خبرهای داغ:

راه آسان برای توسعه پوشالی

در باب انواع نظریات «توسعه» و «مکاتب پیشرفت»، در حوزه علوم اجتماعی، بحث با رویکردهای گوناگون صورت گرفته است از جمله آنانکه الگوهای وابستگی به امپریالیزم اقتصادی غرب را تنها راه‌حل دانسته و....
کد خبر: ۸۵۳۷۱۵۴
|
۱۴ تير ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۹

وابستگی‌گرایی اقتصادی از نوع «شرمنده» و تن دادن به نقشه جامع «اردوگاه سرمایه‌داری غرب» در باب انواع نظریات «توسعه» و «مکاتب پیشرفت»، در حوزه علوم اجتماعی، بحث با رویکردهای گوناگون صورت گرفته است از جمله آنانکه الگوهای وابستگی به امپریالیزم اقتصادی غرب را تنها راه‌حل دانسته و هضم یا جذب شدن در آن‌ و عمل کردن درون نقشه جامع سرمایه‌داری غرب را تنها راه «پیشرفت» می‌دانند و به چیزی به نام «اقتصاد ملی» را هم بسا که باور ندارند، به مفهوم خودکفایی، استقلال، تقویت تولید داخلی، و عزّت اقتصادی و مبارزه با مصرف‌زدگی و مصرف‌گرایی این قبیل مفاهیم نیشخند می‌زنند تا جریانی که الگوهای پیشرفت را از موضع نقد کاپیتالیزم و اعتراض تئوریک به سرمایه‌داری غرب در جهان که بازارها، الگوی مصرف و مناسبات توزیع را غالباً در یکی دو قرن اخیر به‌ویژه از جنگ بین‌الملل اروپایی اول و دوم به بعد کنترل کرده، تعقیب می‌کند.

ایدئولوژی «ذلّت»؛ راهی جز هضم شدن در «الگوی لیبرال» وجود ندارد! رویکرد «وابستگی‌گرا» که مفهوم استقلال اقتصادی و الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت را از اساس، قبول ندارد و معتقد است که پیشرفت و توسعه به لحاظ «نظری»، راهی جز الگوهای لیبرال سرمایه‌داری و به لحاظ «عملی» نیز جز پیوستن به اردوگاه غرب و هضم شدن در آن و تقسیم کار ذیل فرماندهی کمپانی‌های آمریکایی وجود ندارد، متأسفانه هنوز هم طرفدارانی در ایران و حتی در حاکمیت دارد که گاه ضعیف و گاهی قوی شده و از ابتدای انقلاب، در نهادهای تصمیم‌گیر، نفوذ داشته‌اند بلکه این فکر، قبل از انقلاب در وجه افراطی‌اش بر کشور، اساساً حاکم بوده و پس از انقلاب در وجه نسبتاً تلطیف‌شده و کمی شرمنده، (نه خیلی گستاخ) ادامه داشته است. «دلّالی» و «واردات» کالای مصرفی به‌جای «تولید» و اصلاح «الگوی مصرف» یکی از شاخصه‌های رفتاری این تیپ مدیریت‌ها چنین بوده است که به جای پذیرفتن مسئولیت خود در احیای تولید داخلی و اصلاح الگوی مصرف و مهار واردات به نفع صادرات و اصلاح روش بانک‌ها که به‌جای تقویت "تولید”، مشغول تقویت "دلالی و واردات” هستند و به‌جای اصلاح مکانیزم مالیات، گمرک، واردات و صادرات و تقویت تولید صنعتی و کشاورزی، همه حواس‌شان متوجه گرفتن وام و جذب سرمایه خارجی و لبخند سرمایه‌داری غرب یا حلّ مسئله تحریم با نگاه خوش‌بینانه بلکه ساده‌لوحانه بوده است؛ گویی دشمن به منافع و عزت این ملت اساساً می‌اندیشد! و وارد معامله‌ای خواهد شد که سود آن کم‌تر از ضررش باشد و نگران مصالح این ملت و حتی این دولت است!! در عین حال، کسانی همه امید خود را به سرمایه خارجی، مسئله تحریم و چشم و ابرو نشان دادن به سرمایه‌داران آمریکایی بسته و به‌جای اصلاح اقتصاد از داخل، حواسشان به دست خارجی است.

