آن روزها فاطمه عرب، حدود 50 سال سن داشت و هنوز مشکلات زندگی قامت تنومندش را خم نکرده بود.
شاید 20 اردیبهشت 76 که خانه بیبی فاطمه در کنار دیگر خانهها به تلی از خاک تبدیل شد، هیچ وقت فکرش را نمیکرد که بعد از گذشت 19 سال از این حادثه دوباره صاحب سرپناه شود، سرپناهی که متعلق به خودش باشد.
بیبی فاطمه در سالهای پس از زلزله در دخمهای کوچک که قرار بود به عنوان حمام یک منزل استفاده شود، زندگی میکرد و همه وسایلش را در این دخمه کوچک که مساحتش به 6 متر هم نمیرسید گنجانده بود.
اما مردادماه سال جاری بود که گروهی از جهادگران به روستای گمنج آمده بودند تا سرپناهی برای بیبی فاطمه بسازند.
شاید آن روزها که جهادگران در قالب اردوی جهادی عزم خود را برای ساختن خانه بیبی فاطمه جزم کرده بودند، این پیرزن گمنجی فکرش را هم نمیکرد که روزی داخل این خانه و زیر سقفی امن و مامنی گرم زندگی خواهد کرد.
آن روزها تنها کاری که از دست بیبی فاطمه بر میآمد، دود کردن سپند و دعا برای خادمان مردم محروم بود.
چطور خانه بیبی فاطمه ساخته شد؟
آن روزها علی قاسمی مسئول بسیج دانشجویی خراسان جنوبی با حضور در جمع دانشجویان اردوی جهادی در روستای گمنج وقتی از نزدیک با وضعیت زندگی بیبی فاطمه آشنا شد، گفت: سعی بر این داریم بعد از پایان این اردوی جهادی به اتفاق اساتید دانشگاه و جمعی از مدیران در یک اردوی جهادی دیگر عملیات ساختمانی منزل بیبی فاطمه را تکمیل نموده و به ایشان تحویل دهیم.
اکنون در آستانه زمستانی سرد و سوزناک و در حالی که روستای گمنج و کوههای اطراف لباس سفید برف برتن کرده است مجددا به سراغ بیبی فاطمه میرویم تا وضعیت زندگی وی را در این سرمای استخوانسوز جویا شویم.
حالا این پیرزن گمنجی زیر سقف خانهای زندگی میکند که متعلق به خودش است، او با لبی پرخنده و دود سپند به استقبالم آمد.
او ما را به نشستن در منزل و صرف چای دعوت میکند و در حالی که با دستان لرزان خود برایم چای میریزد، میگوید: حالا در خانهای زیبا و بزرگ به راحتی زندگی میکنم، دیگر دیوارها مزاحم خوابم نمیشوند و میتوانم با قامتی راست دراز بکشم.
بیبی فاطمه که بعد از هر نماز دعاگوی کسانی است که او را از بیخانمانی نجات دادند، میافزاید: حالا در خانهام سرویس بهداشتی، آشپزخانه و آب دارم و میتوانم از نور آفتاب که از شیشه پنجره عبور میکند هم استفاده کنم.
بیبی فاطمه دستانش را به آسمان بلند میکند و از ته دل دعا میکند، دعا برای جوانان غیور و مهربانی که از زندگیشان دور ماندند و وی را از بیخانگی نجات دادند.
اگر چه گرمای دستان پرتوان جهادگران، سرپناهی گرم برای بیبی فاطمه مهیا کرده بود، اما هنوز ناملایمات روزگار بیبی را عذاب میدهد و چشمان پر اشک بیبی و بغضی که در گلویش نهفته است گواهی بر این مدعاست.
ساعتی را میهمان بیبی هستم و پای درد دل این پیرزن خوش صحبت گمنجی مینشینم، بیبی گلایه هایی دارد از نزدیکانش و خواستههایی از مسئولان، خواستههایی اندک اما برای بیبی حیاتی و ضروری.
بیبی فاطمه در حالی که لحظهای از دعا کردن برای خادمان ملت دست برنمیدارد، تکمیل حصار پشت ساختمان و تکمیل لولهکشی آب آشامیدنی را به عنوان دو خواسته خود از مسولان شهرستان بیان میکند و قول میدهم تا این خواسته بیبی را به گوش مسئولان برسانم.