خبرهای داغ:
گزارشی از یک تشکل در اسناد ساواک

کانون نویسندگان ملغمه ای از کمونیست‌ دو آتشه،لائیک‌، طرفداران غرب و روسیه !

بررسی پرونده کانون نویسندگان از آن رو حائز اهمیت است که جریان فرهنگی لائیک کشور می‌تواند نشانگرخوبی برای حرکات فرهنگی غیر اسلامی باشد.
کد خبر: ۸۵۴۸۹۵۸
|
۱۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۳:۴۴

به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از دیده بان، اسناد ساواک منظومه تاریخ نویس ایران را به نحوی تغییر داد که علاوه بر نمایش قدرت جریان اصیل انقلاب با ماهیت مذهبی، جریان های حاشیه ای حاضر در دوران پهلوی را که ادعاهایی در تاریخ دارند را به درستی تبیین کرد.

ساواکی ها به دنبال تاریخ نویسی نبودند و با ابزارهای آشکار و پنهان به جمع آوری اطلاعات می پرداختند،لذا تحلیل های برون یافته از بررسی اسناد ساواک در برهه کنونی که عده ای بدنبال تطهیر خود و تحریف تاریخ هستند می تواند جالب توجه باشد.

کانون نویسندگان ایران یکی از تشکل هایی است که شبکه های ماهواره ای اقداماتی را به آنها منتسب می کنند، انتساب جرقه شکل گیری انقلاب اسلامی به تحرکات کانون نویسندگان در مرکزفرهنگی گوته آلمان و سانسور عجیب و غریب خروش مردم در شهادت فرزند امام یکی از نقاط سیاهی است که به وفور در مستند شبکه های ماهواره ای بدان اشاره شده است.

متن زیر مقدمه کتاب "کانون نویسندگان به روایت اسناد ساواک" است که ضمن ریشه یابی تشکیل کانون نویسندگان به ابعاد تحرکات این جریان اشاره دارد.

در اواسط دهه چهل حکومت پهلوی زمینه‌هایی را فراهم کرد که بتواند صاحبان ادب و هنر را زیرچترخود بگیرد. این خواست دولتی، در مراکزی چون رادیو و تلویزیون ملی ایران به سرپرستی قطبی، وزارت فرهنگ و هنر به وزیری پهلبد، و دفتر فرح دیبا به کارگزاری شجا عالدین شفا آغاز گردید و موفق شدگروهی از اهل قلم و هنر را با سیاست‌های خود هم آوا و هماهنگ کند. اما شماری از ادیبان و هنرمندان ازحضور در زیر این چتر خودداری کردند. این گروه از نویسندگان با اقدام دیگری از طرف حکومت روبه روشدند که آن بازبینی کتا بها در اداره سانسور وزارت فرهنگ و هنر بود. در سال 1345این تصمیم عملی شد. نویسندگانی چون غلامحسین ساعدی، جلال آل احمد، رضا براهنی و سیروس طاهباز در اعتراض بهاین اقدام دیداری با نخست وزیر وقت، امیرعباس هویدا کردند . نتیجه گفت و گوهای این دیدار آن شد که نماینده ای از طرف ایشان مذاکرات را با نماینده‌های نخست وزیرادامه دهد. غلامحسین ساعدی عهد ه دار پیگیری گفت و گوها شد، اما نتیجه ای به دست نیاورد، چرا که نویسندگان خواستار لغو بی قید و شرط سانسور بودند و دولت در صدد اعمال آن.

ایجاد تشکلی مستقل برای حمایت از حقوق معنوی و مادی نویسندگان، با ناامید شدن از مذاکرات، در ذهن این گروه از نویسندگان پدید آمد. عامل دیگری که به پیدایش تشکلی برای نویسندگان دامن زد،اعلام تشکیل کنگره جهانی نویسندگان، شعرا و مترجمان بود. پیشقراول فرهنگی حکومت، یعنی فرح دیبابا همفکری افرادی چون شجاع الدین شفا و زین العابدین رهنما برنامه ریزی چنین کنگره ای را آغازکردند. آنان حوزه دعوت خود را تا نویسندگان انجمن قلم آمریکا و افرادی چون آرتور میلر ،چامسکی، ژان پل سارتر و آندره مالرو گسترش دادند. به نوشته شمس آل احمد، جلال نخستین فردیبود که خطرهای نهانی این کنگره را دریافت در حالی که عده ای از مدعوین ایرانی شادمان ازهمنشینی بانویسندگان نامی جهان ذوق زده شده بودند موضوع را با تعدادی از نویسندگان در میان گذاشت. او به افرادی چون غلامحسین ساعدی، اسماعیل نوری علا، اسلام کاظمیه، سپانلو و... پیشنهاد کرد این کنگره تحریم شود.

