یادداشتی از آیت‌الله کعبی؛

جامعه اسلامی به مثابه عنصری از عناصر نظام سازی فقهی

در یادداشت پیش رو آیت الله کعبی به تبیین جامعۀ اسلامی به مثابۀ عنصری از عناصر نظام سازی فقهی می‌پردازد.
کد خبر: ۸۶۱۶۸۹۲
|
۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۴

متن پیش رو بخشی از کلاس آیت‌الله «عباس کعبی» عضو شورای عالی قشر بسیج حقوقدانان با عنوان عناصر نظام سازی فقهی است؛ این جلسه یکی از نشست‌های دورۀ «فقه حکومتی نظام‌ساز» است که به همت مرکز تحقیقات بسیج دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) در پائیز ۱۳۹۲ در قم برگزار شده است.

در یادداشت پیش رو آیت الله کعبی به تبیین جامعۀ اسلامی به مثابۀ عنصری از عناصر نظام سازی فقهی می‌پردازد. ایشان معتقد است که یکی از بسترهای تحقق نظام‌سازی فقهی، جامعه‌سازی اسلامی است که دارای محتوا و ساختارهایی می‌باشد که این ساختارها در فقه شامل مسجد، خانواده، نهاد تعلیم و تربیت، رسانه و اداره می‌باشد.

جامعه اسلامی به مثابه عنصری از عناصر نظام سازی فقهی

‌جامعه‌سازی اسلامی بستر دیگر تحقق فقه نظام‌ساز است که احکام زیادی در اسلام مترتب بر آن می‌باشد، یعنی غیر از عنوان امامت و عنوان وجود حکومت، عنوان دیگری که جزء بسترهای فقه نظام‌ساز قرار می‌گیرد، وجود جامعۀ متمایز اسلامی است که در روایات از آن تعبیر به «جماعه المسلمین» می‌گردد. از آن‌جا که درمورد این جماعه المسلمین و جامعۀ اسلامی کمتر به عنوان یک عنصر از عناصر نظام‌ساز فقهی بحث شده است، به تبیین جامعه‌سازی با رویکرد فقهی پرداخته و ویژگی‌های جامعۀ اسلامی بیان می‌گردد.

جامعه‎سازی اسلامی

در باب اهمیت جامعه‌سازی اسلامی، ابتدا به بیان چند روایت در این موضوع می‌پردازیم. در کتب فقهی بحثی تحت عنوان «حکم من رغب عن جماعه المسلمین» یعنی حکم فقهی کسی که از جامعۀ مسلمین فاصله بگیرد و هویت جدایی برای خودش تعریف کند وارد شده است. در این زمینه روایتی که مورد اشاره قرار می‎‌گیرد این است که: «أن أمیر المؤمنین علیه السلام بلغه أن قوماً لا یحضرون الصلاه فی المسجد فخطب فقال إن قوماً لا یحضرون الصلاه مَعَنا فی مساجدنا فلا یؤاکلونا و لا یشاربونا و لا یشاورونا و لا یناکحونا أو یحضروا معنا صلاتنا جماعه و إنی لأوشک بنارٍ تشعل فی دورهم فأحرقها علیهم أو ینتهون قال فامتنع المسلمون من مؤاکلتهم و مشاربتهم و مناکحتهم حتى حضروا لجماعه المسلمین‌».[۱]

به امیر المؤمنین خبر دادند عده‌ای در نماز جماعت حاضر نمی‌شوند، خطبه خواندند و فرمودند یک حزبی، جمعی یا قومی هستند که از ما کناره گرفته‌اند و نماز جماعت ما هم حاضر نمی‌شوند، با ما غذا نمی‌خورند و با ما آب نمی‌نوشند و طرف مشورت ما واقع نمی‌شوند. حق مشورت با ما را ندارند، به این‌ها زن نمی‌دهیم و از آن‌ها زن نمی‌گیریم مگر این‌که در نماز جماعت حاضر شوند.

«وانی لاوشک بنار تشعل فی دورهم فاحرقها علیهم او ینتهون» نزدیک است دستور بدهم در خانه‌هایشان، هیزم جمع کنند تا درب خانه‌هایشان را آتش بزنم یا این‌که در نماز جماعت حاضر بشوند.