تفکّر قاجاری در برخی مدیران کشور، دوباره حلول کرده است (اصل تناسخ فرهنگی!) این فکر از زمان مشروطه و اواخر قاجار، کشور را گرفتار هزاران مشکل کرده است. دربار قاجار درگیر همین طرز فکر بود و کشور را وابسته کرد، نظام پهلوی به‌طور کامل مبنای توسعه‌اش همین‌ها بوده است. پس از انقلاب هم متأسفانه بعضی جریان‌ها در حاکمیت، گاه ضعیف‌تر و گاه قوی‌تر، هم‌چنان تعریف‌شان از «پیشرفت»، همان تعریف وابستگی به اردوگاه لیبرال سرمایه‌داری و همان روش‌ و الگو است. راه‌حل پیشنهادی آنان، این است که کاری کنیم غرب ما را زیر سایه خود بپذیرد! و اقتصاد ما هم جزئی از ماشین اقتصاد آمریکا و اروپای غربی شود و حتی اگر بخشی از مکتب و شعارهای انقلاب و بخشی از حقوق و عزت این ملت هم آسیب ببیند، می‌ارزد که مثلاً ما را جزئی از بازار جهانی سرمایه‌داری به عنوان یک عضو ساده و کارمند تحت پوشش بپذیرند و اگر لازم شد عذرخواهی‌هایی هم می‌کنیم! این طرز تفکر متأسفانه هم‌چنان در حاکمیت، حضور دارد. من به بخشی از اشتباهات و توهمات این جریان در مورد اهداف و نحوه ورود سرمایه خارجی و تعریف «پیشرفت در سایه آمریکا و غرب» اشاره خواهم کرد:

غرب به نجات و پیشرفت ما می‌اندیشد، آری!! نظام لیبرال سرمایه‌داری درست است که معمولاً با شعار "آزادی” آزادی اجتماعی، آزادی اقتصادی، آزادی فردی به میدان آمده؛ اما هرگز آزادی را به نحو ریشه‌ای و رادیکال، یعنی تا فرجام منطقی آن که لغو همه بهره‌کشی‌ها و استثمارها و دیکتاتوری‌های اقتصادی و غیر اقتصادی است، پیش نبرده و بدان معتقد نبوده و نیست. بارها نظام استعماری "سرمایه‌داری” این شعار و وعده را داده که ملت‌های آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین را از شرّ نظام‌های استبدادی و عقب‌مانده نجات می‌دهیم و اگر ما را به سروری و سیادت بپذیرند به آزادی و رفاه و پیشرفت می‌رسند. این شعار در همه صدوپنجاه سال گذشته مطرح بوده و اصلاً ریشه کلمه «استعمار» هم به همین ادعا مربوط بود. آن‌چه هر عنصر سیاسی شرافتمندی با آن مخالف است غارت و استثمار و زور و دیکتاتوری است، چه از نوع داخلی و چه خارجی؛ اما غارتگران خارجی به نام «استعمار»، به نام «عمارت و آبادی و عمران» و با وعده پیشرفت و این توهّم‌سازی آمدند که تن‌دادن به سیطره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی غرب،‌ باعث «توسعه و پیشرفت» خواهد شد. از همان ابتداء که وارد جهان اسلام شدند در صدوپنجاه سال گذشته، با این گفتمان آمدند و کشف تازه‌ای نیست که امروز به ذهن کسی رسیده باشد که مثلاً اگر از شعارهای ملی و اسلامی و عزت و استقلال ملّت، کمی چشم بپوشیم، متقابلاً پیشرفت می‌کنیم و احتمالاً غربی‌ها نگران پیشرفت ما هستند! نسخه غربی «توسعه»؛ میان «شکم» و «شرف»، یکی را انتخاب کنید یک پرسش مهم، همیشه این بوده و هست که استعمار و امپریالیزم غرب تا چه میزان عامل اصلی عقب‌افتادگی اقتصادی و گرفتاری‌های اجتماعی کشورهای ضعیف‌تر در یکی دو قرن اخیر بوده‌اند؟ بدون آن‌که بخواهیم از اشکالات و مشکلات داخلی در فرهنگ ملت‌ها و دولت‌هایشان صرف‌نظر کنیم که آن هم به‌جای خود محفوظ است. آیا آغاز انحطاط کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین در یکی دو قرن گذشته که غربی‌ها با نظامی‌گری بر آن‌ها مسلط شدند از طریق سلطه اقتصادی نبود؟ تاریخ نشان می‌دهد سلطه نظامی و سیاسی استعمار به مفهوم خشن آن، تقریباً در همه این کشورها با نفوذ اقتصادی تحت عنوان وعده «پیشرفت و کمک به آبادی و توسعه اقتصادی» آغاز شده و سپس به سلطه نظامی و سیاسی بر این کشورها و آن‌گاه غارت علنی و وسیع اقتصادی آن کشورها منجر شده و استثمار منابع زیرزمینی، روزمینی، نیروی کار و غارت همه چیز تا امروز تداوم یافته است.