در اسفند ماه 1346 جلسه ای در خانه داریوش آشوری برای تدوین بیانیه ای علیه برپایی این کنگره تشکیل شد. این جلسه را می‌توان آغازگاه تأسیس کانون نویسندگان ایران دانست. در آنجا بیانیه ای که آشوری در تحریم کنگره نوشته بود، با نظر حاضران اصلاح شد و پس از تکثیر در 9 نسخه برای جمع آوریامضاء بین جلال آل احمد، هوشنگ وزیری، داریوش آشوری، محمدعلی سپانلو، اسماعیل نوری علا،بهرام بیضایی، اسلام کاظمیه، فریدون معزی مقدم و نادر ابراهیمی توزیع شد. در این بیانیه که خطاب به مردم نگاشته شده بود، امضاء کنندگان یادآور شده بودند که شرط مقدماتی برای برپایی کنگره‌هایی اینچنین، وجود آزادی‌های واقعی نشر و تبلیغ در میان افکار است؛ در حالی که دستگاه حکومت بادخالت های مستقیم و غیرمستقیم خود در کار مطبوعات و نشر کتاب و دیگر زمینه‌های فعالیت فکری وهنری، آن آزادی‌ها را عملاً از بین برده است. در این بیانیه آمده بود که برگزاری این کنگره که با حمایت حکومت و بدون تظاهرات اهل قلم صورت می‌گیرد، مفید و ضروری نیست . این بیانیه کار خود را کرد و برپاکنندگان برگزاری آن را به وقت دیگری موکول کردند.

در همین زمان ؛زمستان1346 ،پیشنهاد جلال آل احمد برای تدوین اساسنامه یک تشکل خصوصی از نویسندگان مورد موافقت قرار گرفت و علی اصغر حاج سید جوادی، محمدعلی سپانلو و نادر نادرپورآن را نوشتند و در اواخر فروردین 1347 در خانه بهرام بیضایی اصلاحات نهایی آن صورت گرفت.رأی گیری برای تصویب اساسنامه آغاز شد، اما به آذین،محمود اعتمادزاده، با برخی از مفاد آن مخالفت کرد و وجود مرامنامه را در کنار اساسنامه ضروری شمرد. به توصیه جلال آل احمد نگارش مرامنامه به عهده به آذین گذاشته شد و در نهایت با تصویب آن کانون نویسندگان از ابتدای اردیبهشت 1347 کار خودرا آغاز کرد. در فصل اول اساسنامه، هدف کانون چنین بیان شده بود : کانون نویسندگان ایران موسسه ایست غیر تجارتی که به منظور حمایت و استیفای حقوق مادی و معنوی »اهل قلم وکمک به نشر آثار ایشان و هدایت نوقلمان و پرداختن به فعالیت‌های فرهنگی از قبیل تشکیل مجالس سخنرانی، سمینارها، کنفرانسها و نمایش ها یا شرکت در آن‌ها گسترش و تعالی فرهنگ ملی وآشنائی با مظاهر مختلف فرهنگ امروز جهان و نیز به منظور کمک به زندگی کسانی از اهل قلم که در مضیقه اند در حدود اساسنامه کانون و مقررات جاری کشور تأسیس می شود در نخستین دوره از انتخابات کانون، خانم سیمین دانشور، محمود اعتمادزاده، نادر نادرپور،سیاوش کسرایی، داریوش آشوری به سمت اعضای اصلی، غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی به سمت اعضای علی البدل، نادر ابراهیمی و فریدون معزی بازرسان مالی، فریدون تنکابنی صندوق دار و اسماعیل نوری علا به عنوان منشی انتخاب شدند و خانم سیمین دانشور به عنوان نخستین رئیس کانون برگزیده شد.

اعضاء کانون نویسندگان ایران در گام بعدی مقدمات ثبت رسمی کانون را فراهم کردند اما اقدامات اسماعیل نوری علا که پی گیر این کار بود به جایی نرسید. علل عدم موفقیت کانون در این امر هم از ناحیه عوامل داخلی بود و هم از طرف مقامات دولتی. برای نمونه خودداری به آذین از ارائه برگه عدم سوءپیشینه و تلاش برای کسب رضایت او پنج ماه به درازا کشید . عامل بیرونی هم سازمان اطلاعات وامنیت کشورساواک بود که نظر خود را چنین عنوان کرد : چون بنیانگذاران کانون از نویسندگان افراطی و مخالف می‌باشند و احتمال قوی دارد که در آینده اشکالاتی برای ساواک به وجود آورند، لذا بخش 325 با تشکیل کانون مزبور موافقت ندارد و اصلح است که از ابتدا با تشکیل قانونی آن مخالفت گردد.

