پس از آن دو نمایش‌نامه منظوم در ارتباط با «رعنا» اثر نادر زکی‌پور، جرقه‌های جدیدی را در درونم روشن کرد. این دو نمایشنامه را نویسنده طی دو روز فراموش‌نشدنی، با شور و هیجانی بی‌بدیل، برایم نمایش‌نامه خوانی کرد. لذت دیدار با این شاعر بزرگ گیلک هنوز با شکوه تمام در ذهنم رژه می‌رود
کد خبر: ۸۶۰۰۷۲۶
|
۰۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۳

به گزارش 2 سایت ایران تئاتر، علیرضا کوشک جلالی از جمله کارگردانانی است که نمایش‌هایی را در شهرهای مختلف ایران به همراه هنرمندان استان‌ها به صحنه برده است. او از نگارش و اجرای تازه‌ترین اثر خود با عنوان «رعنا» در شهرستان لنگرود خبر داد و با اشاره به مراحل شکل‌گیری این اثر گفت: «هفت ماه پیش برای برگزاری کارگاه بازیگری و کارگردانی به لنگرود آمدم، اندیشه نوشتن و اجرای نمایش «رعنا» با هنرمندان گیلانی در درونم شکل گرفت. در سفر بعدیم به این شهرستان شروع به تحقیق کردم. نخست با نمایشنامه «رعنا» شهروز آقایی‌پور که بر اساس طرحی از حجت صفاریان نوشته شده بود، آشنا شدم. این نمایشنامه، موتور اولیه نمایشنامه من بود.»

او ادامه داد: «پس از آن دو نمایش‌نامه منظوم در ارتباط با «رعنا» اثر نادر زکی‌پور، جرقه‌های جدیدی را در درونم روشن کرد. این دو نمایشنامه را نویسنده طی دو روز فراموش‌نشدنی، با شور و هیجانی بی‌بدیل، برایم نمایش‌نامه خوانی کرد. لذت دیدار با این شاعر بزرگ گیلک هنوز با شکوه تمام در ذهنم رژه می‌رود.»

کوشک‌جلالی با معرفی سایر منابعی که در نگارش این نمایشنامه از آنها بهره برده است توضیح داد: «مرحله بعد، خواندن کتاب «چگونگی زاده شدن ترانه رعنا» اثر محمد قلی صدراشکوری و دیدار و گفتگو با این شاعر و پژوهشگر بزرگوار شرق گیلان بود. زادگاه صدر اشکوری، همان زادگاه رعنا است و اتفاقات دوران رعنا به قدری شفاف در حافظه ایشان نقش بسته است که در حین تعریف وقایع و افراد آن دوران، احساس می‌کردم در اشکور کنار «کرد آقا جان» بالای کوه ایستاده‌ام، «رعنا» کنارم و «هادی» سلاخی شده، زیر پایم در «هادی دره»... محمد قلی صدراشکوری فرهنگ‌نامه زنده و باارزشی است. کتاب «از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی» اثر خلیل سلیمی و دیدار و گفتگو با این محقق بزرگوار، نکته‌های جدیدی را برایم مطرح کرد  که نقطه عطفی برای تحقیقاتم بود.»

این کارگردان تئاتر افزود: «پس از آن، مدت زیادی در اینترنت پیرامون اسطوره‌ها و افسانه‌های گیلانی، بخصوص داستان «رعنا» تحقیق کردم و نسخه‌های مختلف ترانه «رعنا» را خواندم و شنیدم.»

کوشک جلالی با بیان روایت‌های مختلفی که برای این داستان وجود داشت عنوان کرد: «مجموعه این خاطرات و فکت‌های تاریخی که در برخی موارد کاملا متضاد بودند، هم برایم جالب بود و هم ترس‌برانگیز! «رعنا» در جایی تنها یک عاشق عصیانگر بود، در جایی دیگر یک مبارز با افکار انقلابی، در روایتی روسیاه بود و در جایی پاک و معصوم، در ترانه‌ای با پسر کدخدا، «نوروز»، ازدواج کرده بود و بعد با معشوقش «هادی» راه فرار پیش گرفته بود، در جای دیگر، شب عروسی با «هادی» فرار کرده بود، در جایی عاشق «کردآقاجان»، پیرمرد مبارز جنگلی هم بود، در جایی دیگر تنها عشقش «هادی» بود، در متنی علاقمند «کردآقاجان» یاغی معرفی می‌شود و در جایی دیگر یک مبارز، در داستانی پس از کشته شدن «هادی»، «کردآقاجان و رعنا» به سرای خان می‌روند و مانند چریک‌ها خان و دارو دسته‌اش را ترور می‌کنند و... هزاران روایت ضد و نقیض دیگر.»

