خبرهای داغ:
منزل بی‎بی فاطمه که توسط جهادگران گروه‎های جهادی ساخته شد، این روزها وی را از گزند سرمای سوزناک در امان نگه ‎داشته است.
کد خبر: ۸۶۰۸۲۸۲
|
۲۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۹
به گزارش خبرگزاری بسیج خراسان جنوبی، اردیبهشت سال 1376 یاد‌آور خاطرات تلخ فراوانی برای مردم زیرکوه است، زلزله‎ای که بیش از 2 هزار کشته بر جا گذاشت و بعضی از روستاهای زیرکوه را تا مرز 100 درصد تخریب کرد.

آن روزها فاطمه عرب، حدود 50 سال سن داشت و هنوز مشکلات زندگی قامت تنومندش را خم نکرده بود.

شاید 20 اردیبهشت 76 که خانه بی‌بی فاطمه در کنار دیگر خانه‌ها به تلی از خاک تبدیل شد، هیچ وقت فکرش را نمی‌کرد که بعد از گذشت 19 سال از این حادثه دوباره صاحب سرپناه شود، سرپناهی که متعلق به خودش باشد.

بی‎بی فاطمه در سال‎های پس از زلزله در دخمه‎ای کوچک که قرار بود به عنوان حمام یک منزل استفاده شود، زندگی می‎کرد و همه وسایلش را در این دخمه کوچک که مساحتش به 6 متر هم نمی‎رسید گنجانده بود.

اما مرداد‎ماه  سال جاری بود که گروهی از جهادگران به روستای گمنج آمده بودند تا سرپناهی برای بی‎بی فاطمه بسازند.

شاید آن روزها که جهادگران در قالب اردوی جهادی عزم خود را برای ساختن خانه بی‎بی فاطمه جزم کرده بودند، این پیرزن گمنجی فکرش را هم نمی‎کرد که روزی داخل این خانه و زیر سقفی امن و مامنی گرم زندگی خواهد کرد.

آن روزها تنها کاری که از دست بی‎بی فاطمه بر می‎آمد، دود کردن سپند و دعا برای خادمان مردم محروم بود.

چطور خانه بی‎بی فاطمه ساخته شد؟

آن روزها علی قاسمی مسئول بسیج دانشجویی خراسان جنوبی با حضور در جمع دانشجویان اردوی جهادی در روستای گمنج وقتی از نزدیک با وضعیت زندگی بی‎بی فاطمه آشنا شد، گفت: سعی بر این داریم بعد از پایان این اردوی جهادی به اتفاق اساتید دانشگاه و جمعی از مدیران در یک اردوی جهادی دیگر عملیات ساختمانی منزل بی‌بی فاطمه را تکمیل نموده و به ایشان تحویل دهیم.

اکنون در آستانه زمستانی سرد و سوزناک و در حالی که روستای گمنج و کوه‎های اطراف لباس سفید برف برتن کرده است مجددا به سراغ بی‎بی فاطمه می‎رویم تا وضعیت زندگی وی را در این سرمای استخوان‎سوز جویا شویم.

حالا این پیرزن گمنجی زیر سقف خانه‎ای زندگی می‎کند که متعلق به خودش است، او با لبی پرخنده و دود سپند به استقبالم آمد.

او ما را به نشستن در منزل و صرف چای دعوت می‎کند و در حالی که با دستان لرزان خود برایم چای می‎ریزد، می‎گوید: حالا در خانه‎ای زیبا و بزرگ به راحتی زندگی می‎کنم، دیگر دیوارها مزاحم خوابم نمی‎شوند و می‎توانم با قامتی راست دراز بکشم.

بی‎بی فاطمه که بعد از هر نماز دعاگوی کسانی است که او را از بی‎خانمانی نجات دادند، می‎افزاید: حالا در خانه‎ام سرویس بهداشتی، آشپزخانه و آب دارم و می‎توانم از نور آفتاب که از شیشه پنجره عبور می‎کند هم استفاده کنم.

بی‎بی فاطمه دستانش را به آسمان بلند می‎کند و از ته دل دعا می‎کند، دعا برای جوانان غیور و مهربانی که از زندگیشان دور ماندند و وی را از بی‎خانگی نجات دادند.

اگر چه گرمای دستان پرتوان جهادگران، سرپناهی گرم برای بی‎بی فاطمه مهیا کرده بود، اما هنوز ناملایمات روزگار بی‎بی را عذاب می‎دهد و چشمان پر اشک بی‎بی و بغضی که در گلویش نهفته است گواهی بر این مدعاست.

ساعتی را میهمان بی‎بی هستم و پای درد دل این پیرزن خوش صحبت گمنجی می‎نشینم، بی‎بی گلایه هایی دارد از نزدیکانش و خواسته‎هایی از مسئولان، خواسته‎هایی اندک اما برای بی‎بی حیاتی و ضروری.

بی‎بی فاطمه در حالی که لحظه‎ای از دعا کردن برای خادمان ملت دست برنمی‎دارد، تکمیل حصار پشت ساختمان و تکمیل لوله‎کشی آب آشامیدنی را به عنوان دو خواسته خود از مسولان شهرستان بیان می‎کند و قول می‎دهم تا این خواسته بی‎بی را به گوش مسئولان برسانم.


ارسال نظرات
پر بیننده ها