عبدالمجید فرایی، شاعر انقلابی و آیینی کشورمان که در موضوعات گوناگون اشعار ارزشمندی را سروده، قطعه شعری با عنوان " بعثت و لبخندخدا " به مناسبت مبعث پیامبر اکرم (ص) سروده است.
به گزارش خبرگزاری بسیج، عبدالمجید فرایی، از شعرای انقلابی و آئینی کشورمان است که بیش از 27 هزار بیت شعر در موضوعات گوناگون از جمله اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، انقلاب اسلامی، ولایت و شهیدان سروده است شاعر ارزشمند و غیور ایران اسلامی که فرزند خطه کهن، مذهبی و ولایتمدار ری است قطعه شعری با عنوان" بعثت و لبخندخدا " به مناسبت مبعث پیامبر اکرم (ص) سروده و در اختیار خبرگزاری بسیج قرار داده که در ادامه با هم میخوانیم:
کاش،ای تصویرگر،غارحرا رامی کشیدی
گاه بعثت جلوه ی نور هدا رامی کشیدی
احمد محمود را درلحظه های ناب عرفان
کاشکی،زیبائی ذکر و دعارامی کشیدی
شعله ای افتاده می سوزاند،جان جان عالم
درهمان حالت،حبییب کبریا رامی کشیدی
لحظه ی لرزیدن اندام گل چون بید آن جا
گوشه ای ازحال تسلیم ورضارامی کشیدی
گفت:جبریل امین حالا بخوان،امی چه خواند
کاش، لبخند دلا رای خدا را می کشیدی
آن زمان که گفت:با شرم وحیا خواندن ندانم
باهمه توش وتوان،شرم وحیارامی کشیدی
دربغل بفشرد،گفت،(اقرا)زبان وحی واشد
در همان دم،جلوه ی سر علارامی کشیدی
واژه واژه "اقرا باسم ربک" فرمود: مولا
باهمان لحن وظرافت،واژه هارامی کشیدی
درزمانی که،بشارت داده شد، هستی پیمبر
ا ز ز با ن پا ک ا و حمد و ثنا را می شنیدی
کاش ای تصویرگر ،درلحظه های ناب بعثت
شا د ی ا فلا کیا ن و ا نبیا را می کشیدی
از ضمیر م می زند فریاد ، آوائی غزلخوان
نقش ر و ی جا نفز ای آشنارا می کشیدی
ذره ای نا چیزم اما ، دل شد ه دیوانه ی او
د ر دل تنگم تو نقش مصطفارا می کشیدی
رشته ای بر گردنم افکنده ، مولا از محبت
خوش بحالم،هرطرف رفتی،گدارامی کشیدی
کا شکی ، در سایه ی چتر رسول الله خاتم
ا ین حقیر د ر د مند بینو ا ر ا می کشیدی
شکر نعمت ای"فرائی"گر ز دست تو برآید
با زبان شعر ، ازآن سو عطارا می کشیدی
کاش،ای تصویرگر،غارحرا رامی کشیدی
گاه بعثت جلوه ی نور هدا رامی کشیدی
احمد محمود را درلحظه های ناب عرفان
کاشکی،زیبائی ذکر و دعارامی کشیدی
شعله ای افتاده می سوزاند،جان جان عالم
درهمان حالت،حبییب کبریا رامی کشیدی
لحظه ی لرزیدن اندام گل چون بید آن جا
گوشه ای ازحال تسلیم ورضارامی کشیدی
گفت:جبریل امین حالا بخوان،امی چه خواند
کاش، لبخند دلا رای خدا را می کشیدی
آن زمان که گفت:با شرم وحیا خواندن ندانم
باهمه توش وتوان،شرم وحیارامی کشیدی
دربغل بفشرد،گفت،(اقرا)زبان وحی واشد
در همان دم،جلوه ی سر علارامی کشیدی
واژه واژه "اقرا باسم ربک" فرمود: مولا
باهمان لحن وظرافت،واژه هارامی کشیدی
درزمانی که،بشارت داده شد، هستی پیمبر
ا ز ز با ن پا ک ا و حمد و ثنا را می شنیدی
کاش ای تصویرگر ،درلحظه های ناب بعثت
شا د ی ا فلا کیا ن و ا نبیا را می کشیدی
از ضمیر م می زند فریاد ، آوائی غزلخوان
نقش ر و ی جا نفز ای آشنارا می کشیدی
ذره ای نا چیزم اما ، دل شد ه دیوانه ی او
د ر دل تنگم تو نقش مصطفارا می کشیدی
رشته ای بر گردنم افکنده ، مولا از محبت
خوش بحالم،هرطرف رفتی،گدارامی کشیدی
کا شکی ، در سایه ی چتر رسول الله خاتم
ا ین حقیر د ر د مند بینو ا ر ا می کشیدی
شکر نعمت ای"فرائی"گر ز دست تو برآید
با زبان شعر ، ازآن سو عطارا می کشیدی
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار