این جانباز70 درصد شیمیایی می گوید: گاهی ریزش اشک از چشمانم در اماکن عمومی برایم درد سر ساز می شود.دیگران تصور می کنند که ما مبتلا به یک بیماری خاص شدیم و از ما دوری می کنند و جامعه ما نیازمند یک فرهنگ سازی جامع برای نوع شناسایی و رفتار با جانبازان است.
کد خبر: ۸۵۷۵۶۴۸
|
۰۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۵
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج،به نقل از کوله بار:
نام:حسین میرنسب
تاریخ ومحل تولد:1342-شیراز
تاریخ ومحل اولین اعزام:61-شیراز
تاریخ ومحل مجروحیت شیمیایی:سال 61 ، شلمچه- بهمن 64،فاو
درصدشیمیایی:70درصد
مدت حضور در جبهه:23ماه
محل سکونت:شیراز
 
به گزارش اختصاصی کوله بار، جانباز شیمیایی 70 درصد«حسن میرنسب» می گوید که قرآن باعث نورانی شدن قلب و زیبایی زندگی اش شده است.سال 61بود که تصمیم به رفتن گرفت.  به جنوب کشور و در حوالی دشت عباس رفت و در عملیات والفجرمقدماتی شرکت کرد.
او در گردان حضرت زینب (س) لشگر 19فجر بود و در تعاون سپاه فعالیت می کرد. وظیفه اصلی آنها رساندن نیرو، امکانات ،‌وسایل و تجهیزات جنگی و ... به خط مقدم بود.
 
نخستین بار در عملیات والفجرمقدماتی در شلمچه شیمیایی شد. در این باره می گوید: در ‌آن عملیات من در تعاون سپاه مشغول فعالیت بودم .دشمن شلمچه را مورد هدف بمباران شیمیایی قرار داد اما آنقد شدید نبود.ما در پشت جبهه بودیم که خبر بمباران شیمیایی دشمن به گوشمان رسید.ما هم فرصت را از دست ندادیم و از ماسک هایمان استفاده کردیم.
 
 وی در ادامه به بمباران شیمیایی فاو در بهمن 64 اشاره کرد و افزود: روز 21بهمن بود که گردان حضرت زینب (س) وارد عملیات شد. ما 3روز در حال عملیات بودیم و مبارزه شبانه روز ادامه داشت. گردان ما هم توانست دهها عراقی را اسیرکند.در این عملیات من مسئول دسته گردان حضرت زینب (س) بودم . تک تیراندازی هم می کردم. در اینجا بود که دشمن دوباره ما را مورد هدف بمب های شیمیایی قرار داد و دست به یکی از بزرگترین جنایتهای جنگی اش زد.
 
هر5 دقیقه یک بمب شیمیایی
این دلاور سالهای جهاد، در این باره بیشتر توضیح می دهد: ما از یک جاده خاکی به سمت فاو در حرکت بودیم که گردانمان را مستقر کردیم. گردان های بعدی لشکر از ما جلو می زدند و ما حالت پدافندی داشتیم و از پشت آنها را حمایت می کردیم. روز سوم بود که دشمن از سلاح های شیمیایی برای عقب راندن نیروهای ما استفاده کرد.اوایل تصور می کردیم که از بمب های معمولی استفاده می کند، اما از روی دود گرد اثرات گازها، ‌فهمیدیم که شیمیایی است.بوی سیر گندیده همه جای فضا را برداشته بود. چندین جنگنده بعثی هر 5 دقیقه یکبار به طرف ما بمب های شیمیایی می انداختند.
 
میرنسب می افزاید: بعد از پی بردن به اینکه دشمن از سلاح های شیمیایی بر علیه ما استفاده کرده است،‌بلافاصله ماسک هایمان را زدیم.در آن لحظه هیچ بادی نمی وزید و بمب های شیمیایی در نزدیکی ما اصابت کرده وثابت مانده بود. آتشی روشنی کردیم و در دورش ایستادیم تا گازهای شیمیایی اثرات کمتری روی ما بگذارد.
عوارض شیمیایی
او اشاره ای هم به عوارض سلاح های شیمیایی می کند و ادامه می دهد: 15 دقیقه بعد احساس کردم، قادر به راه رفتن نیستم.نفس تنگی شدیدی گرفته بودم و مدام از چشمانم اشک ریزش می کرد. در شرایط خیلی سختی به سر می بردم. 30دقیقه بعد بود که نیرهای امداد به کمکمان آمدند. ما را به کنار رود اروند بردند و با قایق به آن طرف منتقل کردند.صورتم تاول زده بود و چشمانم در حالت بسته بود.درد شدیدی از نواحی مختلف بدنم احساس می کردم.مدام حالت تهوع داشتم و خارش پوست امانی برایم باقی نگذاشته بود.
 
 
میر نسبت خاطر نشان می کند: ما را سوار آمبولانس کردند و به سمت درمانگاه صحرایی بردند. در آنجا لباس هایمان را از تن خارج کردیم و بدنمان را زیر دوش آب سرد شستیم. سپس به یک بیمارستان صحرایی منتقل شدیم. در آنجا به ما سرم وصل کردند. می توانم بگویم که 2لایه از پوست بدنم برای جدا کردن تاول کنده شده است. تعداد مصدومین شیمیایی خیلی زیاد بود و امکانات هم کافی نبود.همان شب ما را به اهواز و از آنجا به بیمارستان فارابی تهران منتقل کردند.
 
