وقتی خودت را وقف خدا کردی دیگر خود و خودی معنی و مفهومی نخواهد داشت و خداست و خداست و خدمت به او و واقعا چه چیزی در این از خود گذشتن است...
کد خبر: ۸۷۰۱۷۰۴
|
۰۶ تير ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۳

به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از تفت، بالاخره درس ها و امتحان های سال تحصیلی تمام شد اما هنوز چیزی ته دلم را می لرزاند،بار یک مسئولیت...

می دانستم روزهای ماه مبارک رمضان نزدیک است وشروع کار طلبگی..باید برای تبلیغ میرفتیم..بایدثمره درس و بحث هایی که در طول سال تحصیلی خوانده بودم را می دیدم، درحال هوای خودم بودم به این فکر می کردم که دراین طرح و این سی روز ماه مبارک که خواب و حتی نفس هایمان در این ماه عبادت است چه برنامه ای داشته باشم..باخودم معنی تبلیغ را از ذهن گذراندم که تبلیغ یعنی ابلاغ کردن، یعنی تشویق مخاطب برای گرایش به چیزی..این فکرها ذهن مرا به خودش مشغول کرده بودکه ناگهان سختی رضایت گرفتن ازخانواده و فکر اینکه به کجا اعزام می شوم و دوری و دلتنگی و کنار گذاشتن خیلی چیزها یا بهتر است بگویم همه چیززندگی در این راه سراغم آمد؛ شوخی نبود..ازهمان اوایل که راه طلبگی را انتخاب کردم ...پی همه چی اش را به تن مالیدم..

من طلبه ام...

طلبه شدنم نه به اجبار نه به طمع بود بلکه به عشق و علاقه، آن هم با توکل بر خدا؛پس بودن این سنگریزه ها و مشکلات میان راهم بایدی است تا مرا برای رسیدن به هدفم محکم و مقاوم کند.

معنی طلبگی هم جز این نیست، توکل داشتن، رنگ بی رنگی به تن داشتن، گذشتن از دل و واژه ای به نام خود...

حرف استادم خیلی قشنگ بود میگفت:محور طلبگی دو چیز است ؛خدا و خدمت..

وقتی خودت را وقف خدا کردی دیگر خود و خودی معنی و مفهومی نخواهد داشت و خداست و خداست و خدمت به او ...که خدمت به او خدمت به بندگانش هست ..و واقعا چه خدمت ارزشمندی..واقعا چه چیزی در این از خود گذشتن است که وقتی خودت را وقف مردم کردی این را خواهی فهمید..شاید این سی روز بهترین فرصت است برای فهمیدن این مطلب...شاید این سی روز که همرنگ جماعت شدم..شاید این سی روز که درکنار حرفها و دردهای دلشان نشستم؛ بفهمم ..شاید دراین سی روز که در کنار کمک و همراهی مردم به تبلیغ دین میپردازم اینها را بفهمم..

دیگر جایی برای تردید نمانده..هیچ جایی..

همه ی وسایل و برنامه هایم را اماده کرده ام ...

و فقط مانده روز شماری تا روز موعود..

من برای تبلیغ دین می رفتم و این شوخی نبود،کاری که در راس آن پیامبر اعظم صل الله علیه وآله وسلم قرار داشتند..پیامبری که لباسش به روی بدنم احساس میشد و حالاسنگینی بار مسئولیتش را حس میکنم..

اما این راه انتخاب دستها و اراده ی خودم بود..و عشق بود که سختی هایش را درنظرم منفور و بی اندازه می کرد...

بی شک همین مسئولیت بود که مادرمان را پشت در..و بی شک همین امر به معروف بود که سری را به روی نیزه برد..!!

براستی که مسئولم و می دانم که نهضت حسین علیه السلام ادامه دارد...

لحظه ی میعاد نزدیک است و تنها آیه 122سوره توبه که با جان و روح من بازی می کند:

«وشایسته مومنان همگی برای جهاد کوچ کنند پس چرا فرقه هایی از آنان کوچ نمی کنند تا دسته هایی بمانند و دردین آگاهی پیدا کنند_وقوم خود را هنگامیکه باز گشتندبیم دهند_باشد که آنان از کیفر الهی بترسند.»

اول تیرماه، هم زمان با سالروز تشکیل سازمان تبلیغات اسلامی، روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی نام گرفته است؛ رسالتی که در وانفسای امروز و در اوج بحران‌های فرهنگی باید در مقابل تهی کردن انسان از معنویت بایستد.

رمضان فرصتی بی نظیر برای طلابی است که تبلیغ دین را اولویت خود قرار داده اند و برای خدا یک ماه در روستا، شهر یا محله ای فعالیت می کنند.

موضوع گزارش ما طلبه ی سید جوان خوش مشربی است که برای دومین سال در یکی از بخش های شهرستان تفت به تبلیغ مشغول است.

سید ناصر حیدری هر سال یک ماه رمضان را میهمان مردمان خون گرم نیر است؛ البته میهمان که نه؛ مردم این سید خوش رو را از خود می داند و سید نیز گویا یکی از همین مردم است.

وارد مسجد شدیم؛ سیدی خوشرو و جوان با عبایی مشکی رنگ در حال صحبت به نوجوانان است؛ کنار ایستادم و چند عکس از او گرفتم.

سید به استقبالمان آمد و مصافحه کرد؛ چند کلامی هم صحبت شدیم اما حرف های اصلی ماند برای بعد.

بچه های منطقه می گویند؛ خستگی ندارد؛ اصلا خسته نمی شود؛ جزخوانی، نمازجماعت، تفسیر و ورزش با بچه ها برنامه های هر روز اوست.

چند عکس از برنامه های روزانه او گرفتم و منتظر فرصت برای گفتگویی مفصل ماندم.


ارسال نظرات