بسیج مداحان: قطعه معروف «آمده‌ام ... آمدم ای شاه پناهم بده» از حاج محمدعلی کریمخانی را کمتر کسی است که گوش نداده و با آن انس نگرفته باشد. در گزارش زیر به جزئیات بیشتری از ساخت این قطعه می‌پردازیم.
کد خبر: ۸۶۰۷۵۸۳
|
۲۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۱

ه گزارش خبرنگار بسیج مداحان، حاج محمد علی کریمخانی در سال 1329 در روستای نرجه از توابع تاکستان قزوین به دنیا آمد و به قول خودش «در آن زمان نمی‌دانستم صدای خوب یعنی چه؟ به قدری از معلم می‌ترسیدیم که جرئت گفتن چیزی را نداشتیم. آقای حق شناس معلم قرآن ما بود و من را کشف کرد و خواندن قرآن صبحگاهی را به من سپارد.»
آقای حق شناس مردی مهربان، دل رحم و دیندار بود و به من می‌گفت «محمد علی صدای خوبی داری. باید از این استعداد خدادادی استفاده کنی و مطمئنم اگر این کار را انجام دهی مداح خوبی می‌شوی.»
علیخانی از دوستان دوران کودکی حاج محمد علی می‌گوید: با هم به مکتب می‌رفتیم و از همان کودکی پسر باهوش و زرنگی بود. ما به ایشان صفر می‌گفتیم و بعدها متوجه شدیم که نام شناسنامه‌ای ایشان محمد علی است. از 7 سالگی در مجالس و هیئت‌های محل می‌خواند و وقتی که دیدیم صدای خوبی دارد از او استفاده می‌کردیم.
آقاجانی یکی دیگر از دوستان دوران کودکی او عنوان می‌کند: دوستان خوبی بودیم و هنوز هم هستیم و من از صمیم قلب ایشان را دوست دارم. اکنون ایشان ساکن تهران است و من هم در قزوین هستم اما هر زمانی که به اینجا می‌آید حال او می‌پرسم.
محمدعلی کریمخانی می‌گوید: باغ انگوری در روستای ما وجود داشت و چند تن از معلمانم من را به آن جا می‌بردند تا برایشان مداحی کنم. به یاد دارم که رادیو نداشتم و همیشه رادیوی پدرم را دور از چشمش به پشت بام می‌بردم. از همان ابتدا عشق و علاقه زیادی در قلب من می‌جوشید و همه مداحی‌ها را گوش می‌کردم. در روزهای عاشورا نیز من به همراه چند نفر دیگر در دسته زنجیر زنی می‌خواندیم تا به جایگاه برسیم و جمعیت خیلی زیادی می‌آمد.
ستار، برادر حاج محمدعلی است و از خاطرات کودکی‌اش یاد می‌کند: وقتی برادرم به مجالس و هیئات می‌آمد و می‌خواند ما خیلی ذوق می‌کردیم و همیشه همراهش به هیئات می‌رفتیم که تنها نباشد.