با وجود مخالفت ساواک در ثبت کانون، دستگاه امنیتی با فعالیت های آن که در ابتدا تشکیل جلسات سخنرانی و شعرخوانی بود مخالفت نکرد و صرفاً با نفوذ منابع خود به کسب اطلاعات پرداخت.

جلسات کانون از آخر آبان 1347 در تالار قندریز، که محل برپایی نمایشگاه‌های نقاشی بود،روبه روی دانشگاه تهران آغاز شد. این نشست‌ها روزهای پنج شنبه اول هر ماه برگزارمی گردید که به طورمرتب تا شهریور 1348 ادامه یافت. در دومین دوره انتخاب کانون نویسندگان ایران که در اسفند 1347 برگزار شد، اختلافات درونی آن بیشتر نمایان شد، چرا که آراء نویسندگان وابسته به حزب توده با گروهی که به مواضع جلال آل احمد نزدیک بودند رودرروی هم قرار گرفت. در دومین دوره انتخابات، اعضای اصلی که هیأت دبیران کانون را تشکیل می‌دادند، نام سیاوش کسرایی، محمود اعتمادزاده، نادر نادرپور،هوشنگ وزیری، اسماعیل نوری علا و محمدعلی سپانلو به چشم می خورد. جلال آل احمد همچون دور اول خود را نامزد نکرد.

با درگذشت جلال در شهریور 1348 و بسته شدن در تالار قندریز که با نظر ساواک صورت گرفت، کانون ضربات سختی خورد و بدین ترتیب دوره اول از حیات فرهنگی سیاسی آن پایان یافت.

دوره دوم از حیات کانون نویسندگان ایران از اوایل سال 1356 همزمان با تحولات کشور که به گشوده شدن فضای سیاسی ایران کمک کرد، آغاز گردید. نخستین تظاهر کانون در این دوره نوشتن نامه ای به نخست وزیر، امیرعباس هویدا بود. این نامه در 23 خرداد 1356 با چهل امضاء برای هویدا فرستاده شد.در این نامه تقاضای ثبت رسمی کانون، برچیده شدن موانع گردهم آیی و مجوز نشرجریده ای درخواست شده بود. کانون این دوره با میان داری اسلام کاظمیه و افرادی چون شمس آل احمد، منوچهر هزارخانی،رحمت اللّه مقدم مراغه ای، علی اصغر حاج سید جوادی و به آذین تجدید حیات کرد.

در انتخاباتی که سوم تیر 1356 صورت گرفت، پنج نفر به عنوان دبیر انتخاب شدند که هزارخانی،کاظمیه، به آذین، مقدم مراغه ای و پرهام بودند. به آذین با حق رأی کسرایی و تنکابنی در همه نشست‌ها، با این ترکیب موافقت کرد تا توازن سیاسی بین توده ای ها و دیگران رعایت شده باشد. دفتر مقدم مراغه ای درمیدان سنایی تهران محل برپایی جلسات کانون بود. با تغییر دولت و روی کار آمدن جمشید آموزگار، تقاضاهای کانون نویسندگان ایران این بار برای آموزگار فرستاده شد، امّا رئیس دولت جدید پاسخ مثبتی به آن‌ها نداد.

در این زمان کانون با حمایت نهادهای بیرونی کشور به حرکت خویش جهتی جدید داد. همزمان با سفر جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا به ایران در زمستان 1356 ، انجمن قلم آمریکا به سرپرستی ریچارد هوارد در دو نامه، یکی خطاب به جمشید آموزگار و دیگری به جیمی کارتر حمایت خود را ازکانون اعلام کرد. یکی از خواست‌های انجمن قلم آمریکا آزادی به آذین بود که از آذر ماه 1356 گرفتارشده بود. در این نامه به موافقت با درخواست‌های کانون از دولت آموزگار تأکید شده بود. با این حال سکوت بین دولت و کانون نویسندگان ایران همچنان ادامه یافت، تا این که بار دیگر در 15 دی 1356 کانون در نامه ای به آموزگار از او خواست اجازه برگزاری مجمع عمومی این کانون را در 23 دی ماه بدهد.جواب آموزگار همان پاسخ قبلی بود؛ حتی شهربانی موظف شد از تشکیل این مجمع جلوگیری کند، که کرد.

