جانباز 70 درصد شیمیایی :

به عنوان یک جانباز شیمیایی می سوزم و می سازم

این جانباز شیمیایی گفت: در فتح خرمشهر فرمانده دسته گردان فجر لشگروليعصر(عج)بودم. عمليات 23روز به طول انجاميد و عراق در برابر نيروهاي ما ناكام ماند و عقب نشيني كرد.به اين ترتيب خرمشهر آزاد شد و این رویداد بزرگ برای همیشه در دل تاریخ ایران ماندگار شد.
کد خبر: ۸۶۸۱۹۸۱
|
۰۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۶

نام:علي اكبر علاف زاده
نام پدر:محمدعلي تاريخ و محل تولد:1339- اهواز
درصد مجروحيت شيميايي:70درصد
مدت حضور در جبهه:70ماه محل سكونت:كرج

به گزارش سرویس بسیج راهیان نور خبرگزاری بسیج، علي اكبرعلاف زاده درباره روزهاي اول جنگ گفت:«عصر روز 31 شهريور سال 59 بود، جنگنده هاي عراقي، اهواز را بمباران كردند.آنها مناطق مسكوني، اطراف رودخانه كارون، فرودگاه و ... را مورد هدف قرار دادند.همان روز راديو خوزستان اعلام كرد كه 200تانك دشمن در حال پيشروري به سوي شهرهاي جنوب غربي ايران هستند و از مردم خواست تا با فعاليت در پايگاه هاي بسيج محله هايشان، در مقابل آنها دفاع كنند.»
علي اكبر ادامه داد: «به پايگاه بسيج امام صادق (ع) كه در نزديكي خانه مان بود، رفتم و ثبت نام كردم. از آن روز به بعد بود كه به همراه تعدادي از دوستانم فعاليت در پايگاه بسيج را شروع كرديم وپست هاي شبانه مان شروع شد.»
 

 
او اشاره اي به نحوه ورودش به جبهه كرد و گفت:«همان سال از پايگاه بسيج به غرب سوسنگرد اعزام شدم. به طور مقطعي در جبهه حضور داشتم تا اينكه در سال 61عضو نيروهاي رسمي سپاه شدم. يك سال در تيپ 72محرم به عنوان نيروي تك تيزانداز بودم كه از آنجا به لشگروليعصر(عج)رفتم و به صورت ماموريت هاي 8ماهه فعاليت مي كردم.از آنجا هم به گردان ايثار رفتم و مسئول بهداري اين گردان را به عهده گرفتم.»
 
وي گريزي هم به آزادسازي خرمشهر در عمليات بيت المقدس كرد وگفت:«در فتح خرمشهر فرمانده دسته گردان فجر لشگروليعصر(عج)بودم. عمليات 23روز به طول انجاميد و عراق در برابر نيروهاي ما ناكام ماند و عقب نشيني كرد.به اين ترتيب خرمشهر آزاد شد و اين آزادسازي موجب افزايش روحيه رزمندگان شد و این رویداد بزرگ برای همیشه در دل تاریخ ایران ماندگار شد.
 
رزمنده ها در مقابل مسجد جامع خرمشهر عكس يادگاري مي گرفتند و اين گونه خوشحالي خودشان را نشان مي دادند.هر چند دشمن مدت ها در تلاش بود تا دوباره اين شهر را در تسخير خود در بياورد، اما هرگز موفق به اين كار نشد.»
 
او نحوه مصدوميت شيميايي اش را اينطور شرح داد:« اولين بار در سال 63 در عمليات بدر درنزديكي هاي جزيره مجنون، شيميايي دشمن شدم . ساعت 10صبح بود كه هواپيماهاي دشمن آمدند و محل عمليات را بمباران شيميايي كردند. ما ماسك و وسيله دفاعي نداشتيم و شيميايي شديم.»

 
این جانباز شیمیایی ادامه داد:«دوستانم محل بمباران را ترك كردند و به درمانگاه صحرايي رفتند و دوش آّب سرد گرفتند اما من نيازي به اين كار نمي ديدم. آن روزها جوان بودم و از روحيه بالايي برخوردار بودم. همين كوتاهي هم باعث شد كه عوارض شيميايي تاثير بيشتري روي بدنم بگذارد.عوارض شيميايي به صورت ريزش اشك از چشم،‌خارش بدن و سوزش چشم سمت راست و نفس تنگي بود.»
بازمانده پرافتخار 8 سال دفاع مقدس در مورد دومين مصدوميت شيميايي اش گفت:«دومين بار سال 64در عمليات والفجر8 منطقه فاو شيميايي شدم. ما فاو را از دشمن گرفته بوديم، اما باور اين موضوع براي آنها سخت بود. همين شد كه به بمب هاي شيميايي روي آوردند.شدت بمباران به حدي بود كه كه صورت هاي ما سياه شده بود .عوارض شيميايي در پوست،ريه،معده و چشم سمت راستم نفوذ كرده بود و آزارم مي داد.با اين همه دوباره دوش آب سرد نگرفتم و عوامل شيميايي بيشتري در بدنم نفوذ كرد.»
 