بمب اتم، حقّ وتو، امکان تحریم، دیکتاتوری رسانه‌ای و سپس صدور «توسعه»!! این تاریخ واقعی پیش چشم ما مربوط به دو قرن اخیر، دستِ‌کم در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه است که همه قربانی نظام سرمایه‌داری اروپا شدند که سپس در آمریکا مجسم شد و امروزه صهیونیست‌ها عملاً اتاق فرمان این امپریالیزم اقتصادی جهانی را در اختیار دارند و به اقتصاد هم اکتفا نکرده‌اند بلکه به امپریالیزم رسانه‌ای و سیاسی و به نظامی‌گری و میلیتاریزم و جنگ‌افروزی و ترور و شکنجه گسترش یافتند. چند قدرت غربی که به بمب اتم رسیدند، جهان را با تهدید اتمی، کنترل می‌کنند و صرفاً به خاطر بمب اتم، حق وتو پیدا کردند و همه جهان و جامعه جهانی را از حقوق قطعی و حداقلی قانونی‌شان تاکنون محروم کرده‌اند. نظام سرمایه‌داری آثار مثبتی هم دستِ‌کم برای بعضی طبقات در بعضی کشورها داشته است، ولی عمدتاً سود آن، معطوف به کشورهای استعمارگر و آن هم طبقات مرفه و ویژه‌خوار و نه ملت‌های ایشان بوده و طبیعی است که وضع‌شان بهتر شده باشد. هم‌چنین به بعضی پیشرفت‌های صنعتی و علمی در کشورهای متوسط احیاناً در حدّ مونتاژکاری کمک کرده‌اند اما عمده هدف در جهت تأمین منافع بخش خاص از اقلیت الیگارشی سرمایه‌داری غرب بوده و بسیاری ملت‌ها و بسیاری از طبقات ملت خودشان را هم قربانی کرده‌اند!

