به گزارش خبرگزاری بسیج، محمدرضا گودرزی نویسنده و منتقد ادبی با اشاره به وضعیت ادبیات داستانی در سالهای اخیر گفت: ادبیات داستانی در 4 سال اخیر دچار افت شده است چرا که این بخش از ادبیات از سال 70 به بعد همواره رشد داشته است، اما این رشد اکنون کاهش یافته است.
وی با بیان این مطلب که افت ادبیات داستانی در سالهای اخیر در ابعاد مختلف قابل بررسی است، گفت: بخشی از افت مربوط به تعداد شمارگان است. بنا به گفته وزیر ارشاد شمارگان کتاب از 3 هزار نسخه در سالهای اخیر به 700 نسخه کاهش یافته است. حتی در برخی موارد ناشران 500 نسخه از یک کتاب را منتشر میکنند، در حالیکه در گذشته هیچ کتابی زیر هزار نسخه منتشر نمیشد.
گودرزی تصریح کرد: نکته دیگر در این میان پدید آمدن دغدغههای جدید و متفاوت برای مخاطبان است، امروز مخاطبان به سینما و اینترنت بیش از کتاب توجه میکنند. به نظر من برای فرهنگ سازی در حوزه کتاب در دولت تلاش جدی نشده است. علت دیگر افت ادبیات داستانی نویسندهها هستند که باید دید دغدغههایشان چگونه است و چرا دل و دماغ نوشتن در آنها کاهش یافته است، اصولا میگویند کتابی خوب است که نویسنده با موضوع آن کتاب خواننده خود را تسخیر کند. این در حالی است که در این 4 سال اخیر کمتر کتابی خواننده را تسخیر کرده است و یا حتی میتوان گفت، اصلاً تسخیر نکرده است.
وی با بیان این مطلب که نباید بگوییم تنها نویسنده در افت ادبیات داستانی در سالهای اخیر مقصر است، گفت: اگر بگوییم فقط نویسنده مقصر است اشتباه است. بخشی از این اهمال به ناشر و بخشی هم به خواننده مربوط است.
این منتقد ادبی بخش دیگری از جریان افت ادبیات داستانی را به به چاپ و شرایط آن مرتبط دانست و گفت: این مسئله دو بعد دارد، یک بعد اینکه ناشران روی آثار نویسندگان جوانانی که شاید کارشان هم خوب باشد، به دلیل شرایط بد اقتصادی سرمایهگذاری نمیکنند. در حوزه داستان کوتاه که من نسبت رمان با آن بیشتر سر و کار دارم، میدانم که اگر ناشر خیالش راحت نباشد که یک کتاب فروش میرود، دست به چاپ آن نمیزند، بنابراین در این شرایط تعداد کتابهای خوبی که دست نویسنده مانده و چاپ نشده زیاد است. بعد دوم هم مربوط به مشکلات ممیزی ارشاد است که البته اخیراً کمتر شده است.
گودرزی درباره سیاهنمایی و بیان وقابع در ادبیات گفت: به نظرم خواننده باید مرز بین این دو را تعیین کند، باید دید کسی که آن را میخواند چه دغدغه و جهان بینی دارد. برای مثال فرض کنید که میگویند در جامعه فقر است. کسی که اوضاع مالی خوبی دارد، میگوید فقر نیست. به نظرم هیچ قانونی برای این موضوع وجود ندارد. بنابراین وابسته به مخاطب است. اگر قرار باشد که واقعگرا بنویسیم نه میتوانیم بیش از آنچه که هست سیاهنمایی کنیم و یا بیش از آن سفید نمایی، چرا که خواننده آن را با واقعیت جامعه تطبیق میکند. اگر کسی برخلاف واقعیتها مطلبی را بنویسد موفق نخواهد بود. و اگر در سیاهنمایی غلو شده باشد و منفک از حقیقت باشد، آن کتاب در حاشیه قرار گرفته و بایکوت میشود و اگر کتاب مخاطب عظیمی را جذب کند نشان میدهد که این کتاب سیاهنمایی نیست و واقعیت است.