کریمخانی در ادامه به خاطراتی از ضبط صدای خودش می‌‍‌‌پردازد و مطرح می‌کند: 13 یا 14 سال داشتم که گفتند فلانی از تهران ضبط صوتی آورده است و من به دنبال این بودم که بخوانم و با آن صدایم را ضبط کنم. روزی آن شخص را در حالی که ضبط صوت در دست داشت دیدم و هنگامی که دسته‌های عزاداری می‌آمدند صدای آن‌ها را ضبط می‌کرد. نوبت به خواندن من که شد گفت: این پسر خوب می‌خواند و صدای خوبی دارد. او را بیاورید تا چند نوحه از او ضبط کنم. رفتم دو سه بیت خواندم و بعدا که گوش کردم، اولین باری بود که چنین شوقی برای حرکت به سمت هدف در من ایجاد شد و عطش خواندن در من پدید آمد.
با یک اتوبوس 40 نفری به صورت مجردی به مشهد رفتیم. قرار بود 10 روز بمانیم که روز سوم یا چهارم صدای من گرفت. در آن زمان ورودی سقاخانه بازار و داخل بازار هم مهمانسرا بود. یکی به من گفت که داروخانه حضرت رضا (ع) صدایت را درست می‌کند. من هم رفتم و شربتی گرفتم و آن را خوردم. صبح هم صدای من سالم و آزاد شده بود.
به هر کسی اجازه اذان گفتن در گلدسته‌های حرم امام رضا (ع) را نمی‌دادند. دوستی به نام روح‌الله طاهری داشتم که الان از دنیا رفته است. او آن‌قدر اصرار و پافشاری کرد که مسئول بلندگوی اذان گلدسته‌ها راضی شد و من یک روز ظهر در حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) اذان گفتم. واقعا شوق و ذوق وصف ناپذیری داشتم.
هر زمان که در مشهد مقدس می‌خوانم خاطرات دوران کودکی‌ام زنده می‌شود
هرگاه در یکی از ایوان‌های حرم، شخصی را می‌دیدم که در حال مداحی کردن برای جمعیتی زیاد است با خود می‌گفتم «یا امام رضا (ع)! یعنی میشه منم این گونه در ایوان تو بخوانم و مردم مرا تشویق کنند؟». بارها گفته‌ام که همه به آرزوهای خوب خود می‌رسند. هر زمان که در مشهد مقدس می‌خوانم خاطرات دوران کودکی‌ام زنده می‌شود خاطرات دوران کودکی‌ام را به یاد می‌آورم و از «آقا» تشکر می‌کنم.
غلامی از دوستان کریمخانی عنوان می‌کند: من دوم بودم و ایشان ششم بود. در مکتب جشنی به مناسبت مبعث پیامبر گرامی اسلام (ص) برگزار شد. معلم از او پرسید شعری داری که بخوانی؟ و محمدعلی هم شروع کرد به خواندن این شعر «مبعث پیغمبر آخر زمان/ عمری مبارک به همه شیعیان»
برخی می‌گفتند خواننده شو!
سال 1350 بود که برای کار کردن و اشتغال به تهران و از آن جا به بندر لنگه رفتم. هوا خیلی گرم بود و عید نوروز به تهران برگشتیم. اقوام و دوستانم به من پیشنهاد دادند که در سه راه جمهوری یک آموزشگاه موسیقی هست، به آن جا برو و خوانندگی را شروع کن چرا که صدای خوبی داری. به آن جا رفتم و آن‌ها هم قبول کردند که هم به من آموزش بدهند، هم مرا برای خوانندگی به هتل‌ها ببرند و هم اینکه ماهی 1200 تومان که در آن زمان رقم بالایی بود به من حقوق و دستمزد بدهند. شب خوابیدم و فقط صدایی را شنیدم که می‌گفت «شما برای این کار ساخته نشدی» و صبح که از خواب بیدار شدم به همه گفتم نمی‌روم و نمی‌خواهم خواننده بشوم.
به روستای خودمان بازگشتیم و به دلیل ازدواج مجبور به اقامت در اردبیل شدم. برادر همسرم به من گفت: صدای خوبی داری و آرام آرام سینه زنی خواندن را هم یاد بگیر و در هیئت‌ها بخوان. من هم تمرین کردم و به طور تدریجی در بیشتر هیئت‌ها می‌خواندم و کمی پیشرفت کرده بودم. از سال 62 هم صدای من از جمهوری اسلامی پخش شد.
ماجرای ساخت قطعه معروف «آمده‌ام ... آمدم ای شاه پناهم بده»
روزی آقای محمد اصفهانی با من تماس گرفت و به من گفت که در مجلس ترحیم یکی از اقوام آریا عظیمی‌نژاد از آهنگسازهای خوب کشورمان مصیبت خوانی کن. در پایان مراسم آریا به من پیشنهاد ساخت یک قطعه را داد و من هم قبول کردم.

آریا عظیمی‌نژاد در این باره می‌گوید: در زمان ساخت یک آهنگ فشار زیادی را تحمل می‌کنیم ولی آقای کریمخانی حوصله زیادی داشتند. موسیقی «در این قطعه از بهشت» یا همان «آمده‌ام ... آمدم ای شاه پناهم بده» دومین تجربه کاری من با ایشان بود. خیلی برای ساخت این آهنگ فکر کردیم و وقت گذاشتیم. در بین اشعار موجود فقط شعر «آمده‌ام...» می‌توانست مفهوم را به خوبی انتقال دهد. در زمان انتخاب شعر، هر دو نفرمان ناامید شده بودیم و به شعر دلخواه نمی‌رسیدیم. احساس کردم که ایشان خیلی مغموم شدند و من هم همین حس را داشتم و انگار که به یک بن بست رسیده بودیم.
اگر عنایت «آقا» نبود، کار من به جایی نمی‌رسید
به قدری شعر و آهنگ را عوض کردیم که حنجره من بی‌حس شده بود. به آریا گفتم «برو دو تا چای بیار تا بخوریم». دو رکعت نماز هم خواندیم و به یک باره همه چیز عوض شد و ورق برگشت و من شعر «آمده‌ام ...» را پیدا کردم. اولش را  اشتباه خواندم و گفتم «آمده‌ام» اما آقای عظیمی‌نژاد آن را پاک نکرد و گفت که باعث زیبایی کار می‌شود. اگر عنایت «آقا» نبود، کار من به جایی نمی‌رسید و این‌ها همه از لطف ایشان است.
عظیمی‌نژاد عنوان می‌کند: بعد از ضبط کار، وقتی آقای کریمخانی به کار گوش می‌داد ارتباطی عجیب با آن برقرار کرده بود و خداوند را شاکرم که تلاش‌ها و زحمات‌مان نتیجه داد.
در پایان، متن شعر موسیقی «قطعه‌ای از بهشت» را می‌خوانیم:   
آمدم ای شاه پناهم بده/ خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان/ دور مران از دَر و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم/ إذن به یک لحظه نگاهم بده
لشگر شیطان به کمین من است/ بی کسم ای شاه پناهم بده
در شب اول که به قبرم نهند/ نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی/ جمله حاجات مرا هم بده
انتهای پیام/
ارسال نظرات