شهید قدرت ا.. چگینی به عنوان شهید شاخص سازمان بسیج فرهنگیان
رضا برزگر ابراهیمی مسئول سازمان بسج فرهنگیان استان قزوین در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری بسیج در قزوین ضمن تبریک سال جدید بیان کرد: معلم شهید قدرت الله چگینی از معلمین شهدی به عنوان شهید شاخص سال 95 بسیج فرهنگیان کشور انتخاب شده است.
وی گفت: اين معلم شب زنده دار، اين معلم انسانها كه ما را در غم فراقش به سوز و گداز گذارده ازهمان آغاز به خوبى مىدانست كه چرا آمده و از كجا آمده در اينجا چه بايد بكند و به كجا خواهدرفت.
این مسئول با اشاره به زندگی نامه شهید بزرگوار اذعان کرد: شهيد (قدرت الله چگينى) فرزند،غلامرضا دارای لیسانس در دو رشته تحصیلی در 30/10/1326 در استان قزوین چشم به جهان گشود.
مسئول سازمان بسیج فرهنگیان استان قزوین متذکر شد: این شهید بزرگوار در 12/6/60 در استان قزوین مقابل منزلش و در برابر چشم مادرش، ترور منافقان كوردل آمريكائى به درجه رفیه شهادت نائل شد.
زندگی نامه شهید:
در كوچه پس كوچههاى يكى از خيابانهاى فقير نشين شهر قزوين در سال 1324 كودكى چشم به دنيا گشود كه هيچكس نمىدانست كه منشأ چه اثراتى خواهد شد او را كه با حركات شيرين و سيماى جذاب خود شور و جدى ديگر به خانه داده بود " قدرت اله" ناميدند كه بزودى قرة العين پدر مادر گرديد او پسرى باهوش و هميشه موفق در درسهايش بود اما از همان آغاز آنچه كه چهره او را در ميان همسالانش برجستهتر مىساخت اخلاق نيكو و رفتار شايسته او بود.
دوران تحصيلات ابتدايى را در دبستان سپهر به پايان رساند و به دبيرستان پاسداران وارد شد از آنجايى كه به ادبيات علاقه وافر داشت و دانستن زبان عربى را لازمه آموختن قرآن مىدانست رشته ادبيات را انتخاب كرد و در دبيرستان مجاهدين اسلام (رهنما) مشغول به تحصيل اين رشته گرديد. در دوران دبيرستان انجمن ناشرين حق را و پس از تعطيلى اين انجمن هيئت جانبازان حسينى را بنيان نهاد . او كه همواره از آغاز زندگى رسالت سنگينى بر دوش خود احساس مىكرد، لحظهاى آرام نداشت هر لحظه به تكاپو برمىخواست تا اين رسالت الهى را به بهترين نحو به انجام برساند، هر لحظه چهره زيباى پيامبر را كه در خواب ديده بود به ياد مىآورد و مىدانست كه او زنده است تا رسالتى بس عظيم را به انجام برساند.
آرى، اين معلم شب زنده دار، اين معلم انسانها كه ما را در غم فراقش به سوز و گداز گذارده از همان آغاز به خوبى مىدانست كه چرا آمده و از كجا آمده در اينجا چه بايد بكند و به كجا خواهد رفت. شبى در همين دوران كه تحصيلات متوسطه را مىگذراند در عالم خواب فرشته مرگ را مىبيند كه آرام آرام جانش را مىگيرد و روح را از بدنش خارج مىسازد و او به وضوح كامل مرگ را و سردى بدنش را حس مىكند ناگاه از انبارى گوشه حيات خانه پيامبر را مىبيند كه مىآيد و به فرشته مرگ مىگويد: دست نگه دار كه او را در آينده رسالتى بس سنگين است؛ او بايد بماند تا كارهاى مهمى را براى ما به انجام رساند ؛ مكتب من به ادامه حيات دنيايى او نيازمند است. سپس به تدريج روح به بدنش باز مىگردد و او از همان آغاز هدف را يافته و مقصود معبودش را دانست و از لحظه لحظه عمرش براى احياى دين محمدى در فضاى مرده و ساكت دوران طاغوت استفاده كرد و در اين راه به درجه ايثار كامل رسيد. پس از دوران متوسطه در كنكور سراسرى شركت نموده و در رشته قضايى قبول شد اما با وجود اينكه قبولى در اين رشته در آن زمان آرزوى هر شركت كننده بود اما او چون قضاوت در چارچوب قانون طاغوت بود نه شرع مقدس اسلام با وجود انتقادات و ايرادات اطرافيان به خاطر رضاى خدا آن رشته را نپذيرفت و رشته ادبيات عرب را برگزيد در دوران دانشگاه مجمع علمى و اسلامى جوانان را بنياد نهاد كه توسط ساواك به تعطيلى كشيده شد.
با رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصيل گردد در مراسم و تشريفاتى كه در دانشگاه مهيا نموده بودند تا از داشنجويان مدارك تحصيليشان را از دست اشرف بگيرند و دست او را ببوسند، معلم سازش ناپذيرمان با زرنگى و تر دستى خاصى از انجام اين مراسم سرباززده بود و بعد از آن نامههائى براى او از طرف دفتر نخست وزير هويدا و نيز از يكى از سفارتخانههاى كشوررهاى عربى مىرسد و او را دعوت به همكارى مىكنند ولى اين معلم سازش ناپذير انسانها به بهانه اينكه مىخواهم ادامه تحصيل دهم و يا به بهانه دلبستگى پدر ومادر به او دست رد به سينه عوامل رژيم ميزند، سپس دو سال دوره افسرى را در لشگر 16 زرهى قزوين سپرى ساخت و در اين مدت گاه تهديدهايى از جانب مقامات ارتش بدو مىشد پس از پايان دوره افسرى براى استخدام در آموزش و پرورش اقدام نمود. با وجود اينكه يكى از امتيازات شاگردان اول تا سوم دانشگاه اين بود كه محل كار خود را خود انتخاب مىكردند ولى وى را مشروط به اينكه يكى از دو شهر پيشنهادى آنها را بايد بپذيرد استخدام كردند كه بالاخره وى اليگودرز را انتخاب نمود و به آن جا رفت و در حقيقت در آنجا مبعوث شد.
در فاصلهاى بسيار كوتاه چهره درخشان او سراسر شهر مرده و بى حركت اليگودرز را فرا گرفت بزودى جوانان و نوجوانان پروانه وار بر گرد شمع وجودش جمع شدند و او با روش پيامبرگونهاش و با عملش و رفتار و كردار نيكويى نظير اسلاميش قرآن را و احكام اسلام را در سطح شهر پياده مىكرد تا جايى كه ديگر بودنش در ميان مردم اليگودرز براى ساواك قابل تحمل نبود.
خانهاش را محاصره و وى را دستگير كردند و به تهران بردند و زير شكنجههاى قرون وسطائى قرار داده كه در اين رابطه دست راستش آسيب ديد كه منجر به عمل چراحى شد و تا آخرين لحظات عمرش بهبودى كامل پيدا نكرد در بازجوئىها، دلاورانه همچون يك مجاهد واقعى اللّه حسرت شنيدن يك آخ را بر دل عوامل شيطان گذاشت و چنان زيركانه عمل نمود كه در بازجوىها چيزى عايد آنان نشد.
بالاخره بعد از 50 و چند روز اسارت و شكنجه آزاد گرديد بعد از چهارسال اقامت در اليگودرز عاقبت به اصرار دوستان تقاضاى انتقالى به قزوين را نمود. بعد از چهارسال تبعيد در اليگودرز عاقبت به قزوين منتقل شد و اين درست حدود يك سال و اندى قبل از شروع انقلاب قم بود فعاليتهايش را در قزوين شروع كرده و با آغاز انقلاب خونين از قم به اتفاق ياران و همفكرانش تظاهرات را در قزوين شكل داده و اعتصابات معلمين و دانش آموزان را رهبرى كرد تا اينكه از طرف معتمدى فرمانده حكومت نظامى دستگير گرديد ولى مردم با اجتماع خويش در صحن مبارك امامزاده حسين خواهان آزادى وى گرديدند و دستگاه كسى را كه خود به اعدام محكوم نموده به ظاهر با وساطت رئيس آموزش و پرورش وقت آزاد نمود ولى او همچنان به فعاليتهاى خويش ادامه مىداد تا بالاخره 22 بهمن فرا رسيد بعد از انقلاب از وى درخواست شد كه شغل فرماندارى را بپذيرد در جواب گفت كه من گچ و تخته را رها نمىسازم.
