مدافع حرمي، چهار ماه بود كه به شهادت رسيده بود و در قطعه ٥٠ بهشت زهراي تهران، مظلومانه به خاك سپرده شده بود.
و در اين مدت، خانواده محرومش، توان نصب يك سنگ قبر ساده را هم نداشتند، و
من مانده بودم كه دهها و صدها ميليوني را كه برخي ها مي گويند، مدافعان حرم
و خانواده هاي شهدايشان، مي گيرند، كجا رفته بود!!! كه اين خانواده داغ
ديده، حتي نمي توانستند، مبلغ يك ميليون و سيصد هزار تومان را، كه براي
خيلي ها، از پول تو جيبي بچه هاشون كمتر بود، براي نصب سنگ مزاري بر قبر
جوانشان پرداخت كنند...
تا اينكه تعدادي جوانمرد و با مرام، همين ديروز، دست به دست هم دادند و يا
علي گفتند و لبيك يا زينب گويان، سنگ مزاري براي شهيد مدافع حرم، ذبيح الله
بابايي، از شيربچه هاي فاطميون، تهيه و نصب و از روح بلندش، طلب شفاعت
كردند...
دست مريزاد و خوشا غيرت و جوانمردي تان را، كه نشان داديد، هنوز هم، مردي و
مردانگي و قدرداني و پاسداشت ايثار شهداي مدافع حرم و خانواده هايشان،
وجود دارد و مردان روزگار، همچنان هستند و زنده اند و در اين راه، اعتقاد و
دين و ايين و مذهب و مرام را مي شناسند، نه مليت و قوميت را.
دست مريزاد و خدا قوت...