سرمایه‌داری» و «کشورهای هدف»؛ سرمایه‌ بَرداری و سرمایه بَری امروز در مرکز سرمایه‌داری جهان، آمریکا هم شاهد جان کندن چهل و پنج تا پنجاه میلیون انسان گرسنه و زیر خط فقر مطلق و صدها هزار زیر خط مرگ هستیم که با کوپن و سهمیه زنده مانده‌اند و هر روز باید به آنان غذا داد و ‌کمک کرد تا فقط زنده بمانند! حال بنگرید با بقیه جهان و سایر ملت‌ها چه کرده‌اند؟! چه‌گونه ظرف یکی دو قرن ثروت از همه کشورها غارت و به چند کشور خاص در آمریکا و اروپای غربی منتقل شد؟ برخلاف آن‌چه کسانی توهم می‌کنند که کمپانی‌های سرمایه‌داری غرب و آمریکا منتظرند که روابط خوب شود و مثلاً به ایران بیایند و سرمایه‌گذاری کند و اقتصاد را متحول کنند!! قضیه، معمولاً عکس این بوده است! یعنی سرمایه‌های خاص با جهت‌گیری‌ خاص به قصد سودبری فوق‌العاده به برخی کشورهای وابسته یا ضعیف آمدند و در نهایت، پس از یکی دو دهه، بیشتر از این کشورها سرمایه برده‌اند تا آ‌ن‌که سرمایه بیاورند؛ یعنی برخلاف ظاهر که وعده انتقال سرمایه از کشورهای به اصطلاح توسعه‌یافته به کشورهای مثلاً در حال توسعه می‌دهند واقعیت، عکس آن است. یعنی معمولاً منابع زیرزمینی از نفت و طلا و سرمایه‌های عمومی، از کشورهای ضعیف‌تر اقتصادی، غارت و به کشورهای ثروتمندتر منتقل و ثروت‌ها به روش پیچیده از خارج، مکیده می‌شود.

به خرج خودتان، به سود خودشان، (رفاه احمقانه و نفوذ زیرکانه) آنان کاری نمی‌کنند که خود ضرر کنند و سایر ملت‌ها بهره ببرند! به خرج خودتان، سود خودشان را تأمین می‌کنند و این است آن‌چه نخبگان ساده‌لوح و دولتمردان "کشورهای هدف”، متوجه نیستند و اگر هستند راحت‌تر است که به جای آن‌که مسئولیت بپذیرند و تولید داخلی را فعال کنند و اشتغال مفید و سالم ایجاد کنند و مجاری واردات و صادرات را در جهت رشد اقتصاد داخل، تأمین کرده و توزیع کالا را عادلانه و منطقی کنند، بروکراسی حکومتی و اقتصادی‌ را اصلاح کنند و بوروکراسی نظام بانکی را در جهت تولید، مدیریت کنند، نیروی کار را آموزش دهند و به‌درستی توزیع و حتی صادر کنند، به جای همه این کارها، تنها نفت را صادر و کالای مصرفی وارد کنند و آن را «پیشرفت» بخوانند! که مثلاً روابط ما با غرب، خوب شد و رفاه اقتصادی آمد! این پروژه رفاه و پیشرفت کاذب، چیزی نیست جز آن‌که کالاهای مصرفی در حجم انبوه وارد شوند و قیمت‌ها کمی پایین آمده و برای عوام، چشم پرکن باشد! ضمناً طبقه حاکم در کشورهای وابسته به سرمایه‌داری غرب، وابسته‌تر شوند، انحطاط از وابستگی اقتصادی و تطمیع نخبگان و مقامات آغاز می‌شود و به نفوذ سیاسی،‌ اطلاعاتی و امنیتی و حتی سلطه نظامی تا حد کودتا و ترور و دخالت در انتخابات‌ داخلی و فتنه‌انگیزی در انتخابات سالم یا برگزاری انتخابات قلّابی، سرمایه‌گذاری در احزاب و روزنامه‌ها و استخدام رجال داخلی و… دامن می‌گستراند.

