گفت وگوی بسیج با آزاده سرفراز، سید عبدالمطلب موسوی
سیدعبدالمطلب موسوی از آزادگان سرافراز دفاع مقدس و متولد روستای حسین آباد در پنج کیلومتری بکران می باشد که مدت دو سال و شانزده روز در اسارت دشمن بعثی بوده است.
کد خبر: ۸۷۲۸۱۹۱
|
۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۰
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج؛ آقای موسوی در سال شصت وشش به خدمت سربازی اعزام و در تاریخ یک شهریور هزار و سیصد وشصت و هفت به اسارت دشمن در منطقه شرهانی اندیمشک درآمده و پس از دوسال وشانزده روز تحمل رنج وسختی با غرور وافتخار درتاریخ شانزده شهریور شصت ونه به میهن بازگشت .
 
تا اسم را گفتم سیدعبدالمطلب بعثی ها مرا زیر مشت و لگد گرفتند

وی پس از اسارت درمنطقه شرهانی به شهر ابوغریب منتقل شده وسپس به استخفارات بغداد و پس از سه ماه به تکریت کمپ شانزده منتقل می شود و در آنجا مجتبی گیوری آزاده ی بکرانی را که از قبل با هم دوست بودند ملاقات می نماید وتا پایان اسارت با این مرحوم در این کمپ بوده اند.

آقای موسوی که در این مدت همانند مرحوم مجتبی و سایر اسرا از مهمان نوازی بعثی ها بی نصیب نبوده است بیان می کند که دشمن تا چند روز مانده به آزادی شان از دادن نام آنها به صلیب سرخ خودداری کرده بود و بعثی ها به انها گفته بودند که زنده بودن و نبودن شما برای ما مهم نیست.

 
 
سیدعبدالمطلب بیان می کند که در روزهای اول اسارت که از تونل مرگ بعثی ها ما را عبور دادند و پس از ضرب وشتم فراوان که به انتهای تونل رسیدیم ما را یکی یکی برای بازجویی وارد اتاق می کردند وقتی وارد اتاق شدم به من گفتند اسمت چیست ؟ تا گفتم سیدعبدالمطلب و هنوز فامیل را نگفته بودم که بعثی ملعون مرا زیر مشت و لگد گرفت و دوباره اسمم را پرسید باز تاگفتم سید عبدالمطلب دوباره همان صحنه تکرار شد بار سوم که اسمم راگفتم سیدعبدالمطلب آن عراقی با عصبانیت گفت : لاسید ، سید واحد، صدام الحسین حفظ الله و احترام به صدام گذاشت.
 
تا اسم را گفتم سیدعبدالمطلب بعثی ها مرا زیر مشت و لگد گرفتند 
مترجمی که انجا بود جریان سید و سادات را برای عراقی بازگو کرد و من فکر کردم راحت شدم اما وقتی عراقی جریان را فهمید دوباره با عصبانیت امد و مرا به باد کتک گرفت که هذا عرب.
و این که جرم این از بقیه بیشتر است چون عرب با عرب دارد می جنگد و با تلاش مترجم من را از زیر کتک نجات دادند و اسم من باعث شد که بیهوده مورد ضرب وشتم قرار بگیرم.
ارسال نظرات