به بهانه تعطیلات تابستان؛

پسرک گلفروش و چراغ قرمز

کد خبر: ۸۵۳۳۰۳۸
|
۰۶ تير ۱۳۹۴ - ۲۰:۴۴

چراغ قرمز شد، اتوبوس پشت خطوط عابر پیاده ایستاد، لحظاتی همه خاطرات شیرین دوران کودکیش را که با پایان فصل درس و مدرسه و آغاز تابستان تجربه کرده بود چونان فیلمی از ذهنش گذراند، اما با ایستادن اتوبوس صحنه ای نگاهش را به سمت خود کشید.

پسر کوچکی که شاخه های گل رز در دستان کوچک و کم توانش به سختی جا گرفته بود و در نگاهش امیدی می درخشید که می شد از فاصله ای دور آن را حس کرد. با دیدن این صحنه گویی حلاوت همه آن خاطرات در ذهنش رنگ باخت، یاد طرح دانشجویی اش افتاد.

پسرک گلفروش همچنان میان ماشین ها با گام های کوچک از سمتی به سمت دیگر می رفت تا شاید کسی شاخه ای از گل های رز را ازآن خود کند و او همچنان آشفته از این اتفاق و صدها اتفاق دیگر، هر چه پرس و جو و تلاش می کرد نمی توانست علت آن را درک کرده و جواب سوالش را پیدا کند.

چنان سردرگم بود که بدون این که متوجه گذر زمان باشد از محلی که باید پیاده می شد چند ایستگاه فاصله گرفت، ذهنش درگیر صحنه ای بود که پیش از این نیز او را آزرده بود و بر همین اساس موضوع درس روش تحقیق خود را دست فروشی کودکان انتخاب کرد.

اما نکته تامل برانگیز برای ارایه تحقیق خود و رسیدن به عوامل چنین معضلی این جا بود که هر جا سر می زد جواب درستی نمی گرفت، هر چه بیشتر سعی می کرد کمتر به نتیجه می رسید انگار اصلا نه چنين واقعيتي بود و نه چنين كودكاني!

در قالب شعار چه شعارهای زیبایی برای حمایت از این کودکان داده شده و می شود، حمایت از کودکان بی سرپرست، حمایت از کودکان کار، قانون کار کودکان و دهها شعار دیگر اما همین موضوع های ذکر شده فقط در تیتر اخبار، درشت و پررنگ تر دیده می شود، اخباری که در گرو ارزش های خبری خاص خود است نه نجات این کودکان.

با خودش فکر می کرد کودکان دستفروش، کودکانی هستند از این اجتماع که صرفا به خاطر فقر مجبور به كار نيستند بلكه اغلب دیده می شود که فقرفرهنگی خانواده ها و برخی از مسایل اجتماعی مسبب بسیاری از صحنه هاست، فقری که باید در بستر جامعه از سوی نهادهای ذیربط مورد توجه قرار گرفته و با فرهنگ سازی درست از آن پیشگیری کرد، معضلی که چه بسا پیامدهای ناگواری را برای این نوع کودکان به دنبال داشته و جامعه نیز به تبع آن دچار بحران و آسیب های دیگر خواهد شد.

یاد روزهای نوجوانی و تعطیلات تابستان بار دیگر از جلوی چشمانش به سرعت گذشت، دوستان دستفروش خود را به خاطر آورد که خانواده های آنها به علت فقرفرهنگی، تنگدستی و درآمد کم را بهانه قرار داده و کودکان خود را به کار می گرفتند تا شاید كمك خرج خانواده باشند ولي افسوس كه در مسیر همین کسب درآمد، گرفتار بلاهایی شدند که نه تنها نتوانستند كمك خرج باشند بلکه سربار خانواده و جامعه نیز شدند، کودکانی که می توانستند امروز چرخ های اقتصاد و آبادانی کشور را به حرکت درآورند.

خاطرات شیرین كلاس ها و اردوهاي تابستاني را دوباره مرور می کرد، ولي هنوز دغدغه دست فروشی پسرک گلفروش همه ذهنش را پر کرده بود.

رقیه غلامی

ارسال نظرات
آخرین اخبار