کمپانی‌های سرمایه‌داری غرب، در متن یا حاشیه؟! (از نفت و انرژی تا سلاح و رسانه) کمپانی‌ها کنار نمی‌ایستند تا ببینند آیا سودی عایدشان می‌شود یا نمی‌شود؟ وارد ماجرا می‌شوند و تا حدّ کودتا و جنگ‌افروزی و تحمیل صلح و جنگ و دیکتاتوری و دموکراسی(!) عمل می‌کنند. همه این اتفاقات از جنگ تا تروریزم و هرج و مرج در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، به محاسبات مادی کمپانی‌های سرمایه‌داری غرب هم مربوط است، از کمپانی‌های نفت و انرژی تا کمپانی‌های سلاح و تسلیحات، تا رسانه و… همه‌جا پیمانکاران ترور و بمب‌گذاری و… استخدام می‌کنند. آن‌چه به اسم ارتش آمریکا در عراق و افغانستان دیدید ظاهراً یک ارتش حکومتی و در واقع، ارتش مزدورها با یونیفورم آمریکایی بود. نظام "سرمایه‌داری”، پول می‌دهد و پیمان‌کار برای تروریزم و برای کودتا و امنیت و ضدامنیت، برای شناسایی و کادرسازی، برای نظم دادن به ngoهای ساختگی، نفوذ در احزاب، ایجاد رسانه و… عمل می‌کنند. در عراق و افغانستان، بِلَک‌واتر و امثال این‌ها پروژه برمی‌دارند و برای شکنجه! در زندان‌های مخوف و شکنجه‌گاه دارند. پیمان‌کاران با سیا، پنتاگون، اف‌بی‌آی و کمپانی‌ها قرارداد می‌بندند که امنیت کدام بخش از کدام کشور اسلامی را به‌هم بریزند یا امنیت کجا را به چه قیمتی تضمین کنند؟ پیمان‌کاری برمی‌دارند، کنترات می‌بندند، افراد را بازداشت و شکنجه می‌کنند، جاسوسی می‌کنند، اطلاعات می‌گیرند و می‌فروشند

اعتراف می‌کنیم تا اعتراف کرده باشیم (جنایتکاران خوب!!) آخرین نمونه، گزارشی بود که سنای آمریکا بخشی از آن را در ۶۰۰- ۷۰۰ صفحه، چند هفته پیش اعتراف و سپس ماستمالی کرد. این‌که چرا منتشر می‌شود؟ خود، یک پروژه تبلیغاتی با هدف ارعاب و ترساندن مخالفین‌شان در منطقه است که یعنی حواس‌تان باشد گزینه چنین شکنجه‌ها و بدتر از این‌ها روی میز است! بخشی هم برای دموکراسی‌نمایی و ادّعای بی‌خبری است، که مثلاً یکی از این پیمان‌کار‌ها و نیروی رده پایین در یک مورد خاص، احیاناً تخلفی کرده، (مثلاً آن‌هم تنها در حدّ حالت خفگی با آب و غرق مصنوعی!) در حالی که همه را از بالا تا پایین "مافیای سرمایه‌داری” خود دستور داده‌اند و کثیف‌ترین و خشن‌ترین شکنجه‌ها با فرمان خود آنان انجام می‌شود. هفته قبل، «دیگ‌چنی» هم اعتراف کرد که همه شکنجه‌ها با دستور شخص رئیس جمهور و مدیریت پنتاگون و سیا، صورت می‌گیرد و گزارشاتش هم نزد خود اینان می‌رفت و حالا هم همین است. آن دیگری هم گفت به شکنجه‌گران، افتخار می‌کنیم و بازجویان ما، قهرمانان ملی آمریکا هستند و از این قبیل. امثال «دیک‌‌چنی» و «رامسفلد» و دیگران در دولت جمهوریخواه و امثال آنان در دولت دمکرات کنونی در هر دولت، نام‌شان در هیئت مؤسس یا هیئت امنای چند کمپانی اسلحه‌فروشی و نفتی و… به چشم می‌خورد و اندیشکده‌ها و اتاق فکرهای «روابط خارجی آمریکا» باز همین تیپ‌ها هستند: کارخانه‌های اسلحه‌سازی، کمپانی‌های نفت، کمپانی‌های سینمایی هالیوودی، رسانه‌ها و شبکه‌های خبری و هیئت امنای بعضی دانشگاه‌های مشهور در آمریکا و انگلیس، شبکه‌های تلویزیونی کابلی خصوصی، روزنامه‌ها، سایت‌ها، کمپانی‌های فیلم‌سازی، شورای روابط خارجی و اتاق‌های فکری که برای جنگ‌ها و فروش اسلحه تصمیم می‌گیرند، قیمت نفت را تنظیم می‌کنند، پشت پرده و سرنخ‌ها همه به جمع‌های خاص ختم می‌شود و شاید مجموع هسته افرادی که در بسیاری از این کمپانی‌ها مشترکند چندصدنفر بیشتر نشود و رده‌های بعد تا چندهزار گسترش می‌یابند تا برسد به کارگران ساده و کارمندان جزء در کشورها از جاسوس تا مسئول و تصمیم‌گیر و مشاور در دولت‌ها تا فلان استاد دانشگاه و الیت و نخبگان، تا چند نظامی و افسر، تا اقشار رسانه‌ای در کشورهای هدف، همه را استخدام و مدیریت می‌کنند. این‌ها از اسناد لانه جاسوسی آمریکا تا آن‌چه تحت عنوان ویکی‌لیکس در این چندسال منتشر شده و تا مواردی که گاه‌گاه خودشان افشاء می‌کنند که آن هم «مهارشده» و «مدیریت‌شده» است، اهدافی دارد که چرتکه می‌اندازند و سودش را از ضررش بیشتر می‌بینند و اقدام می‌کنند و البته نگران افکارعمومی و دموکراسی خبری نیستند و دل ایشان به حال «حقیقت» نسوخته است.

