نامه ای به کاندیداهای انتخاباتی:
هدف ازطرح این مسئله به تفکر واداشتن شما عزیزان بود که شاید عوام مردم از چیزهایی مثل پول و وعده و شعار خوششان بیاید. اما آیا پول و وعده و شعار می تواند جای برنامه را بگیرد؟
کد خبر: ۸۶۱۰۴۵۶
|
۰۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۸

به گزارش خبرگزاری بسیج از مشگین شهر، چون از ته چاه داد می‌زنیم صدایمان به جایی نمی رسد شاید این نامه تنهاترین و موثرترین پل ارتباطی باشد میان من شهروند و شما کاندیداها. اما هیچ دوست ندارم که قلم انداز و بی دقت سخن گویم بنابراین با تلنگر درمورد جامعه ای که درآن زندگی می کنیم به بحث اصلی می پردازیم.

اغلب شعرا مثل هم شعر می‌گویند و اغلب نویسندگان مثل هم می‌نویسند اما سیاست مداران متفاوت ازدیگران عمل می‌کنند. نکته ای که خیلی زیاد به چشم می‌آید این است که هر چه مسئولیت قلم کمتر، اثرش در دل‌ها کمتر و بر عکس. غرض از این نامه یک نوع التقاطی کردن است که بلای جان صاحب قلم های دوره ی ما است. همه مان همه کار می‌کنیم. منتقدهم می شویم، مثل من.

به همین طریق در قلمرو سیاست هنوز تخصص کامل به وجود نیامده است. همه همه کاره ایم. هیچ کدام سرمان به گریبان خودمان نیست. کمتر وسواس داریم و این حتما کارمان را خراب خواهد کرد. مواظب خودمان باشیم. اگر همه کاره ی هیچ کاره را سیاست و دانشگاه و زمانه می پسندد، ملت نمی‌پسندد.

ما یک سندل، استاد مشهور «فلسفه اخلاق» دانشگاه ها را وارد، در سمینارهای خود این سوال را از دانشجویان می پرسید؛ اگر قرار باشد روزی برای همیشه تنها به یک جزیره در وسط اقیانوس تبعید بشوید کدامیک از این کالای فرهنگی را با خود خواهید برد: «مجموعه آثار ادبی شکسپیر» یا «مجموعه سریالهای کارتون سیمپسون ها»؛ پاسخ این سوال پیامدهای واقعی در عرصه سیاست دارد. ماکدام را انتخاب خواهیم کرد؛ جناب خان و کلاه قرمزی یا کلیات سعدی؟

هدف ازطرح این مسئله به تفکر واداشتن شما عزیزان بود که شاید عوام مردم از چیزهایی مثل پول و وعده و شعار خوششان بیاید اما آیا پول و وعده و شعار می تواند جای برنامه را بگیرد؟

در مملکت ما سیاست یک شغل نیست و بیشتر یک تفنن است، تفننی خیلی جدی تراز یک شغل. یعنی یک مشغله است و مشغله ای بسیار پر دردسر و شاید هم بدعاقبت فلذا شما باید مردم را دریابید اگر برای شما چیزی بماند از همین مردم خواهدبود.

آنچه مسلم است به صدای این همه کوبه ای که به درمی خورد از درون صدای پایی برخاسته است، من صدای پا را شنیده ام و به آینده امیدوارم. به فکر پل های پشت سر نیز باشیم و دیگر چنان نباشد که مسعود فرزاد گفت:
«
بسته است این در دلا باید در دیگر زدن
ور نباشد این میسر دست غم برسر زدن»...

به عنوان کلام آخر مسلم این است که این نظام تازه پا در راه گذاشته است و دوره ی جوانی خود را طی می کند و اگر هنوز پخته نشده و نقایصی دارد یا نمی تواند مصادیق ناخالصی ها چون سران فتنه ی اکبر را از خود دور کند، هیچ باکی نیست. جوش های جوانی بر هر صورتی لک و پیس خود را می گذارد اما در این میان آنهایی زنده نامند که در گذر زمان تاریخ را می‌سازند یا به عبارتی گذر زمان آنها را در تاریخ می‌سازد پس به گوش باشید که شما نیز در کتاب انقلاب صفحه دهم تاریخ را خواهید نوشت و هم می توانید مدرس شوید وهم بنی صدر.

یادمان باشد رئیس جمهور کشورمان محمدعلی رجایی روزی دست فروشی می کرد اما روزگار چرخید و این شهید والا مقام نماینده ی یک ملت و صاحب دولت شد پس بدانید تابه امروز هرچه بودید گذشت آینده را بنگرید که ملاک حال فعلی افراد است.

ومن الله توفیق
محمدبرم دانشجوی علوم سیاسی

ارسال نظرات