«قال فامتنع المسلمون عن مواکلتهم و مشاربتهم ومناکحتهم» مسلمانان با اینان که در جماعت حاضر نمی‌شدند قطع رابطه کردند. «حتی حضروا لجماعۀ المسلمین» تا این‌که در جماعت مسلمین حاضر شدند.

این مسئله در زمان رسول گرامی اسلام هم اتفاق افتاد و حضرت دستور داد حاضر شوند والا غیبت‌کردن از آن‌ها جایز و اکل و شرب با آن‌ها ممنوع است. یکی آمد و گفت یا رسول الله من که نابینا هستم نمی‌توانم نماز جماعت بیایم. چه کار کنم؟ حضرت فرمود «شد حبلا» یک طناب ببند از خانه‌ات تا مسجد.

سؤالی که وجود دارد این است که آیا این نابینا عسر وحرج ندارد؟ با وجود عسر وحرج چگونه رسول اکرمصلی الله علیه و آله وسلم دستور می دهد که در نماز جماعت شرکت کند؟ پاسخ این است که در این‌جا بحث، حفظ جامعه و نظام اجتماعی است. یک هویت اجتماعی وجود دارد و آن کسی که به نماز جماعت نیامده است، گویا هویت نظام اجتماعی و امام مسلمین را قبول ندارد و قصد تضعیف امام مسلمین و دولت اسلامی را دارد.

مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید این روایت «معرضا به لبعض المنافقین الذین لم تطمئن قلوبهم بهذا الدین» اشاره‌ای به مجموعه‌ای از منافقان بود که سست‌ایمان بودند، یعنی همچنان وابسته به نظام قبایلی، نظام عشایری یا نظام ریاستی خودشان بودند و هویت جدید اجتماع ایمانی و اسلامی را نپذیرفته بودند. گویی کسی که نماز جماعت حاضر نمی‌شد ترک بیعت کرده است و ترک بیعت نه ترک امام، بلکه ترک جماعت اسلامی کرده است. جماعت اسلامی این‌قدر مهم است که این روایات در مورد آن وارد شده است.

همچنین در باب فضل الجماعه حدیث ۳۳ این‌گونه آمده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ خَلَعَ جَمَاعَهَ الْمُسْلِمِینَ قَدْرَ شِبْرٍ خَلَعَ رِبْقَ الْإِیمَانِ مِنْ عُنُقِهِ وَ مَنْ نَکَثَ صَفْقَهَ الْإِمَامِ جَاءَ إِلَى اللَّهِ أَجْذَمَ».‌[۲] اگر کسی به اندازۀ یک وجب از جامعۀ اسلامی فاصله بگیرد، گویی که ایمان را از گردن خود بیرون انداخته است؛ یعنی از مقومات اسلام و عناصر سازندۀ ایمان، پذیرش اجتماع اسلامی و جامعۀ اسلامی است.

عناصر جامعۀ اسلامی

سؤالی که در این بخش مطرح می‌گردد این است که منظور از جامعۀ اسلامی چیست و به‌عنوان عنصری از عناصر نظام‌سازی فقهی دارای چه معیارهایی می‌باشد و از چه عناصر سازنده‌ای تشکیل شده است؟ در پاسخ می‌گوییم معیارها و عناصری که برای جامعۀ اسلامی می‌توان مطرح کرد عبارت است از:

۱) ایمان: جامعۀ اسلامی آن جامعه‌ای است که اعضای آن جامعه، شهادتین را به زبان بیاورند و به اسلام ایمان بیاورند؛ یعنی مسلمان باشند.

۲) وجود ولی شرعی: یک ولی شرعی و حاکم اسلامی در جامعه وجود داشته باشد. در غیر این صورت بدون این ولی شرعی، جامعه، اسلامی نمی‌باشد. ممکن است این سؤال مطرح گردد که با وجود افراد مسلمان در جامعه، چگونه جامعۀ اسلامی محسوب نمی‌گردد؟ پاسخ این است که دیگر هویت فردی آن‌ها اسلامی است، اما اگر روابط اجتماعی‌شان بر پایۀ وجود ولی شرعی نباشد، از لحاظ اجتماعی هویت اسلامی ندارند.