دولتمردان شرمنده و اهل تمکین، شرط سرمایه‌گذاری خارجی؟! یکی دیگر از پیش‌شرط‌های سرمایه‌گذاری کمپانی‌های سرمایه‌داری در کشورها این است که از طبقاتی در حاکمیت و برخی تصمیم‌گیران سیاسی، اقتصادی، خاطرشان نسبتاً جمع باشد و آن‌ها را کنترل کنند و مطمئن باشند که تبعیت و همراهی می‌کنند و منافع و بلکه حتی به اصطلاح ارزش‌های غرب!! به خطر نمی‌افتد؛ یعنی اینان باید سایه‌ای از آنان در کشورهای خود باشند و از خود، قدرت یا جرأت تصمیم‌گیری، هویت عقیدتی و ایدئولوژیک سیاسی خاصی نداشته باشند و تمکین کنند. بدین ترتیب است که قدرت‌های خارجی کانون‌های تصمیم‌گیری اقتصاد یک کشور، بازرگانی آن، طبقه متوسط شهری و به‌ویژه در بوروکراسی دولتی آن کشورها سهم و اشراف می‌یابند تا از بالا بتوانند مقامات را کنترل کنند و حتماً حاضر نیستند با هر دولتی، هر حاکمیتی و هر ملتی، کنار بیایند و برای رضای خدا! سرمایه‌ وارد کشورها کنند! بلکه باید پرسید کشورهایی که صددرصد نوکری کردند چون ایرانِ شاه، مصرِ مبارک و بسیاری کشورهای وابسته دیگر که تسلیم مطلق بوده‌اند، چرا پیشرفت نکردند؟ چرا با آن‌که مصر، چهل سال نوکر دربست آمریکا و اسرائیل است، نزدیک به ۴۵ درصد مردمش، زیر خط فقرند؟ چرا ایرانِ زمان شاه، جز بعضی صنایع مونتاژ، در هیچ چیز، هیچ پیشرفتی نکرد و تنها به خوبی غارت می‌شد؟ سلطه شاه که هژمونی مستقلی نداشت و از همه جهت، تابع بود.

