گفت و گوی اختصاصی بسیج با مادر و خواهر "شهید محسن کمالی"

کرج – خبرگزاری بسیج: محسن عاشق خدا شد و چون لایق شهادت بود خدا نیز به وعده اش وفا کرد و محسن که الان آسمانی شده هزار بار دیگر متولد شود جانش را فدای دین و ایمانش خواهد کرد.
کد خبر: ۸۵۱۴۴۵۶
|
۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۹
گفت و گوی اختصاصی بسیج با مادر و خواهر
کرج – خبرگزاری بسیج : هوای امروز بارانی بود بارانی تر از لحظه هایی که در باران می ایستی و دست هایت را برای گرفتن مرواریدهای اشک آسمان دراز می کنی، اما!
مروارید آسمان از میان دیوار ترک برداشته دست فرو می ریزد و تو می مانی و خیس شدن کف دستانت...

گفت و گوی اختصاصی بسیج با مادر و خواهر
نامش زینب است تک خواهری که کودکی اش سراسر خاطره نا گفته برادر است!! نامش زینب است مانند همان که در کربلا کنار حسین گریه مادرانه اش آسمان را خجالت زده کرد..
حال زینب ماند وخاطره محسنی که هم نام حسین است با همان هوای دلدادگی!!
تقاضای مرا برای مصاحبه گرم پاسخ داد گفت نمی دانم چرا در این شرایط نمی توانم به شما بگویم نمی شود میزبان هستم..
پا برهنه بیرون آمد و در حاشیه مسجد همراهم شد...
با حدیثی شروع کرد، هر که مرا عاشق شود من عاشق او میشوم و وقتی که عاشقش شدم شهید می شود... محسن عاشق خدا شد وخدا به وعده اش وفا کرد. چون لایق شهادت بود.
زینب گقت:خانواده ام و حتی محسن که الان آسمانی شده هزار بار دیگر متولد شوند جانشان فدایی دین و ایمانشان خواهد شد.
محسن خالصانه کار کرد و خدا به او عزت داد و عاقبت بخیر شد همان چیزی که مادر به شما گفت دخترم عاقبت بخیر شوی... عزتی که خدا به شهید می دهد ابدی است.
در جواب من که پرسش کردم علت این همه آرامش مادر در این لحظه های تاسف بار چیست چنین گفت: به گفته قرآن شهید نمی میرد و زنده است و همیشه حضور دارد. و این آرامش را خدا بما و بخصوص به مادر هدیه دادند.
همین بس که می بینید چه جماعتی برای بدرقه اش آمدند خود نشان این دارد که مردم داری محسن را می رساند. چون همه را دوست داشت و به هر کسی می رسید به گرمی سلام می کرد و گاه پای درد دلشان می نشست.
بیشتر وقتش در همین مسجد می گذشت، خدا را سپاس که همه را دوست داشت و همه دوستش داشتند. گوشه ای از گفت گوی من با خواهر شهید محسن کمالی دهقان.
گفت و گوی اختصاصی بسیج با مادر و خواهر
و اما مادر
مادر آرام آرام گوشه ای کنار مردم نشسته بود به گرمی در آغوش کشید و گفت شرمنده ام چون مهمان برای محسن می آید نمی توانم زیاد وقت صرف کنم اما بعد از مراسم در خدمت شما دختر عزیزم هستم... مهمان محسن روی چشم ما جا دارد. محسن خیلی مهربان بود و همیشه برای خدا کار می کرد و حواسش به این بود که کسی از او رنجیده نشود.
محسن امانت خدا بود و خوشحالم به خوبی از او توانستم مراقبت کنم. و به خودش برگردانم.
الان هم ناراحت نیستم چون همیشه زنده خواهد بود. خوشحالم که در راه ایمان و هدفش جانش را تقدیم کرد.
از من پوزش خواست و بعد از کلی سپاس باز بمن خسته نباشید گفت و تکرار کرد شما چه افتخاری نصیبت شده که مهمان حضرت زینب(س) و محسن من شدی قدم بر چشم ما گذاشتی...
اشک امان مرا برید و مادر مادرانه اشک های من رو پاک کرد انگار من نیاز به دلداری داشتم....

گفتگو از محبوبه اقتداریان
ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار