درسنامه شهدا در سی و پنجمین سالگرد هفته دفاع مقدس؛
شهید عظیم محمدیان فر، ختم قرآنی نذر کرده بود تا خدا خودش کارش را درست کند وبه جبهه اعزام شود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج زنجان، یک شب در پایگاه بسیج نشسته بودیم و جلسه ا ی برگزار شده بود و محور جلسه اعزام نیرو در روز بعد بود.
در بین بچه ها، چهره شهید عظیم محمدیان فر که نوجوانی عاشق بود، شور و شعف خاصی می دیدم.
بعد از جلسه، عظیم به یکی از مسولان بسیج گفت : که نامش را در اسامی اعزام نیروی فردا بنویسند.
ولی او مخالفت کرد و گفت:سن او کم است و بگذارد چند مدت دیگر اعزامش می کنند.
عظیم محزون و گرفته برگشت و در یکی از اتاق های بسیج تا صبح قرآن خواند و عبادت کرد و لابد دعا می کرد که فردا به او اجازه رفتن به جبهه بدهند.
فردا صبح به نزدش رفتم و گفتم: عظیم! چه کار کردی ؟
و آرام و بغض آلود گفت: ختم قرآنی نذر کرده ام تا خدا خودش کارم را درست کند وامروز اعزام شوم.
او همان روز، موافقت مسولان بسیج را گرفت و با ما اعزام شد.
در پادگان کرخه، دیدمش که دارد اشک می ریزد و خدا را شکر می کند و قرآن می خواند.
او در همان اعزام در عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه اش رسید وبهشتی شد.
در بین بچه ها، چهره شهید عظیم محمدیان فر که نوجوانی عاشق بود، شور و شعف خاصی می دیدم.
بعد از جلسه، عظیم به یکی از مسولان بسیج گفت : که نامش را در اسامی اعزام نیروی فردا بنویسند.
ولی او مخالفت کرد و گفت:سن او کم است و بگذارد چند مدت دیگر اعزامش می کنند.
عظیم محزون و گرفته برگشت و در یکی از اتاق های بسیج تا صبح قرآن خواند و عبادت کرد و لابد دعا می کرد که فردا به او اجازه رفتن به جبهه بدهند.
فردا صبح به نزدش رفتم و گفتم: عظیم! چه کار کردی ؟
و آرام و بغض آلود گفت: ختم قرآنی نذر کرده ام تا خدا خودش کارم را درست کند وامروز اعزام شوم.
او همان روز، موافقت مسولان بسیج را گرفت و با ما اعزام شد.
در پادگان کرخه، دیدمش که دارد اشک می ریزد و خدا را شکر می کند و قرآن می خواند.
او در همان اعزام در عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه اش رسید وبهشتی شد.
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار
