ابوالفضل آقارضی خبرنگار اعزامی به سرزمین نور:
قريب به دو دهه است كه با نزديك شدن به فصل بهار، صداي حركت كاروان راهيان نور به سمت مشهد شهداي هشت سال دفاع مقدس شنيده مي شود. با ثبت نام از علاقه مندان به زيارت سرزمين دلدادگان، جايي كه در هر لحظه اش به خدا نزديك تر مي شوي، خيل عظيمي از مردان و زنان و نوجوانان را علاوه بر آشنايي با مناطق عملياتي با قهرمانان و مدافعان ناموس وطن آشنا مي كنند.
کد خبر: ۸۶۵۳۸۰۵
|
۱۰ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۹
من نيز امسال در كنار گروه خبري نايب الزياره همه دوستان بودم و در آخرين لحظات تحويل سال در معراج شهدا يا همان پايگاه شهيد محمودوند بهترين حال ها را براي كشور و بيشترين اقتدار را براي نظام اسلامي از خدا خواستم. در اين سفر معنوي كه به نام راهيان نور در اذهان شناخته شده است؛ ايراني كوچك در استان خوزستان، مهمان مردم مهربان انديمشك، اهواز، اروند كنار و خرمشهر و آبادان و شوش دانيال هستند. ضيافتي كه دعوت نامه اش به دست شهدا امضا شده است.
كاروانيان كه از اقشار مختلف مردم هستند به مدت سه روز از مناطق عملياتي جنوب كشور بازديد مي كنند. در اين سه روز كه بيشتر اوقات آن در اتوبوس و جاده ها مي گذرد خانواده ها در كنار هم، تجربه جديدي از دوستي ها، رفاقت ها و تحمل سختي ها را كسب مي كنند. تجربه اي كه شايد كسب كردن آن در سفرهاي ديگر امكان پذير نباشد.
كاروان را دانشجوياني تشكيل داده اند كه هر كدام در رشته هاي مختلف درس مي خوانند، كارواني متشكل از اهالي كوچه پس كوچه محله هاي شهر است، كارواني ديگر اساتيد حوزه و دانشگاه را به جنوب كشور آورده است، كاركنان صدا و سيما، شركت نفت و بالاخره كارواني از اهالي قلم و مطبوعات نيز آمده اند تا با شهدا و قهرمانان وطن، كساني كه مردانه زيستند و شجاعانه به پيشواز مرگ رفتند، آشنا شوند. اينان به سياحت و زيارتي قدم گذاشته اند كه اگر يك بار به آن نائل شوي هر سال آرزويش را در دل خواهي داشت.
سفر راهيان نور محكي براي سنجش قدرت ايمان
روز دومي كه در اهواز بوديم قرار شد كاروان به سمت خرمشهر حركت كند. در طول مسير خورشيد مستقيم به پنجره ما مي تابيد و باعث بسته شدن ناخواسته چشمانم شد. اين لحظات كوتاه، فرصتي براي فكر كردن به من داد. به راستي در اين سفر، جز درك واقعيت هاي جنگ، آشنايي با مناطق عملياتي، زيارت يادمان هاي شهدا، سياحتي در جنوب كشور چه چيز ديگري نصيب همراهان ما خواهد شد؟
اين سؤال را با يكي از همراهانم كه كارشناس مسائل اجتماعي است در ميان مي گذارم؛ او معتقد بود كه در دين اسلام به مسافرت، اهميت بسياري داده شده است. بزرگان ما براي كسب علم و دانش مهاجرت هاي بسياري داشته اند. سعدي شيرازي، ابن سينا، ناصرخسرو، فلاسفه مانند غزالي و حتي بسياري از مراجع عظام و... در سفر راهيان نور كه همسفران با هدف و ارزش هايي متعالي بار سفر مي بندند، علاوه بر ديدن طبيعت مي توانند؛ با نگاه ها و برداشت هاي مختلف از ارزش هاي مشتركشان آشنا شوند. ارزش هايي مانند: شهادت، ايثار، مقاومت، وطن دوستي، ولايت پذيري، آرمان طلبي، دشمن ستيزي و بصيرت و شناخت دشمن.
در اين گونه سفرها، خواه ناخواه روابط اجتماعي ما قدرت مي گيرد و ما از حصار تنهايي ناشي از عصر جديد دور مي شويم. دادن يك ليوان چاي به همسفرت يا تعارف مقداري شيريني مي تواند درهاي جديدي را براي هم صحبتي و هم دردي باز كند. گاهي پيش مي آيد كه انسان از جانب دوست راه حلي ساده تري براي رفع مشكلش پيدا مي كند.