رنج ها و دردهای یک جانباز
 
وی در ادامه درباره  این رنج ها و دردهایش می گوید: گاهی بی هوش می شدم و دیگر جایی را نمی دیدم. در بیمارستان فارابی هم مجروحین شیمیایی زیادی آورده آورده بودند. تاول های بزرگی روی پوست بدنم رشد کرده بود و مدام حالت تهوع داشتم.مصدومیت سخت و زجر آور بود.2ماه در این بیمارستان تحت مداوا بودم.همین تلاش های پزشکان ایرانی بود که باعث شد وضعیت جسمانی ام به مروز زمان بهبود یابد و به کشور خارجی اعزام نشوم.
 
 
حسین میرنسب بعد از گذراندن دوره های درمان در بیمارستان فارابی تهران، به شیراز برگشت. وی اشاره ای به این موضوع می کند و ادامه می دهد: با اینکه تحت مداوا بودم اما همچنان مجروحیت شدیدی داشتم.وقتی به شیراز بازگشتم مدام در خانه استراحت می کردم.چشمانم به نور حساسیت نشان می داد و حتی قادر به دیدن نور لامپ خانه مان نبود.
 
 
این مصدوم شیمیایی در مورد وضعیت جسمانی اش می گوید: تا به امروز 2بار چشم راستم را عمل جراحی کردند.یک بار هم ریه ام را شستشو کردند. واقعا شرایط سختی است. گاهی پوستم خارش می گیرد که مجبوریم به آن پماد بزنم. ضعیفی چشم برای مطالعه ام مشکل ساز شده است.گاهی نفس تنگی می گیرم که به ناچار از ماسک اکسیژن استفاده می کنم. برای ریه ام هم از داروهای مخصوص استفاده می کنم.
 
ورزش، بهترین داروی جانبازان شیمیایی
این جانباز عزیز سال 61 ازدواج کرده و در حال حاضر صاحب 8فرزند است.از نظر تحصیلات، موفق به گرفتن مدرک دیپلم شده است. معتقد است که مجروحیت مانعی شد تا نتواند تحصیلش را ادامه دهد.
 
او سفارشی هم به جانبازان شیمیایی می کند: به جانبازان سفارش می کنم که کمتر از دارو استفاده کنند. بعضی از این داروها جوابگوی بدن آنها نیست. بهترین روش برای داشتن بدنی سالم، ‌ورزش است. کسانی که مثل من توانایی ورزش و نرمش ندارند، می توانند مشغول پیاده روی باشند.
 
میرنسب اشاره ای به مشکلاتش می کند و می افزاید: به دلیل وضعیت شیمیایی که دارم، قادر به رانندگی نیستم.به تنهایی نمی توانم از وسط خیابان عبور کنم.باید یک همراه داشته باشم تا مرا از عرض خیابان عبور دهد.چشمانم ضعیف هستند و فاصله حقیقی ماشین ها را متوجه نمی شوم.
 
اطلاعات ضعیف جامعه درباره جانبازان شیمیایی
وی خاطر نشان می کند: گاهی ریزش اشک از چشمانم در اماکن عمومی برایم درد سر ساز می شود.دیگران تصور می کنند که ما مبتلا به یک بیماری خاص شدیم و از ما دوری می کنند. این نشان می دهد که جامعه ما نیازمند یک فرهنگ سازی جامع برای نوع شناسایی و رفتار با جانبازان است. اگر بتوانیم با همکاری صدا وسیما و مطبوعات و سایت های معتبر،‌صدا و حرفهایمان را به گوش مردم برسانیم، به نوعی فرهنگ سازی برای مردم در شناخت مصدومین شیمیایی کرده ایم. 
 
 
ما سال هاست که از داخل بدنمان زجر می کشیم و این سختی هایمان در ظاهر بارز و پیدا نیست.مردم باید بدانند که یک جانباز شیمیایی چه سختی می کشد وبیشتر آنها را درک کنند.
 
 
این مرد افتخارآفرین و سرافراز در ادامه به روزهای دفاع مقدس می گردد و خاطرات آن روزها را دوباره زنده می کند: فرمانده گردان حضرت زینب (س) به عهده شهید باقر سلیمانی بود.او برای همه رزمندگانی که می شناختنش، الگویی دست نیافتی بود.ما از او درس معرفت، شجاعت واز خود گذشتگی آموختیم.همیشه می گفت ما برای رضای خدا می جنگیم و اجر خودمان را باید از او طلب کنیم. 
 
 
 
میرنسب در پایان می گوید: از مسئولین می خواهم که نسبت به مصدومین شیمیایی توجه بیشتری نشان دهند و آنها را فراموش نکنند. هر چند خدا را شاکرم که در شیراز انجمن حمایت از جانبازان شیمیایی تشکیل شده است و این گونه بهتر می توانیم حرف هایمان را به گوش مسئولین برسانیم. از همه آنها می خواهم که به عیادت جانبازانی بروند که دیگر زندگی برایشان سخت و طاقت فرسا شده است. این دیدارها می تواند تا حدودی گل امیدی برای یک جانباز شیمیایی باشد..
 
 
انتهای گزارش
ارسال نظرات