. این انتشارات قصد دارد که برای ایام بیست و هشتمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران چاپ جدید از کتاب‌های خود را روانه بازار کتاب کند که از این موارد می‌توان به چاپ 153 از کتاب «دا» اشاره کرد. این اثر نوشته سیده اعظم حسینی است و کمتر اهل کتابی را می‌توان یافت که این اثر را نخوانده باشد.

«دا» روایت خاطرات سیده زهرا حسینی از روزهای اشغال خرمشهر است که دلایل متعدد از جمله زیبایی روایت وقایع، متفاوت بودن نوع حضور راوی در ایام جنگ تحمیلی و بیان خاطرات ناگفته و جدید از روزهای حمله به خرمشهر اشاره کرد.

این انتشارات همچنین در نظر دارد تا چاپ چهارم کتاب «زندان الرشید» را به بازار کتاب بیاورد. این اثر که به قلم حجت‌الاسلام و المسلمین بهداروند نوشته شده، خاطرات سردار گرجی‌زاده از اسارات و دفاع مقدس است که از زاویه‌ای نزدیک شیرینی‌ها و تلخی‌های اسارت را بیان می‌کند. وضعیت اسرا در اسارتگاه‌ها، راهکارهای آزادگان برای حل مشکلات، نوع برخورد نیروهای مهاجم با اسرا و از همه مهمتر شیوه مقاومت نیروهای ایرانی مقابل اسارت از جمله موضوعات جالبی است که در این کتاب اشاره شده است. یکی از خاطرات مهم در این کتاب، روایت راوی از نوع شهادت شهید هاشمی است. بنا به گفته راوی، وی آخرین همراه شهید هاشمی بوده است.

چاپ پنچاه‌ و دوم از کتاب «بابا نظر» نیز کتاب دیگری است که از سوی این انتشارات در ایام بیست و هشتمین دوره نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شود.

«من زنده‌ام»، خاطرات معصومه آباد از روزهای اسارت پرفروش‌ترین کتاب در سال گذشته بوده است. انتشارات بروج که چاپ این اثر را برعهده دارد، چهار چاپ جدید از این کتاب را برای نمایشگاه عرضه می‌کند. این اثر تاکنون به چاپ 180 رسیده است. انتشارات بروج همچنین برنامه‌ریزی کرده است تا جشن امضای کتاب را با حضور راوی اثر برگزار کند که ایام حضور وی در نمایشگاه متعاقباً اعلام خواهد شد.

«من زنده‌ام» از دوران کودکی آباد آغاز می‌شود و تا زمان آزادی او پس از اسارت چهار ساله در اردوگاه‌های بغداد ادامه می‌یابد. کتاب دربردارنده تجربیات جدید است که در آن نویسنده اسارت را از نگاه چهار دختر بیان کرده است. رهبر معظم انقلاب با نگارش تقریظی بر این کتاب فرموده‌اند:

«بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب را با احساس دوگانه اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبائی‌ها و رنج‌ها و شادی‌ها آفرین گفتم. گنجینه یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درس‌ها و آموختنی‌ها را پرشمار می‌کند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهن‌ها و حافظه‌ها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن.

این نیز از نوشته‌هایی است که ترجمه‌اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب و بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام می‌فرستم

انتشارات «روایت فتح» برای بیستمین بار کتاب «اینک شوکران1: مدق به روایت همسر شهید» با موضوع روایت زندگی شهید «منوچهر مدق» از زبان همسر شهید به کوشش «مریم برادران» و برای هشتمین بار کتاب «اینک شوکران 3: ایوب بلندی به روایت همسر شهید» با موضوع روایت زندگی شهید «ایوب بلندی» از زبان همسر شهید به کوشش «زینب عزیز محمدی» را منتشر کرده است. گفته شده که این کتب از آثار پرفروش و پرمخاطب این انتشارات هستند.