انشاء بخوانیم و مسائل را ساده کنیم (اپوزیسیون‌بازی در داخل برای توجیه ذلّت در خارج) بنابراین نمی‌توان مسائل را ساده کرد و با یک انشاءنویسی، "توسعه”! را یک‌جا جمع زد و چند مقاله ترجمه‌ای بدون رفرنسی را مبنای سیاست‌گزاری‌ توسعه کرد که مثلاً اگر چنان کنیم، چنین می‌شود و سرمایه خارجی می‌آید و ما مدیریت‌اش می‌کنیم! این‌ها همان توهمات تکراری و مجرّب است. پیشتر چه حاکمانی و کجا وابسته شدند و ضعف نشان دادند و در عین حال، توانستند مدیریت کنند؟ یک نمونه نشان دهید! اگر وابسته و تسلیم شدن، امکان این مدیریت را ایجاد می‌کرد، آنان که همواره تسلیم بودند، باید توانسته باشند ظرف چندین دهه، بلکه نیم یا یک قرن، سرمایه خارجی را جذب و ضمن حفظ استقلال، رشد کرده باشند و کجایند چنین کشورهایی؟! اگر به‌جای دست کدخدا، پای کدخدا را هم ببوسید به دنبال منافع شما راه نخواهند افتاد. شما مدیریت نمی‌کنید، شما مدیریت می‌شوید. پای کدخدا را ببوس و بپرس: آیا «نظام سرمایه‌داری» اصلاً وجود داشته است؟ ظاهراً کسانی معتقدند چیزی به نام «نظام سرمایه‌داری»، وجود خارجی ندارد بلکه سرمایه‌داران پراکنده، وجود دارند و اتاق‌های فکر و به‌ویژه اتاق‌های فرمانی در کار نیست. این سخن از جهتی درست است، نمی‌خواهیم بگوییم کلِ سرمایه‌داران جهان، همه در یک شبکه واحد، تحت کنترل اتاق واحد و یک کمیته مرکزی در نظام سرمایه‌داری عمل می‌کنند اما شبکه‌های سرمایه‌داری از جایی به بعد که پول، انبار می‌شود و اهرم‌های اقتصاد در سطح کلان بین‌الملل، یا در سطح ملّی، «تصمیم‌گیر» می‌شوند، هرچه بالاتر و مؤثرتر، هرچه از قاعده به نوک هرم، نزدیک‌تر می‌شوند، «کمیّت»، محدودتر و «تمرکز و اهمیت»، بیش‌تر می‌شود. در غیر این صورت این مافیا چه‌گونه می‌توانست نظام مبادلات بانکی در جهان را در پروژه تحریم، تحت فشار قرار دهد و مدیریت کند؟ این کار را با توپ و تانک نکردند، بلکه نظام مبادلات بانکی بین‌الملل و اهرم‌های اصلی تجارت جهانی به طمع یا ترس، در برابر تصمیم‌گیران نظام سرمایه‌داری صهیونیستی که بیشتر آمریکایی است، تمکین می‌کند و حتی کمپانی‌های شرقی هم گرچه به لحاظ عقیدتی، جزء اردوگاه اینان نیستند، ولی به‌خاطر منافع خود و از ترس ضرر اقتصادی، مجبور به تمکین یا احتیاط می‌شوند. این مافیا در جهت منافع خود کاملاً به روش جهانی، عمل می‌کنند؟! این شبکه البته در موارد متعدد از ما شکست خورده است، بارها خواسته ما را در این ۳۵ سال با تحریم بشکند، بارها ادعاء کردند که ما را از پا درآورده یا درمی‌آورند و نتوانستند و نخواهند توانست، زیرا اگر ملتی و به‌ویژه دولتمردان آن، اراده کنند و جدی بمانند هیچ تحریمی آنان را از پا درنمی‌آورد بلکه قوی‌تر هم می‌کند


ارسال نظرات
پر بیننده ها