مصاحبه اختصاصی با رحمان چاوشینی جانباز شیمیایی هفت تیر سردشت:

نبود امکانات زندگی برای ما آنقدر سخت سختر می کند

زندگی برای ما آنقدر سخت است که نبود امکانات و داروهای تاثیرگذار آن را سختر می کند.
کد خبر: ۸۷۰۵۵۴۲
|
۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۰۲:۱۱
به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج زنجان، ساختمانی دو طبقه در انتهای کوچه ای بن بست. زن جوانی از روی بالکن سرش را بیرون آورد و به دلیل فاصله ای که داشت به درب ورودی منزل اشاره می کند تا ریسمانی که به آن بسته شده را بکشم و در باز شود.

در حالی که پله ها را بالا می رفتم زمزمه کنان حدیث نفس می کردم جانباز مسن 70 درصدی، که من قرار است لحظاتی بعد گفت و گویی با وی داشته باشیم چگونه این پله ها را بالا می رود؟

صدای غُلغُلی از داخل پذیرایی سکوت خانه را در هم می شکست. اهل منزل من را به سمت اتاق آقای چاوشینی راهنمایی کردند.

پیرمردی 70 ساله در گوشه ای از اتاق کنار تختخوابش نشسته بود؛ دستگاه تنفس که باید هر ساعت یکبار آن را به دهانش وصل می کرد را کنار خودش داشت انگاری یار چندین ساله اش باشد هرگز آن را از خود جدا نمی کرد.

دو دستم را به رسم احترام جلو آوردم و دستم را فشرد. لبخند زیبایی بر لب داشت. با دست تعارف کرد که روبه رویش بنشینم. به آرامی لوله ای که در بینی اش گذاشته بود بیرون آورد و مثل این که می خواهد حس غریبی نکنم به نوه کوچکش اشاره ای کرد و دستی پدرگونه روی سرش کشید و لب به سخن باز کرد.

خیلی دوستش دارم به من خیلی عادت کرده و همیشه می ترسد از این که زمانی من در کنار وی نباشم. به هیچ عضو خانواده اجازه نمی دهد که من را پدر خطاب کنند. می گوید بابا بزرگ، تنها پدر من است. هنگام سرفه کردن با این الفاظ که گرگ ها آمدن سریع عصای چوبی ام را بر می دارد و به جنگ خیالی آنها می رود.

رحمان چاوشینی هفتاد سال عمر با عزت را از خدا گرفته و تنها آرزویش سروسامان گرفتن فرزندان و قضیه اشتغال آنان است. وی در 7 تیر سال 66 زمانی که مشغول فروش سبزیجات در مغازه اش کنار میدان سرچشمه بود مصدوم می شود و جزو اولین مصدومان شیمیایی لقب گرفت.

یک خواهر، دو برادر و تنها همسفر زندگی اش را در چند ماه بعد از آن فاجعه هولناک ضد بشری بر اثر استنشاق گاز خردل و اعصاب از دست می دهد و این بار سالیان درازی تک و تنها برای فرزندانش حکم همه کس را بازی کرده است.

کاک رحمان می گوید آن روزها جوان بودم و روحیه ورزشی داشتم. با دست اشاره می کند. مغازه سبزی فروشی در میدان سرچاوه داشتم.

با صدایی سوزناک فلش بکی به گذشته می زند روز 7 تیر سال 66.

مشغول پاک کردن سبزی ها و بیرون آوردن کلم از داخل پلاستیک هایشان بودم که ناگهان هواپیماهای عراقی روی آسمان شهر ظاهر شدن و به سمت گرده سور رفتند. دوباره آمدن اما این بار به سرعت بمب هایی به چهار نقطه پرازدحام شهر که انگار دلیلی داشتن، انداختن و رفتن.

تمام صورتم گرد و خاک شد. بی خبر از همه چیز. انگار به دلم افتاده باشد که دود حاصل از بمب ها زیان آور است. هر کسی درب مغازه می آمد با عجله کلم ها را از درون پلاستیک ها بیرون می انداختم و روی سرشان می پیچیدم اما ای دل غافل ... خودم را فراموش کردم چون جوان بودم و غرور داشتم.یکی از بمب ها به لوله آب شهر اصابت کرده بود و فوران می کرد. تمام شهر قیامت بود. کسی از دیگری خبر نداشت. همه سردرگم بودند. هر کسی با لمس کوچک ترین شیء و یا نوازش دلبندش بدون این که خبر دار باشد بالاجبار بایستی یا در جا جان می داد و یا این که در دوران زندگیش منتظر مرگ یکی پس از دیگری نزدیکانش که گاز شیمیایی را استنشاق کرده بودند می شد.

اسمش را نمی دانست. و هرگز تصور نکرده بود که قرار است سال های درازی را با سرفه های خشک و عذاب جسمی و روحی سپری کند. تنها می گفت شیمیایی و مسببان آن...

29 سال از آن روز می گذرد. هنوز هم مشکلات جانبازان و مصدومان شیمیایی آن طور که باید و شاید رسیدگی نمی شود. چند هفته قبل نفسم قطع شد. به بیمارستان بیرون شهر مراجعه کردیم. متاسفانه پزشک نداشت. دوباره راهی داخل شهر شدیم ناچار به یکی از درمانگاه های عمومی رفتیم.

زندگی برای ما آنقدر سخت است که نبود امکانات و داروهای تاثیرگذار آن را سختر می کند.

مدتی پیش هیئتی از پزشکان متخصص از دانشگاه های مطرح تهران در خصوص جانبازان شیمیایی به سردشت آمدند. در هنگام مراجعه نسخه ای مبنی بر این که مقداری دارو در آن نوشته تحویل من داد. نسخه را تحویل پزشک داروساز دادم. 10 تک عددی قرص به من داد اما من قبلا تعداد قرص ها را از پزشک متخصص پرسیده بودم. زمانی که اعتراض و اصرار کردم با بی رغبتی و لحنی ناشایست تعداد باقیمانده را هم داد. ماجرا را در مرحله اول با پزشک در میان گذاشتم. در مال ناباوری که قرص ها را دید سرش را تکان داد و گفت این قرص ها هیچ تاثیری ندارند و تنها آنها را به تو انداخته اند.

شیب شهر زیاد است. در روزهایی که گرد و غبار می آید امان نداریم.

مشکلاتی که هرگز برای مصدومین شیمیایی تمامی ندارد. نه دارویی و نه عمل جراحی می تواند سلامتی را به جسم آنها برگرداند و هر روز در گذر زمان فرسوده و رنجورتر از گذشته زمان را پشت سر می گذارند.

گفتنی است در 7 تیر سال 66 هواپیماهای رژیم بعثی عراق چهار نقطه پر ازدحام شهر به همراه چندین روستای حومه را بمباران شیمیایی کردند که در جریان آن صدها شهید و هزاران مصدوم شیمیایی برجای ماند.

امسال بیست و نهمین سالروز بمباران شیمیایی سردشت که فجیع ترین تهاجم ضد بشری در بکارگیری سلاح های غیر متعارف علیه مردم غیرنظامی بود در حال گذر است.

سردشت با جمعیت 120 هزار نفری در جنوب آذربایجان غربی و هم مرز با اقلیم کردستان عراق است.


ارسال نظرات
آخرین اخبار