نکته‌ای را که باید مورد توجه قرارداد این است که در روایات آمده است که بعد از پیامبر مردم مرتد شدند مگر سه نفر(عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعْدَ النَّبِیِ‏ إِلَّا ثَلَاثَهَ نَفَرٍ: الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ.)[۳]

معنای این‌گونه روایات این نیست که جامعۀ اسلامی بعد از پیامبر به صورت فردی کافر شدند، بلکه مراد این است که نظام اجتماعی، حکومتی و سیاسی آن‌ها به نظام حکومتی غیر ولایی تبدیل شده است؛ یعنی به  اصطلاح – اگر واژه‌ای جعل کنیم- ارتداد آن‌ها ارتداد تنزیلی بوده است، یعنی تنزیلاً از لحاظ اجتماعی مرتد شده‌اند نه این‌که به صورت شخصی مرتد شده باشند، بلکه توحید و نبوت را قبول داشتند. اما نظام، نظام اسلامی نبود و حاکمی مبتنی بر مبانی نظام ولایی حضور نداشت. این نوع ارتداد همانند ارتدادی است که خدای متعال در آیات سورۀ مائده به آن اشاره کرده است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»[۴]

در این آیات دقیقاً به ویژگی‌های جامعۀ اسلامی اشاره شده است. جامعۀ اسلامی جامعه‌ای است که ارتباط بین مردم بر پایۀ محبت است (یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ). ارتباط ایمانی بین آن‌ها بسیار خوب و در عوض در مقابل کافران بسیار شدید هستند (أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ). مجاهد در راه خدایند و در این راه از کسی نمی‌ترسند (یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ). در رأس این جامعه ولی خدا قرار دارد (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ…) بنابراین این جامعه، حزب‌الله را تشکیل می‌دهد.

وجود چنین جامعه‌ای با این خصوصیات جزء عناصر اصلی نظام اسلامی می‌باشد. نظام اسلامی بدون چنین جامعه‌ای نظام متکاملی نخواهد شد. جماعت مسلمین که در روایات به آن اشاره شده است، با  این خصوصیات مد نظر است. بنابراین منظور از فاصله‌گرفتن از جماعت مسلمینی که در روایات به آن اشاره شده است، فاصله‌گرفتن از جامعه‌ای با این خصوصیات است.

۳) بیعت با ولی شرعی از قبل جامعه، بیعت یعنی پایبندی به اطاعت از ولی امر چرا که فرامین ولی امر واجب الاطاعه است. (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)[۵]

۴) الفت قلبی میان اعضای جامعه. اعضای جامعه با یکدیگر پیوند و انسجام دارند. خداوند در آیات زیر از سورۀ آل عمران به ویژگی‌های جامعۀ اسلامی اشاره می‌کند.

رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿۱۹۳﴾ رَبَّنَا وَ آتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَ لاَ تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿۱۹۴﴾

فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قَاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (۱۹۵)

انی «لا اضیع عمل عامل»…جامعۀ اسلامی جامعه‌ای است که اهل عمل است و عمل جزء مقومات آن است. «بعضکم من بعض»… پیوند اجتماعی و پیوند عاطفی در آن بر پایۀ ایمان خواهد بود. همان‌گونه که در حقوق اساسی یک سری عوامل عینی و یک سری عوامل ذهنی برای شکل‌گیری ملت مطرح می‌گردد، در جامعۀ اسلامی پیوند اجتماعی و پیوند عاطفی نیز بر پایۀ ایمان است.

خداوند در ادامۀ آیات به مسئلۀ جهاد و هجرت اشاره می کند: «فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ».

رابطۀ هجرت و جامعۀ‌ اسلامی این است که اگر جامعۀ اسلامی جامعه‌ای مانند جامعۀ مکه در زمان رسول خدا باشد، نتیجه‌اش این می‌شود که پس از ۱۳ سال مجاهدت رسول خدا،  فقط ۱۵۰ نفر به او ایمان می‌آوردند. از این‌رو برای تشکیل جامعۀ اسلامی مدینه، هجرت واجب می‌شود و هجرت از مقومات ایمان است. جامعۀ اسلامی جامعه‌ای است که الفت اجتماعی در آن بر مبنای ایمان است.