اين كارشناس مسائل اجتماعي ادامه مي دهد: از آنجاكه خانواده ها در اين سفر با محدوديت ها و سختي هاي خاصي آشنا مي شوند و رنج راهي با بيش از هزار كيلومتر را با كمترين امكانات رفاهي به جان مي خرند؛ به قدرت انسان براي رسيدن به اهدافش پي مي برند و آموزش مي بينند كه در روزهاي سخت چگونه بايد عمل كنند. علاوه بر اين جوانان و نوجواناني كه وقايع هشت سال دفاع مقدس برايشان اسطوره شده و مردان آن زمان را قهرمانان و پهلواناني اسطوره اي مي دانند؛ متوجه مي شوند كه خودشان هم در مقياسي بسيار كوچك تر توانسته اند راهي را كه قهرمانان رفتند، بپيمايند و با انگيزه اي مضاعف به حفظ دستاوردهاي شهدا بپردازند.
وي ادامه مي دهد : از ديدگاهي ديگر، كساني كه راه شهدا و بزرگي عملشان را به خوبي درك نكرده اند؛ مي توانند با ديدن مناطق جنگي، خستگي ها ، تشنگي ها و دلتنگي ها با عظمت كار شهدا و مدافعان خاك وطن آشنا شوند و از منظري معنوي براي اين عزيزان احترامي مضاعف قائل شوند. اين انگيزه و احترام كه از نوع آگاهانه و با بصيرت انجام مي شود راهي مؤثر براي مبارزه با جنگ نرم دشمن است.
ديگر به خرمشهر رسيده ايم، شهر خون و قيام، شهري كه جوانان يك كشور از زبان ها و قوميت هاي مختلف براي آزادسازي و حفظش خون ها دادند و هنوز مسافران بعد از گذشت سي سال در دل خود غصه مي خورند و بر زبان آه جاري مي كنند كه در لحظه پيروزي چرا «محمد» نبود. نماز ظهر را كه در مسجد خرمشهر مي خوانيم و به سمت شلمچه حركت مي كنيم.
فرصتي براي فاصله گرفتن از منيت
هنگام بازگشت از شلمچه تعدادي از همسفران ما دير كرده اند. اين مسئله كمي بزرگان كاروان را ناراحت كرده است. اما جوان ترها با تحمل بيشتري منتظر «گروه بدقول» هستند. با مجتبي خرسندي كه يدي طولا در سفرهاي زيارتي دارد هم صحبت مي شويم او كه قصد دارد ساير همسفران را به آرامش دعوت كند مي گويد: بار سومي است كه به زيارت مشهد شلمچه مي آيم. هر بار هم تجربه جديدي كسب مي كنم. بعد با اشاره به ديركردن برخي از همسفران ادامه مي دهد: هزاران كيلومتر راه مي تواند در دل خود حوادث تلخ و شيرين بسياري را داشته باشد. اتفاقاتي كه هر كدام تجربه اي گران بها براي مسافران است.
وي سپس با اشاره به اينكه كسب تجربه جزء لاينفك سفر است، تاكيد مي كند تجربه در سفر راهيان نور، بعد ديگري پيدا مي كند. ما رنج سفر را بر خود خريده ايم و به زيارت يادمان هاي شهدا آمده ايم تا وادي ايثار و جوانان ايثارگر را بشناسيم و بفهميم كه براي اينكه لايق واژه بزرگي و پرمعني مثل ايثارگر باشيم نياز به چه صفت هايي داريم كه مهم ترين آنها بخشش، اعتماد به هم، احترام به اعتماد ديگران و صبر است. صبري كه بايد از روي محبت و بصيرت و به خاطر خدا باشد.
مسئول کاروان در حالي كه با حرفهايش آرامش را به كاروانيان برگردانده به برخي از بي نظمي ها و كاستي هاي رفاهي سفر راهيان نور نيز اشاره مي كند و مي گويد: اگر قرار بر اين بود كه سفري راحت و بدون كاستي داشته باشيم چرا مناطق عملياتي و خاكريزهاي دوران دفاع مقدس را انتخاب كرده ايم؟ چرا در گرماي زياد با پاهاي پياده و بدون كفش در رمل ها و خاك هاي منطقه مرزي ايران و عراق قدم مي زنيم؟ جوابش ساده است مي خواهيم نفس را به زنجير بكشيم و به راهش بياوريم. بدن را با سختي ها آبديده كنيم و فكر را در سال جديد از من بودن جدا كرده به ما نزديكش كنيم. مثل كاري كه در اعتكاف انجام مي دهيم. كاري كه فرزندان ما در هشت سال دفاع مقدس كردند.
