آزاده سرافزار دفاع مقدس در گفتگو با "بسیج":

معنای واقعی مشقت‌های اسرای کربلا و حضرت زینب(س) را در دوران اسارت درک کردم

یک جانباز و آزاده سرافراز دفاع مقدس گفت: پس از بازجوئی‌ها و شکنجه‌های طاقت‌فرسا ما را در مسیر بغداد به موصل همانند اسرای کربلا با پرتاب سنگ و هلهله و پایکوبی همراهی کردند و آنجا مقداری معنای واقعی مشقت‌های اسرای کربلا و حضرت زینب(س) را درک کردیم.
کد خبر: ۸۷۲۸۳۱۳
|
۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۵۶
خبرنگار خبرگزاری بسیج در خراسان رضوی، شب گذشته با حضور در منازل آزادگان سرافراز دفاع مقدس در تربت حیدریه پای در دل و صحبت های کسانی نشست که از جنس کربلا هستند و با صبر زینب گونه خود سفیری برای انقلاب اسلامی در دل جبهه استکبار بودند.
 
علی اکبر عباسپور ۷۴ ساله، مردی از دیار شهید پرور تربت حیدریه، که پس از مراقبت از انقلاب و نظام اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس و اسارت، فرزندان خود را سر و سامان و به خانه بخت فرستاده بود و اکنون با بدنی رنجیده از شکنجه بعثی های ملعون در دوران اسارت، از همسر وفادار و مریض خود که در بستری بیماری افتاده به تنهایی مراقبت می کند.
 
ابتدا از جبهه رفتنش می گوید؛ سال ۱۳۶۲ در حالی که ۴۰ بهار از زندگی او می گذشت بعنوان بسیجی همراه ۲۴ نفر دیگر داوطلبانه عازم جبهه های جنوب می شود، بعد از شرکت در چندین عملیات، با حضور در تیپ ۲۱ امام رضا(ع) که فرماندهی یکی از گردانهای آن را محمدباقر قالیباف بعهده داشت خود را آماده عملیات خیبر کرد، عملیاتی که به خاطر گستردگی فراوانش خیلی ها در آن شهید و بسیاری نیز به اسارت دشمن بعث درآمدند.
 
جانباز سرافراز اسلام به نحوه اسارت خود اشاره کرد و گفت: عملیات خیبر اسفند سال ۶۲ در منطقه ای وسیع آغاز شد و رزمندگان اسلام با پیشروهای خوبی که داشتند تا چندین کیلومتر در استان بصره عراق جلو رفتند، اما به دلیل اینکه پشتیبانی مناسبی از نیروها نشد عراقی ها با هجوم هلی کوپترها، قایق ها، تانک ها و نیروهای پیاده، از زمین و آسمان رزمندگان اسلام را زمین گیر کردند و علیرغم مقاومت جانانه بچه ها عده زیادی شهید و حدود ۱۷۰۰ نفر به اسارت نیروهای بعثی در آمدند.
 
وی افزود: شهر قرنه در استان بصره عراق جائی بود که تا غروب بسیاری ازبچه ها مقاومت کردند، اما بدلیل اینکه به هور برخورد کردیم، تمام کسانی که نمی توانستند شنا کنند اسیر شدند.
 
عباسپور می گوید: پس از اسارت حدود ۴۰۰ نفر را در مکانی کوچک در بصره عراق بمدت چهار روز نگه داشتند، این مکان آنقدر کوچک بود که فقط می توانستیم در جای خود بنشینیم، وقتی که سهمیه آب می دادند با قوطی های کنسرو ماهی به هر نفر مقداری بسیار اندک آب می رسید، روز آخر که ما آنجا بودیم با سربازی برخورد کردیم که وقتی حال اسرای ایرانی را دید پنهانی آمد و گفت چه می خواهید؟ گفتیم بسیار تشنه ایم، خداوند نگهدار این سرباز عراقی باشد، به یک مرتبه با یک پارچ آب سرد آمد و بچه ها را سیرآب کرد و در انتها گفت: «انا شیعه، خمینی نور العینی، صدام کافر»، این سرباز شیعه عراقی آن روز برای شیعیان امیر المومنین(ع) سقایی کرد و هیچگاه لطف او از خاطرمان نخواهد رفت.
 
این آزاده ایرانی در حالی که به چشمانش اشک حلقه زده بود گفت: پس از بازجوئی ها و شگنجه های طاقت فرسا ما را در مسیر بغداد به موصل به مانند اسرای کربلا با پرتاب سنگ و هلهله و پایکوبی همراهی کردند و آنجا معنای واقعی مشقت های اسرای کربلا را به خوبی درک کردیم.
 
عباسپور در ادامه سخنانش به حضور نوجوانان کم سن و سال در بین اسرای ایرانی اشاره کرد و گفت: آنها را به بهانه اینکه می خواهند آزادشان کنند از سایر اسرا جدا کردند، اما با این وجود چند نفر بالای ۲۰ سال که متوجه هدف بعثی ها شده بودند، خود را کم سن و سال معرفی کرده و در این گروه اضافه شدند.
 
وی بیان داشت: بعثی های ملعون با این تفکرکه از نوجوانان کم سن و سال می توانند ابزاری برای جنگ رسانه ای بر علیه ایران استفاده کنند و به دنیا بفهمانند که ایران دیگر رزمنده ای ندارد و بچه ها را به جبهه فرستاده، اردوگاهی را به نام طفلان مهیا ساختند و همه خبرنگاران داخلی و خارجی را به این اردوگاه دعوت کردند، اما با بصیرت و فهمی که این رزمنده های نوجوان داشتند به هیچ عنوان اجازه ندادند تا ابزاری برای هجمه دشمن علیه کشورشان شوند.
 
آقای عباسپور سخن و خاطره زیاد گفت، اما اینجا نه مجالی برای ما و نه حوصله ای برای شماست که بخواهیم به آن بپردازیم، لذا در انتها به لحظه ورودش و نتیجه اسارت اشاره کرد و گفت: همه اسرا را از اردوگاه خارج کردند و گفتند که صدام می خواهد پیام مهی را قرائت کند، ۲۷ بلند گوی اردوگاه که پای هر کام حداقل ۵۰ نفر تجمع کرده بودند، صدای صدام ملعون را پخش کرد که با تبادل اسرا موافقت کرده است، اما تا لحظه ورود به مرز خسروی باورمان نمی شد و هنگامی که وارد کشور شدیم آنقدر گریه کردیم و برخاک کشورمان بوسه زدیم که صورتمان گل آلود شد.
 
او در انتها اذعان دارد: ما به وظیفه ذاتی و شرعی و قانونی خود که دفاع از نظام و انقلاب در جنگ سخت تحمیلی بود عمل کردیم و بحمدالله دوران ۷ ساله اسارت را هم عزتمندانه سپری کردیم، اما امروز وظیفه شما جوانان به مراتب سخت تر از زمان ماست، بطوریکه که در آنجا دشمن را می شناختیم و با او رو به رو می شدیم، اما جنگ نرم و شبیخون فرهنگی این دوران تا درون خانه های مردم نفوذ کرده که برای این دوران بسیار سخت آرزوی عاقبت بخیری را برای شما جوانان و سایر ملت ایران دارم.
ارسال نظرات
پر بیننده ها