در 31 اردی بهشت 1357 اعضا هیأت دبیران و همچنین سفارت آلمان با دست و دل بازی مرکزفرهنگی گوته را در اختیار کانون قرار داد تا جلسات شعر و سخنرانی در آن مرکز برگزار گردد. کانون درخانه هوشنگ گلشیری اجتماع کردند تا بار دیگر با تجدید انتخابات، اعضا هیأت دبیران، اعضا هیأت علی البدل و دیگر مسئولیت‌ها را مشخص کنند. در این جلسه به آذین، پرهام، هزارخانی، فریدون آدمیت و تنکابنی به عنوان اعضاء هیأت دبیران و علی اصغر حاج سید جوادی و شمس آل احمد به عنوان اعضاء علی البدل برگزیده شدند. با این حال افرادی چون طاهره صفارزاده، آل احمد و حاج سیدجوادی به این گزینش ها اعتراض کردند. این تنش ها که ریشه در دیدگاه‌های سیاسی اعضا داشت همچنان تا پیروزی انقلاب اسلامی پابرجا بود و عملاً کانون نویسندگان ایران در اوج مبارزات مردمی، غیر از اقدامات فردی برخی اعضاء مانند صدور اعلامیه، سخنرانی، مصاحبه، نگارش مقاله و... عملاً از برداشتن گام شایسته ای که نماد همراهی با مردم باشد، ناتوان ماند.

کانون نویسندگان همواره در فراز و فرود بوده و با توجه به آنکه بنیانگذار اصلح آن مرحوم جلال آل احمد، از دنیا رفته بود، پس از آن آنچه توانست این گروه نویسندگان را دور هم جمع آورد اهداف سیاسی بود که پوشش فرهنگی داشت و با توجه به آنکه اهداف سیاسی آن‌ها و ایدئولوژی تشکیل دهندگان گاه تاحد تناقض با یکدیگر بود هیچکدام نتوانستند همدیگر را تحمل نمایند و علیرغم آنکه دم از تحمل وسیاست بردباری می‌زدند خود یکدیگر را تحمل نکردند.

از کمونیست‌های دو آتشه تا لائیک‌های ضد دین تا طرفداران آلمان و غرب و روسیه همه و همه می‌خواستند در یک جریان گردهم آیند. بررسی پرونده کانون از آن رو حائز اهمیت است که جریان فرهنگی لائیک کشور می‌تواند نشانگرخوبی برای حرکات فرهنگی غیر اسلامی باشد.

بسیاری از اوراق برای ما غیرقابل چاپ بود؟ و ما سانسور کردیم ! علیرغم آنکه هرگز دوست نداشتیم به چنین کاری دست بزنیم و همواره تلاش خویش را بر چاپ حداکثر اسناد گذاشتیم . چرا چنین سانسوری را تحمل کردیم؟ زیرا برگه های مورد بررسی حاوی فسادهای اخلاقی غیرقابل تحملی بود که در صورت چاپ آن‌ها آبرو و حیثیت بسیاری از افراد موجود، خدشه دار می‌شد و از دیگر سوی نیز، اشاعه فحشا در جامعه بود. نکته مهم دیگر اینکه کانون نویسندگان که در سال 56 و با بهره وری از دم دموکراسی کارتری زنده شده بودو با حمایت آلمان‌ها جان گرفته بود در این سال‌ها، باز هم همان روش لائیک خود را ادامه داد و با اتحاد هایی از کمونیست‌ها، لیبرال‌ها، دمکرات های آمریکایی و غیره، تلاش کرد حرکت کند. و جدای از مردم که خواستار حکومت اسلامی بودند به جریان سازی بپردازد و در این راه از حمایت بی دریغ سفارت آلمان نیزبرخوردار بود.

اما این حدود صد نفر، آنچنان اختلاف و درگیری داشتند که جز چند اعلامیه محدود و آنهم در ردسانسور، اقدام دیگری نکردند و در انتخابات هیئت مدیره همواره تشتت بود. بخش پایانی این کتاب نیز گویای همین اسناد است.

کانون نویسندگان با همبستگی با غربی‌ها پس از انقلاب اسلامی به فعالیت خود ادامه داد و این بار رو درروی حرکت اسلامی ملت قرار گرفت و با تشویق و تمجید غر بگرایان مواجه شد.

ارسال نظرات
پر بیننده ها