بعد ادامه مي دهد، با يك بطري آب هم وضو مي گيريم هم خود را سيراب مي كنيم. همراه گروه مي شويم در كنار يك راوي به وقايع مستند جنگ تحميلي گوش مي دهيم تا با يك ديگر بفهميم؛ دانستن و متحول شدن گروهي مفيد به فايده تر است. در اين ميان مطمئن هستيم هركجا از دوستان جا بمانيم كسي منتظرمان ايستاده است. اين اعتماد خود بزرگ ترين نعمت براي اجتماعي زيستن است. اگر كمي كه دقت مي كنيم متوجه مي شويم كه ياد غذا و پوشاك هم نبوده ايم يعني از دنيا فاصله گرفته و خدايي شده ايم، از خود فاصله گرفته ايم مانند شهدا ... و اين رمز پيشرفت و موفقيت است.
بازديد از مناطق عملياتي، حركت عليه جنگ نرم
صبح زود است در مسير شهر اروند هستيم. اروند رودخانه خروشان و مرز بين ايران و عراق است. آن طرف آب شهر فاو عراق قرار دارد. اينجا كمي حال و هوايش با شلمچه و هويزه فرق مي كند. زمين خشك خشك نيست و خنكي هوا دلپذير است. در كناره اروند صداي خانمي توجه ام را جلب مي كند كه به حضور زنان و دختران بدحجاب معترض است. وقتي متوجه مي شود كه روزنامه نگارم مي گويد: براي دختران جوان بنويس كه شهدا جان خود را تقديم اسلام نكردند كه تا نامشان را مي شنويد متأثر شويد و يا براي شادي آنها به ذكر صلواتي قناعت كنيد. آنها رفتند تا شما در جامعه امنيت و آسايش داشته باشيد. آنها رفتند تا كسي جرأت نكند حتي با نگاهي شما را بيازارد. پدر من و پدران ديگر فرزندان شهدا، در راه وطن و اسلام جان باختند تا جامعه اي در انحطاط جوانانش نبازد. آنها به خاطر نماز و حجاب و ناموس وطن و به خاطر حفظ عفت دختران و زنان ديروز و امروز فداكاري كردند.
الهه شيرزادي كه از شهرستان بهبهان به اروند آمده در ادامه صحبت هايش مي گويد: در شلمچه سنگري به نام «سنگر حجاب» درست كرده اند كه خانم ها به احترام شهدا حجاب خود را كامل مي كنند كاش در اروند و ساير مناطق جنگي نيز چنين مي شد. يكي از دوستان ما سال گذشته با آمدن به مناطق جنگي حجاب خود را با چادر كامل كرد و ديگر چادرش را از سرش برنداشت اين يعني احترام به اسلام و نظام اسلامي كه بزرگ ترين دستاورد سفر راهيان نور مي تواند باشد.
وي ادامه مي دهد كه ما الان در جنگ نرم به سر مي بريم و مقتضيات مبارزه با جنگ نرم يا همان تهاجم فرهنگي، تغذيه فكري جوانان است. نرم افزارهايي كه در اين سفر به كاروانيان مي دهند و همين بازديدها از مناطق عملياتي و صحبت هاي راويان فتح مي تواند قدرتمندانه ترين حركات را عليه جنگ نرم داشته باشد.
دانشگاهي از جنس شعور
نمازظهر را در كانالي معروف به كانال «كميل» مي خوانيم. جايي كه گردان «حنظله» با گرما و تشنگي دست و پنجه نرم كردند و سيراب از شربت شهادت و هر سال ما را تشنه زيارتشان به منطقه اي نزديك به فكه مي رسانند. فكه هم داستان عجيبي دارد. خاكش نرم است و پوشيده از تپه ماهور كه با وزش بادي مي تواند جابجا شود. راستي فكه محل شهادت سيد اهل قلم شهيد آويني هم است. در فكه همه با پاهاي برهنه بر زمين قدم برمي دارند. دختر بچه اي هفت ساله توجه ام را جلب مي كند او با نگاه جمعيت بدون اين كه كلامي بگويد كفش هايش را درمي آورد و به دنبال مادرش به سمت يادمان شهيد آويني مي رود. در طول راه حواسم به سؤالات و دستش كه خالي از دستان مادر است و پر از دو لنگه كفش، جمع است. با نگاهي غمبار به يادمان شهيد آويني نگاه مي كند و فاتحه اي مي خواند.