۵) اخوت اسلامی در میان افراد که در قانون اساسی نیز به آن اشاره شده است و این ویژگی، آثار فقهی و حقوقی فراوانی در تحقق نظام اسلامی دارد که مجال پرداختن به آن‌ها وجود ندارد.

۶) عنصر ششم مهدویت در اتباع حق می‌باشد. یعنی جامعۀ اسلامی بر پایۀ حق و ایمان برای کمال و رسیدن به قرب الهی تشکیل شده است. نمونۀ بارز این جامعه، جامعۀ مدینه در زمان رسول خدا می‌باشد که همه‌گونه ارتباطات قبیله‌ای و دولت قبیله‌ها وجود داشت که تبدیل به دولت اسلامی گردید و جامعۀ جدیدی به نام جامعۀ اسلامی شکل گرفت.

بر این اساس یکی از عرصه‌های وجود نظام اسلامی، جامعۀ اسلامی است که در این بخش به اهمیت این موضوع و معیارها و عناصر سازندۀ آن پرداخته شد.

نهادهای موجود در جامعۀ اسلامی

برای شکل‌گیری جامعۀ اسلامی از لحاظ احکام محتوایی، نهادهایی متکفل وجود چنین جامعه‌ای هستند که از جمله آن عبارت است  از ۱٫ مسجد ۲٫ خانواده ۳٫ نهاد تعلیم و تربیت ۴٫ ادارۀ اسلامی ۵٫ رسانۀ اسلامی.

خیلی از این نهادهای ذکر شده هیچ گونه ارتباطی به حوزۀ حقوق عمومی و حکومت ندارد، اما از این منظر که یکی از عناصر نظام‌سازی، تشکیل جامعۀ اسلامی است، برای تحقق چنین جامعه‌ای از لحاظ ساختاری، نیازمند نهادهایی هستیم که دارای احکام خاصی می‌باشند و متخذ از مبانی فقه عمومی نیز هستند.

به‌عنوان مثال از لحاظ فقهی، مسجد احکامی دارد که مربوط به ساخت جامعۀ اسلامی است که دولت اسلامی هم باید به آن اهتمام کند. احکام مسجد از حیث ساخت جامعۀ اسلامی با احکام مسجد در حد یک محل برای عبادت صِرف، خیلی متفاوت است.

نهاد خانواده احکام مهمی دارد و تحقق نهاد خانواده ریشه در ساختارهای عمومی شکل‌دهندۀ جامعۀ اسلامی دارد. پیامبر فرموده‌اند: «مَا بُنِیَ‏ بِنَاءٌ فِی الْإِسْلَامِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ التَّزْوِیج‏».[۶] که در این‌جا بنا به معنای نهاد است.

نظام تعلیم و تربیت اعم از تعلیم و تربیت آموزش‌وپرورش و آموزش عالی یا نظام آموزش حوزه‌های علمیه است. طراحی نظام تعلیم و تربیت، ساختاری دارد که به ساخت جامعۀ اسلامی بر‌می‌گردد. رسانه، اعلام و تبلیغات برای رسیدن به حداقل‌های ایمانی و معرفت دینی مورد نیاز است. ادارۀ اسلامی بایستی مبتنی بر خدمت و نظم اسلامی باشد. پس جامعۀ اسلامی به‌عنوان یک عنصر پایه‌ای از عناصر نظام اسلامی، هم دارای محتوا و هم دارای  ساختارهایی می‌باشد که این ساختارها در فقه شامل مسجد، خانواده، نهاد تعلیم و تربیت، رسانه و اداره می‌باشد.

[۱]  وسائل‌الشیعه، ج۵، ۱۹۶٫

[۲]  المحاسن (للبرقی)، ج‌۱، ص ۲۱۹٫

[۳]  بحارالانوار، ج۳۴، ص ۲۷۴٫

[۴]  مائده،۵۴ تا ۵۶٫

[۵]  نساء، آیۀ۵۹٫

[۶]  من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۸۳ .

ارسال نظرات
آخرین اخبار