مادر شهید قاسمی دانا روایت می‌کند

ماجرای اظهار آمادگی شهید قاسمی‌دانا برای فرمان رهبر انقلاب در سال ۸۸

یک دست از لباس‌هاى نظامى را جدا و به میخی که به در کمدش کوبیده بود، آویزان کرد. بعد پوتین‌هایش را جلوی کمد آماده گذاشت. گفت این‌ها را آماده کرده‌ام تا هرلحظه که امام عزیزم امر کردند آماده باشم و حتی لحظه‌ای درنگ نکنم.
کد خبر: ۸۵۲۳۵۹۲
|
۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۸

به گزارش خبرگزاری بسیج، «حسن قاسمی دانا» یکی از شهدای مدافعان حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) است که مدتی پیش در درگیری با تروریست‌های تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد. این شهید والامقام از اهالی شهر مقدس مشهد بود که برای دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) و مقدسات اسلامی به صورت داوطلبانه به دمشق سفر کرده بود.

به گفته پدر شهید قاسمی دانا، شهید در اخبار سوریه شاهد کشت و کشتار بی رحمانه مردم توسط نیروهای تکفیری و جسارت به حرم مطهر حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) بود و همین مسئله سبب شد که خودش به صورت داوطلبانه عازم سوریه شود و از این مکان مقدس و مردم بی گناه دفاع کند. وی از 25 فروردین ماه در سوریه حاضر شد و جمعاً به مدت 22 روز در منطقه حاضر بود و در صبح جمعه 19 اردیبهشت به شهادت رسید. پیکر مطهر او در 22 اردیبهشت وارد کشور شد. در روز بیست و پنجم که مصادف با نیمه ماه رجب و سالروز رحلت جانسوز عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (س) بود در میان حضور پرشور مردم و مسئولان در باغ پایین آرامگاه خواجه ربیع، بلوک 6 ردیف 16 به خاک سپرده شد.

نقل مشهوری است که شهید حسن قاسمی دانا خودش را یک افغانستانی مهاجر ساکن ایران معرفی کرده و لابلای آنان و با جمع آنان که داوطلبانه می‌رفتند، رهسپار سرزمین سوریه شده است. او خودش را حسن قاسم‌پور معرفی کرده بود. برای حسن از همان ابتدا افغانستانی و ایرانی نداشت. برایش دفاع از حرم، جغرافیا نداشت. یک سال از شهادتش می‌گذرد و حالا دوستان ایرانی و افغانستانی‌اش برایش یادواره می‌گیرند و از سوز شهادتش می‌گویند.

پدر این شهید  گفته یکی از همرزمان فرزندش اشاره کرده و گفته بود: دشمن از حسن سئوال می‌کرد که تو کی هستی؟ و او پاسخ می‌داد شیعه علی (ع)، شیعه زینب (س)، سپس دشمن می‌گفت نه تو کافر هستی و حسن نیز در جواب همان جمله را تکرار می‌کرد و این تکرار بارها و بارها از سوی هر دو طرف تکرار شد تا اینکه نهایتاً نیروی دشمن به سمت فرزندم تیراندازی کرد و او به شدت مجروح شد.

مادر شهید قاسمی دانا خاطره‌ای از سال 88 و فتنه‌ای که پس از انتخابات به راه افتاده بود نقل می‌کند و در این خاطره از ارادت محض و گوش به فرمان رهبری بودن ِ شهید را توصیف می‌کند:

فتنه 88 بود، حسن چند سفر به تهران داشت و به قول خودش همه چیز را از نزدیک رصد می‌کرد. از تمام اخبار و اتفاق‌ها با خبر بودیم و منتظر پیام آقایمان امام خامنه‌اى بودیم. از این اوضاع خیلى نگران بودیم.

از سفر که برگشت، خیلى به هم ریخته بود. یک روز که مشغول کار بودم از اتاق حسن صداى کوبیدن چیزى می‌آمد. به اتاقش رفتم، درب کمد لباسش باز بود. حسن لباس نظامى زیاد داشت، هر لباسش کامل کامل بود، خیلى نظم خاصى داشت. دیدم دارد به درب کمد لباس میخى می‌کوبد.

اعتراض کردم؛ گفت: «ناراحت نباش ببین دارم چه کار می‌کنم، بعد اعتراض کن». من نگاهش می‌کردم میخ را که کوبید از رگال لباسش یک دست از لباس‌هاى نظامى را جدا و به میخ آویزان کرد. بعد پوتین و گترهایش را جلوی کمد آماده گذاشت. هر چیزى که لازم داشت، آماده کرد.

رو به من کرد و پرسید: «خوبه؟» گفتم: «بله ولى دلیلش را نگفتی». به من نگاه کرد و خندید. گفت: این‌ها را آماده کرده‌ام که هر لحظه‌ای که امام عزیزم امر کردند هم خودم و هم وسایلم آماده باشد و لحظه‌اى درنگ نکنم.

من گفتم: «فرقش در چه بود که از رگال لباس جدا گذاشتى؟»گفت: «نمی‌خواهم حتی یک لحظه معطل شوم». این ارادتش خوشحالم می‌کرد.

ارسال نظرات
آخرین اخبار