كمي آن طرف تر نيز گروهي كه به زبان آذري نوحه خواني مي كنند به يادمان نزديك مي شوند. آنجا هم بيشتر سينه زني نوجوانان توجه ام را جلب مي كند.
روحاني كه با گروهي از دانش آموزان از هويزه تا فكه با ما هم مسير بوده اند؛ باز دانش آموزانش را در گوشه اي دور هم جمع كرده و برايشان سخنراني مي كند با كسب اجازه كنارشان مي نشينم. معززي براي دانش آموزانش كه گاهي شيطنت هم مي كنند داستان سربازان تشنه لب فكه را مي گويد و استقامت پنج روزه آنها در برابر تشنگي...
بچه ها سر تا پا گوش هستند. برخي گريه مي كنند و يكي از آنها مي پرسد: چه كار كنيم تا ما هم شبيه شهدا باشيم؟ كه دوستش پيش دستي مي كند كه نماز اول وقت... و بعد مي پرسد: درست گفتم آقا؟ معززي با نگاهي به جمع مي گويد: كم است.
ديگري صحبت همكلاسش را با اين جمله تكميل مي كند: قرآن زياد بخوانيم و به آن عمل كنيم. بازهم معلمشان مي گويد: كم است و راهنمايي مي كند كه اينها خوب است اما در كنار عبادت بايد به والدين هم... پسر بچه اي كه پرچم سرخ رنگي به دست داشت با عجله مي گويد: احترام به والدين و بزرگ تر و بعد با نگاهي سرشار از پيروزي به دوستانش مي گويد: در درس آمادگي دفاعي خوانديم كه بايد از سرپرست و فرمانده گروه اطاعت كرد اطاعت از رهبري هم مهم است آقا... و بالاخره معززي با صلواتي براي سلامتي همه زائران حرف هاي شاگردانش را تأييد مي كند. بچه ها در يك گفت وگوي ساده آموزه هايي را كه بايد در طول زمان و در تعامل هاي اجتماعي ياد بگيرند به بركت شهدا فراگرفتند. در اولين حركت هيچ كدام در راه رفتن از معلمشان پيشي نگرفتند. هيچ گاه اولين گام، آخرين گام نبوده است.
وقتي از اين گروه جدا مي شوم با خودم مي گويم: جنوب كشور دانشگاهي است كه هر منطقه عملياتي كلاس آن محسوب مي شود. اين دانشگاه سن و جنسيت نمي شناسد. استادانش روح بزرگي دارند و در غياب خود حضوري مؤثرتر از وجود ما دارند. شاگردانش نه به اجبار گرفتن مدرك و كسب موقعيت اجتماعي كه به خواست دل در آن ثبت نام كرده اند. ثبت نامي كه گاهي خانوادگي و گاهي فردي صورت گرفته است. در اين دانشگاه كودكان، زنان و مردان بزرگي مي شوند كه دنياي شاد و پاك كودكانه را با رشادت و شهامت و ايثار پيوند مي زنند و بزرگسالانش، تواضع و خشوع را در برابر فرزندان شهيد ديروز و حافظان آرمان هاي امروز، تجربه مي كنند. اين گروه از خرد و كلان وقتي به شهرها مي رسند و كركره مغازه ها را بالا مي برند يا پشت ميزهاي ادارات و مدارس خود قرار مي گيرند يا پاي تابلوي كلاس مي روند ديگر، كاسب و كارمند و كودك بي تجربه و معلم تكراري پارسال نخواهند بود و اين يعني حركتي در مسير ترقي و پيشرفت جامعه؛ كه آرمان ملي و ديني ماست.
از فكه برمي گرديم در جاده اهواز- انديمشك مسير برگشت به دو كوهه را مي پيماييم. در پايان سفرم به اين سؤال كه چه ره آوردي كسب كرده ام؟ اين گونه پاسخ مي دهم كه چه ره آورد اجتماعي و فرهنگي بالاتر از اين كه بدانيم چه بوده ايم و چه كرده ايم و به كجا مي خواهيم برسيم و از چه راهي بايد برويم.
ارسال نظرات