او در ادامه خاطرنشان کرد: «پس از این مرحله تصمیم گرفتم بند ناف تحقیقات تاریخی‌ام را قطع کنم و «رعنای» خودم را در ارتباط با دریافت‌هایم به نگارش درآورم. طرح نهایی را نوشتم و با کمک ناتاشا محرم زاده صحنه به صحنه پرورشش دادم و نسخه اولیه نمایش‌نامه اواخر فروردین‌ماه به پایان رسید و به آلمان بازگشتم. پس از آن خانم محرم‌زاده چند پیشنهاد برای بهتر شدن کار داد. با توجه به برخی از این پیشنهادات و تغییراتی که آنها را ضروری می‌دیدم، نسخه دوم را در آلمان نوشتم و برای تیم اجرایی فرستادم. اما هنوز احساس می‌کردم که این نمایش‌نامه تا روز آخر که می خواهد به صحنه برود، جای کار دارد تا دقیق‌تر و بهتر بشود. تمرینات را خردادماه در لنگرود آغاز کردم، از تیم بازیگری و کارگردانی خواستم که با تحقیقات و پیشنهادات شان، کار را پر بارتر کنند.»

کوشک‌جلالی در رابطه با مراحل تمرین این اثر گفت: «هر چه تمرینات جلوتر می رفت، بیشتر به نقاط ضعف و قوت کار پی می‌بردم. در چند جلسه با نادر زکی پور و ناتاشا محرم زاده این مشکلات را مطرح کردم، پیشنهاداتی ارائه دادم و بر اساس این پیشنهادات، چند صحنه حذف و اضافه شد و «رعنا» شکل گرفت.پس از این که یک بار تمرین سراسری را انجام دادیم، بر سر دو راهی قرار گرفته بودم، چرا که پیدا کردن بازیگرانی قدر برای چنین نمایشنامه پر پرسوناژی، در تهران نیز کار سختی است، چه برسد به شهرستان کوچکی مانند لنگرود. بنابراین یا می بایستی کار را تعطیل یا تغییرات جدیدی ایجاد می‌کردم که به خط سیر اصلی کار لطمه نزند. من عاشق رعنا، لنگرود، گیلان و تیم اجرایی نمایش شده بودم، بنابراین آوار کار را بر سرم تحمل و تغییراتی بنیادی در ساختار نمایش و بر اساس توانایی بازیگران ایجاد کردم. «رعنا» نمایشی که با خون و دل خوردن های فراوان همراه بود. نمایشی که بوی عشق و عصیان و سرکوب می دهد.در این راه سهراب مقدسی و حسن ندافی کمک‌های شایان توجهی به من کردند.»

او در مورد اجرای این نمایش خاطرنشان کرد: «این نمایش با نگاهی مدرن همراه با بهره بردن از فضای فولکلور گیلان، حرکت و موسیقی است، می‌توان گفت در ادامه همان مسیری است که در رابطه با کارهایم دنبال می‌کنم و آن تئاتر مردمی است. همانگونه که قبلا هم گفتم، این داستان به قدری روایت‌های مختلفی دارد که سینه به سینه نقل شده است، انتظارات زیادی از این نمایش وجود دارد چراکه همه از کهنسال و کودک این شخصیت را می‌شناسند و برای آنها همانند «ژاندارک» می‌ماند.»

کوشک جلالی در پایان سخنان‌اش اظهار کرد: «در شکل‌گیری و مراحل اجرای این اثر با سختی‌های بسیاری روبه‌رو بودیم، کمبود امکانات و منابع مالی شرایط سختی را به وجود آورده است. اکنون با اجرای این اثر احساس می‌کنم خلبان هواپیمایی هستم که بنزینش در حال تمام شدن است و ارتباطش هم به دلیل نقص فنی با پایگاهش قطع شده و هر آن امکان انفجار هواپیما هست که نتیجه اش نابودی خودم و تمام سرنشینان است! اما دیوانه وار از کابین بیرون نمی آیم و در انتظار معجزه ای هستم که هواپیما را به سلامت به زمین بنشانم.»

ارسال نظرات