بعد پيشنهاد رياست دانشسراى راهنما قزوين داده شد كه او عنوان رياست را نمىپذيرفت معاونت را قبول كرد وبعد از انحلال دانشسرا به معاونت آموزش و پرورش قزوين درآمد و منشأ اثرات خير و پاكسازيهاى انقلابى در اداره شد اما او هرگز كلاس را رها نكرد. او كه مرد عمل بود نه حرف، تمام وقت خويش را وقف اللّه كرده بود و الحق خدا نيز به وقت او بركت داده بود جلسات هفتگى در مساجد و محلات از جمله مسجد توحيد، سرگل، مهديه، مقبره شهيد ، مسجد شريعتى، هادى آباد و گاه در مساجد شهيد، بلاغى، مسجد النبى و غيره تشكيل داده بود و نيز سخنراميهاى فراوان در اطراف شهر كه مورد استقبال عمومى واقع مىشد آنچه كه باعث شده بود تمامى مردم او را دوست بدارند و بر گردش جمع گردند برخورد نيكو و اخلاق اسلامى وى و بيان زيبا و جالب ايشان بود.
آنچه كه اين معلم عزيزمان پيش از همه بر آن ارج مىنهاد داشتن تقوى بود كه خود براستى نشانگر متقين زمان بود. اعتقادش بر اين بود كه معلومات بسيار چاره ساز نيست بايد تقوى داشت تا در پرتو آن پروردگار بزرگ همان گونه كه در قرآن وعده داده قوه تشخيص خوب و بد و بينش اسلامى به انسان بدهد. يكى از مهمترين و چشمگيرترين آثار ايشان تاسيس انجمن اسلامى معلمان و كوشش و تلاش شبانه روزى براى قرار دادن انجمن در خط واقعى اسلامى، خط ولايت فقيه، بود شايد بتوان گفت كه بدون استثنا در تمام جلسات و درسهايش هميشه سخن از ولايت فقيه بود و بيان واجب كفايى بودن فقاهت . اما ولايت امام را آنچنان عاشقانه روشن بيان مىكرد كه گويى تمام ذرات وجودش و تمام قطرات خونش با حب ولايت امام آميخته است.
او همچنان براى تحكيم اين خط ولايت فقيه براى بيان راستين خط امام صميمانه كوشيد و در اين راه به شهادت رسيد و اما عاقبت در سپيدهدم كه آب حيات شهادت را نوشيد:
شب پنجشبنه ....
شب پردههاى تاريك خود را در عالم مىگستراند؛ ستارگان آسمان مانند هميشه در درياى پهناور فضا مشغول شناورى بودند؛ چشمها در خواب بود اما پردههاى ظلمانى عالم ماديات همچنان از مقابل چشمان اين معلم شب زندهدار بركنار بود. آهسته آهسته ساعتهاى روحانيش فرا مىرسيد پهلو از بستر خالى كرده، مدتى به آسمان نگريست و به عظمت خلقت گويى همه چيز را مىدانست؛ حالت خوشى داشت احساس پرواز مىكرد مدتى را به محاسبه نفس خود مىپرداخت و گاه در و ديوار خانه را با نالههاى حزين و در عين حال با شور و اشتياق به ناله در مىآورد .
وصيت نامه شهيد قدرت اله چگينى
الملك القدوس القهار الغفار
با شهادت به وحدانيت اللّه و عدالت مطلقه او و ايمان به معاد و ميزان و يقين به ارسال سلسله انبيا برخاسته از متن تودههاى انسانها و رهبران الهى مستضعفان زمين، و علم به نزول كتب هدايتگر آسمانى و بارورى عميق به امامت ائمه اثنى عشر، كه زندگيم و ذره ذره وجود ناقابلم، عشق به ولايت و ذوق معرفت شئون و حقوق آن امامان و فاطمه بزرگ، پيوند دهنده سلسله نبوت به امامت و پدر گرانقدرش، نبى اكرم و محبت آنها است كه دوازدهمين آن عزيران، اينك زنده و در ميان مردم است و مسلم فقط آنها كه جانهاى پاك و با تقوى دارند او را مىتوانند ديد و مستقيما با آن حضرت در ارتباطاند كه بعد از غيبت كبرايش مسئوليت رهبرى امت بعهده فقهاى عادل و آگاه بوده و اينك نيز بيش از يكهزار و سيصد سال پرچم رهبرى همه جانبه را نائب ايشان، حضرت روح اللّه خمينى بزرگ، در دست دارد و مىرود تا زمينه ظهور امام مهدى (عج) و حكومت و وراثت مستضعفان فراهم آيد، و اما....
من المومنين رجال صدقوا ما عاهد اللّه عليه فيمنهم من قضى نحبّه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا
آنان كه كه در عشق گزيدند همه
در جاى خوش آرميدند همه
اى مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان سوخته را جان سوخت و آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بى خبرانند
آن را كه خبر شد خبرى باز نيامد
1003/ت30/ب