به گزارش خبرگزاری بسیج، در پی درگذشت حجتالاسلام مهدی مطلبی، محمد مهدی فاطمی صدر از دوستان وی یادداشتی را نقل می کند:
رفاقت بنده و شیخ شهید مهدی مطلبی، به قدمت توافق لوزان دو است و شاید سر جمع دو ماه نمیشود؛ یعنی تعداد تمام دفعاتی که با هم نشستهایم را میتوان به انگشتان یک دست شمرد. با این همه شاخصهی بارز ایشان در مجاهدت در این روزها کافی بود تا هم این چند صباح ذخیرهای باشد برای همهی روزهایی که در پیش است.
بار اولی که شیخ مهدی را ملاقات کردم در دفتر گفتمان انقلاب اسلامی بود؛ در نشست همان جمعی که دوره تربیت مبلغ هستهای را برنامهریزی میکرد و بعدتر بانی تجمع عظیم هستهای حوزویان در مدرسهی مبارکه فیضیه شد.
آن جمع به تناوب با طلاب دلواپس پرونده هستهای کوچک و بزرگ میشد، و مهدی مطلبی آن جا بود تا طرح درس دورهی تربیت مبلغ هستهای را ویرایش کند و ما که در پی یادمانسازی در ارتفاعات فردو بودیم و بچههای آن جمع به هر دلیل چندان با کارهایی از این دست همراه نبودند و اسلوبهای متعارف تبلیغ را ترجیح میدادند؛ شیخ مهدی اما با همآن ارائه اول تا انتهای کار را دریافت و حتی بعدتر با آن همراه شد.
نشست بعد در تشکل فراگیر تبلیغ بود، اساتید حوزه و مبلغان نخبه جمع بودند و شیخ مهدی ارائه میکرد؛ من البته تا آن روز تحلیل هستهای کم نشنیده بودم، اما فارغ از معممین حتی در میان جماعت مکلا هم کمتر دیده بودم کسی با این تسلط و مهمتر شیوایی و همهفهمی مطالب را بیان کند.
یعنی شیخ مهدی به عنوان یک آخوند منبرش را میرفت و تفاوت تنها این بود که به شمر زمانش رسیده بود و حالا روضهی گود فردو را میخواند. در روضهخوانی هستهای هم آن قدر مسلط بود که حتا اشک امثال ما کهنهکارها را درمیآورد.
نشست سوم در تالار اجتماعات مدرسه فیضیه با هم در بارهی تدوین تاریخ شفاهی هستهای و تربیت راویان هستهای و راهاندازی کاروان روایت هستهای صحبت کردیم. آن روز افتتاح دورهی تربیت مبلغ هستهای بود که پس از سخنرانی مهندس حسین آبنیکی، نوبت به رونمایی کتاب اخیر ایشان، راز آن چه مرقوم داشتهاند، و ارائهی خود ایشان بود، و ما باید به ارتفاعات یوسف میرفتیم و نماندیم.
چند روز بعد از این به مؤسسهی امیر بیان دعوت شدیم برای نشستی با برخی مدیران و متخصصان هستهای که از مسیر شیخ مهدی و رفقایش و با عنایت برخی شهدای جنگ به ایشان رسیده بودیم؛ افرادی که برخیشان امروز به عنوان اخراجیهای صنعت هستهای شناخته میشوند.
آن نشست تا بعد از نماز مغرب و عشاء و تا پاسی از شب به طول انجامید و هر چند بناء به ملاحظات امنیتی هیچ گاه رسانهای نشد، اما در عمل به اولین شب خاطرهی مقاومت هستهای و شهدای آن به خصوص شهید مصطفی احمدی روشن تبدیل شد.
در آخرین ارائهی آن نشست شیخ مهدی و برخی دیگر برای رسیدن به چند قرار رفته بودند و جالب یکی از دانشمندان هستهای بود که روند نشست را رها کرده بود و در کتاب قطور شیخ مهدی غور میکرد و هر از گاه نکتهای را هم به من میگفت.
آن چه اما چندان انتظارش را نداشتم ملاقات پنجممان بود. رفقای هیأت جنةالشهداء گفته بودند که میخواهیم به ارتفاعات فردو برویم و قرار صبح سهشنبه را نهادیم. شب حرکت، شیخ رضا ذکریایی گفت که مهدی مطلبی هم میآید.
بعدتر فهمیدم که شیخ مهدی از ارکان هیأت جنةالشهداء است، و بعد که شیخ رضا برنامههای هیأت را توضیح داد، باورم نمیآمد که کسی طلبهی درس خارج باشد و به صورت حرفهای به تبلیغ برود و در بارهی هستهای کتاب بنویسد و شهر به شهر نقد مذاکرات را ارائه کند و باز فرصت کند در یک هیأت خصوصی آثار شهدای جنگ را تدوین کند.
دهمین کوهپیمایی هستهای طلاب از کوی زینبیهی قم به راه افتاد؛ با شعار "نه به یوسففروشان". از همآن شروع مسیر در صفرآباد قصدم این بود که تا ارتفاعات یوسف برویم و ارتفاعات فردو را ببینیم و برگردیم؛ سر هماین بالای ارتفاعات یوسف سفرهی صبحانه را پهن کردیم و نشستیم به خوردن و بعد ایستادیم به عکس گرفتن، با بلندیهای هستهای مصطفی.
در همین اثناء شیخ رضا گفت که دو نفر از گروه کمرشان مصدوم است و دیگر مطمئن شدم که به ارتفاعات فردو نخواهیم رفت، به خصوص قلهی صخرهای حسن و یال شرقی آن که برای افراد سالم هم کار سادهای نبود و تا آن زمان تنها با کوهنوردهای حرفهای حوزه روی آن رفته بودیم.
شیخ مهدی اما گفت برویم. فارغ از بدنهایی که یخ کرده بود و آفتابی که بالا آمده بود و آن دو مصدوم، مسافتی طولانی و پرافت و خیز با وضعیت نامعلوم امنیتی در مقابل ما بود. شیخ مهدی البته ارتفاعات یوسف را پسندیده بود و ایدهاش این بود که روی ارتفاع برای طلاب نشست نقد هستهای برگزار کنیم؛ این اما جای فتح قلهی حسن [طهرانی مقدم] را برای او نمیگرفت.
استخاره گرفتم و آیهی موسی و کوه طور آمد؛ از ارتفاع یوسف به دشت پای بلندیهای هستهای فردو سرازیر شدیم. شیخ مهدی در طی مسیر هر جا نفسش جا داشت تحلیل میکرد؛ این که چه گونه سنگهای آذرینی که در دامنهی آنها حرکت میکردیم گود غنیسازی را نفوذناپذیر کرده است و در سینهکش صخرهای قلهای حسن رسیده بود به این که تا آبشارهای غنیسازی به هم متصل نشوند تحقیق و توسعه بیمعنا است.
توقف ما روی قلهی حسن کوتاه بود. بناء به ملاحظاتی به دیدگاه شروق نرفتیم و ورودی گود غنیسازی از تمام قله مشخص بود. نفسمان که جا آمد و عکسهامان را که گرفتیم، پرچم یافاطمةالزهرای هیأت جنةالشهداء را روی قله کوبیدیم و مستقیم از یال غربی به پایین سرازیر شدیم.
در مسیر بازگشت شیخ مهدی پرنشاط بود. از این میگفت که حالا که ارتفاعات فردو را از نزدیک دیده است، این بار که بخواهد در بارهی آن صحبت کند جور دیگری خواهد گفت.