اینک شوکران مجموعه ای از مجموعه های انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشان روایت می کند.

خاطرات مداح معروف جنگ، محمدصادق آهنگران، از دیگر عناوینی است که در این قالب بازنشر می‌شود. این کتاب شامل خاطرات او از روزهای دفاع مقدس در برهه‌های مختلف زمانی تاریخ جنگ هشت‌ساله است که به کوشش علی اکبری نوشته و از سوی انتشارت یازهرا(س) به چاپ رسیده است. در بخش‌هایی از این کتاب آمده است:

«وقتی شنیدم درگیری در خرمشهر شدید شده و دشمن بخش اعظمی از خرمشهر را اشغال کرده، خودم را به این شهر رساندم. نزدیکی‌های خرمشهر (شهید) سعید درفشان را کنار جاده دیدم، که آر‌پی‌جی روی دوشش بود و بر می‌گشت. از او پرسیدم: «چه خبر، شهر تو چه وضعیه؟» گفت: «خرمشهر رو دارن می‌گیرن»

گفتم: «بچه‌ها کجا هستن؟» گفت: «بچه‌ها زیر پل دارن مقاومت می‌کنن و من باید واسه انجام کاری برگردم عقب.»

وارد خرمشهر که شدم، درگیری‌ها در اوج خودش بود و دود و آتش در هر گوشه‌ای از شهر دیده می‌شد، نخل‌ها در حال سوختن بودند و صدای رگبار گلوله‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد. می‌خواستم هر طور شده خودم را زیر پل برسانم و برای این کار، مجبور بودم مسیر زیادی را زیر آتش دشمن حرکت کنم. دولادولا جلو می‌رفتم که چشمم به یک لودر در حال خاکریز زدن افتاد. اول فکر کردم عراقی است، اما صدای آوازی توجه‌ام را جلب کرد. صدا از داخل اتاقک لودر می‌آمد. راننده لودر با صدای خیلی بلند و بدون توجه به آتش دشمن، آواز می‌خواند و برای رزمندگان خاکریز می‌زد. جالب این که وقتی اطراف او را با گلوله‌های مختلف می‌زدند، همان طور بشاش و ریتمیک می‌خواند: «بزن بزن که داری خوب می‌زنی» از روحیه‌ای که او داشت، متعجب مانده بودم که چطور در این معرکه‌ آتش و خون، این اندازه با انرژی مشغول کار است و خم به ابرو نمی‌آورد و حتی منتظر است تا او را بزنند و شهید شود. برای سلامتی‌اش دعا کردم و به راه خود ادامه دادم.

هنوز به پل نرسیده بودم که دوباره صدای فریادی نظرم را جلب کرد. چشم چرخاندم دیدم، یک سرهنگ ارتشی با داد و فریاد به نیروهای کمی که آنجا بودند دستوراتی می‌داد. مکرر می‌گفت: «هیچ کس حق عقب‌نشینی نداره، عراقی‌ها دارن میان جلو، حرکت کنید تا جلوشونو بگیریم.» او با تمام وجود فریاد می‌زد و با شجاعت، نیروهای تحت امرش را به پیش روی فرا می‌خواند. از آنها هم جدا شدم و دوباره به سمت زیر پل راه افتادم.

به پل که رسیدم، بچه‌ها هنوز مقاومت می‌کردند، اما همه نگران اشغال شهر بودند. مقاومت ادامه داشت، تا اینکه کم کم دشمن بر آن منطقه نیز مسلط شد و مجبور شدیم برگردیم عقب. در حین عقب‌نشینی، یکی از رزمندگان را دیدیم که زخمی کنار نرده‌های رودخانه‌ی اروند افتاده بود و از درد به خود می‌پیچد. صدایی که از برخورد گلوله‌ها با نرده‌های اطراف او ایجاد می‌شد، هم مستقیم روی اعصاب بود و هم وحشتناک... .

 

ارسال نظرات