وي گفت:«ما را به يك بيمارستان صحرايي منتقل كردند.چند روز در بيمارستان تحت مداوا بودم كه دوباره به منطقه جنگي برگشتم.از ‌آن روز گهگاهي به بيمارستان برمي گشتم تا تحت درمان باشم. انگيزه بالا براي دفاع از كشورم باعث شده بود كه نسبت به مصدوميت شيميايي خود بي توجه باشم.»

 
علي اكبر علاف زاده بعد از عمليات والفجر8مدتي هم در جبهه بود تا اينكه شدت عوارض شيمياي مانع حضور او در جبهه شد.
 
او يادي هم از برادر شهيدش مي كند و مي گويد:«ما در خانواده مان 3خواهر و 3برادر بوديم . نام برادركوچكم علي اصغر بود كه سال 1360 در عمليات آزاد سازي تپه هاي الله غرب سوسنگرد به شهادت رسيد. او پزشك يار عالي رتبه در سپاه بود و در دانشگاه ادامه تحصيل مي داد. علي اصغر هميشه دوست داشت كه يك روز خلبان شود.به جرات مي توانم بگويم كه در ميان بستگانمان از نظر اخلاق نمونه بود.
 
من و او در سالهاي مبارزه براي پيروزي انقلاب اسلامي، زحمات فراواني كشيديم. بعد از پيروزي انقلاب بود كه به او گفتم، انقلاب پيروز شد و ما شهيد نشديم. همان موقع لبخندي زد و گفت: در جنگ مقابله با آمريكا همه ما شهيد خواهيم شد.او باور قلبي داشت كه شهيد مي شود.»
 
وي سخت ترين سال عمرش را سال 1378 عنوان كرد و گفت:«اوايل سال 78بود كه عوارض سلاح هاي شيميايي به صورت جدي در من بروز كرد و راهي بيمارستان شدم. بعد از آن چندين بار مورد عمل جراحي قرار گرفتم. تا امروز 23بار مورد عمل جراحي قرار گرفتم كه در ناحيه هاي مري،معده،ريه و چشم سمت راستم بوده است.»
علي اكبردر اسفند 79بود به مدت 18روز به آلمان اعزام شد تا تحت درمان باشد.در اين مدت وضعيت جسماني اش به تعادل رسيد و به مدت 4ماه كمتر زجر مي كشيد و در حال حاضر هم اين درمان ها ادامه دارند.

درباره وضعيت جسماني اش گفت:«ريه، مري و معده ام بيشتر از جاهاي ديگر بدنم مرا عذاب مي دهند.وقتي وضعيت جسماني ام نامساعد مي شود، به بيمارستان مي روم.پزشكان هميشه توصيه مي كنند كه ورزش كنم اما به دليل نفس تنگي نمي توانم.»
 
او در بهمن 1360ازدواج كرده و در حال حاضر 3فرزند دارد. وي معتقد است كه خانواده اش در خانه وضيعت مناسبي را براي بهبود وضعيت شيميايي اش مهيا مي كنند.از آنها سپاسگذار است و خدا را شكرمي كند كه چنين خانواده اي دارد.
 
اين جانباز شيميايي تاكيد كرد:«به مسئولين بنياد شهيد پيشنهاد مي كنم كه براي جانبازان شيميايي درمانگاه مخصوص شبانه روزي ايجاد كنند، تا امكان دسترسي آسان درمان براي ما مهياشود. بارها پيش آمده كه نيمه هاي شب وضعيت جسماني ام نامساعد شده و خانواده ام مرا به بيمارستان بردند. اگر درمانگاه مخصوص براي اين كار ايجاد شود،‌ نحوه درمان ما هم راحت تر خواهد شد.اگر بتوانيم چنين درمانگاه هايي را متناسب با تعداد مصدومين ايجاد كنيم، مفيدترين كار را براي جانبازان شيميايي كرده ايم.»
 
علي علاف زاده در پايان گفت:«بوي دود ماشين،ادكلن و اثرات گرد و خاك، مانع حضور مستمر در محيط هاي اجتماعي مي شوند. دوست دارم همچون افراد عادي، تحرك داشته باشم و فعاليت هاي اجتماعي انجام بدهم، اما محدوديت هاي جسماني ام مانع اين كارم هستند. با اين حال نااميد نيستم و خدا را شاكرم كه مرا مورد آزمون الهي خود قرار داده است. اميدوارم از اين امتحان الهي سربلندبيرون بيايم. به قول معروف می سوز م و می سازم.»
 
ارسال نظرات