به گزارش خبرنگار استان تهران خبرگزاری بسیج؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی از این موضوع بسیار ناراحت شدند و در دیدار اعضای هیات دولت درباره ماجرای حقوق های نجومی تذکرات صریحی دادند.
ایشان تأکید کردند: موضوع حقوق های نجومی، در واقع هجوم به ارزش ها است و باید حتماً با این موضوع برخورد شود.
اشاره رهبر معظم انقلاب به موضوع حقوق های نجومی و بحث هجوم به ارزش ها، اخلاق بسیجی مدیران و فرماندهان دوران دفاع مقدس را در ذهن ها تداعی می کرد که با وجود اینکه منابع عظیم مالی و پولی در اختیار داشتند، اما حتی از حقوق خود هم می گذشتند و وصیت می کردند که بعد از شهادت حقوق و مایملک آنها برای سازندگی و دفاع از کشور هزینه شود.
بسیاری از کارگران و کارمندان که درصد بالایی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند اظهار می کنند، اگر ما کل حقوق تمام سنوات خدمتی مان را جمع کنیم نصف حقوق یک ماه فلان مدیر نمی شود و این موضوع با عدالت منافات دارد. در حالی که بسیاری از جوانان برای دریافت وام های اندک ازدواج که به تازگی از 3 میلیون تومان به 5 میلیون و امسال به 10 میلیون تومان رسیده باید ماه ها دوندگی کنند؛ آنهم آیا بتوانند وام بگیرند یا نه، در حالی که حق آب کرفس ماهانه فلان مسئول چند برابر این مبلغ است؛ بد نیست گریزی به حقوق ها، نحوه زندگی و وصیت نامه شهدا بیندازیم شاید تلنگری باشد برای کسانی که فراموش کرده اند که شهدا از جان و مال و همسر و فرزند و زندگی خود گذشتند که تبعیض و ظلم و فاصله طبقاتی ریشه کن شود؛ در این مقال فقط وصیت نامه و سیره زندگی و فرهنگ چند نفر از شهدا را مرور می کنیم شاید آن عده معدود به خود آیند.
احمد کشوری مجلات مبتذل می خرید!
مادر شهید کشوری می گوید: كلاس دوم راهنمايى كه بود، مجلات عكس مبتذل چاپ مى كردند. در آرايشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها اين عكس ها را روى در و ديوار نصب مى كردند و احمد هر جا اين عكس ها را مى ديد پاره مى كرد. صاحب مغازه يا فروشگاه مى آمد و شكايت احمد را براى ما مى آورد. پدر احمد، رئيس پاسگاه بود و كسى به حرمت پدرش به احمد چيزى نمى گفت. من لبخند مى زدم. چون با كارى كه احمد انجام مى داد، موافق بودم. يك مجله اى با عكس هاى مبتذل چاپ شده بود كه احمد آنها را از هر كيوسك روزنامه اى مى خريد. پول توجيبى هايش را جمع مى كرد. هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه فروش مى خريد وقتى مى آورد در دست هايش جا نمى شد. توى باغچه مى انداخت نفت مى ريخت و همه را آتش مى زد. مى گفتم: چرا اين كار را مى كنى؟ مىگفت: اين عكس ها ذهن جوانان را خراب مى كند.
هر روز فقط یک مدل صبحانه سرو کنید
حمید رضا آبی از همرزمان شهید کشوری می گوید: صبحانهای كه به خلبانها میدادم، كره، مربا و پنیر بود. یك روز شهید كشوری مرا صدا زد گفت: فلانی! گفتم: بله. گفت: شما در یك منطقه جنگی در مهمانسرا كار میكنید. پس باید بدانید مملكت ما در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به سر میبرد. شما نباید كره، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید درست است كه ما باید با توپ و تانكهای دشمن بجنگیم اما این دلیل نمیشود ما این گونه غذا بخوریم. شما باید یك روز به ما كره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از اینها استفاده كنیم وگرنه این اسراف است. من از شما خواهش میكنم كه این كار را نكنید. من گفتم: چشم.
مهدی باکری از نوشتن با خودکار بیت المال در کارهای شخصی حذر می کرد
شهید باکری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام میدانست و سعی میکرد زندگیاش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام ( رحمت الله علیه ) گوش میداد، آنها را می نوشت و در معرض دید خود قرار می داد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانوادهاش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.
او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است، باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم.
شهید باکری از انسانهای وارسته و خودساخته ای بود که با فراهم بودن زمینههای مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود.
زندگی ساده و بی ریای او زبانزد همه آشنایان بود. با توانایی هایی که داشت می توانست مرفه ترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یک بسیجی زندگی میکرد. از امکاناتی که حق طبیعیاش نیز بود چشم میپوشید. تواضع و فروتنیاش باعث می شد که اغلب او را نشناسند.
مادر شهید باکری می گوید: روزی از مدرسه به خانه میآید، در حالی که گونهها و دستهای سرخ و کبودش، حکایت از عمق سرمایی دارد که در جانش رسوخ کرده است. پدرش همان شب تصمیم میگیرد که پالتویی برایش تهیه کند. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه میرود. غروب که از مدرسه برمیگردد با شدت ناراحتی، پالتو را به گوشه اتاق می اندازد، همه اعضای خانواده با حالت تعجب به او نگاه می کنند و مهدی در حالی که اشک از چشمانش جاری است، میگوید: "چگونه راضی میشوید من پالتو بپوشم در حالی که دوست بغل دستی من در کنارم از سرما بلرزد.
شهید باکری در حفظ بیتالمال و اهمیت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر میداشت و از نوشتن با خودکار بیتالمال - حتی به اندازه چند کلمه - منع میکرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی که مندرس ترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده میکرد مورد اعتراض قرار میدادند، میگفت: تا وقتی که میشود استفاده کرد، استفاده میکنم.
شهید مصطفی اردستانی سرپرست خانواده های بیسرپرست بود
همسر شهید فکوری می گوید: او زیردست نواز بود. بعد از شهادتش فهمیدیم که سرپرستی 5-6 خانواده را برعهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد.
جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب میکرد.
البته هیچ وقت به من نمیگفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تاکید کرد: میخواهم شما هم راضی باشید. گفتم: آنچه سرهنگ فکوری میکند مورد قبول و رضایت من است.
بخشی از وصیتنامه شهید یاسینی:
من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟
اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابر این از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.
به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.
وصیت نامه مهدی باکری:
آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسههای درونی و دنیا فریبی را شناخته و برحذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل تنها چارهساز ماست.
بخشی از وصیتنامه شهید شوشتری:
دیروز از هرچه بود گذشتیم- امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی از آن توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم.
بخشهایی از وصیتنامه شهید باقری:
... در این موقعیت زمانی و مکانی، جنگ ما جنگ اسلام و کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خیانت به پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هرگونه فداکاری بکند ...
... در این میدان هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام با خلوص نیت را پیدا کنیم ...
در مورد درآمدها، چیزی به آن صورت ندارم و خمس همین بضاعت اندک را دادهام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنند ... در صورت امکان با لباس سپاه مرا دفن کنید.
پاداش مقام معظم رهبری؛
بعد از پایان جنگ، اردستانی و چند تن دیگر از خلبانان تیز پرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، مفتخر به دریافت مدال پرافتخار "فتح" از دستان مبارک مقام معظم رهبری شدند و به همراه این نشان، مبلغ یک میلیون تومان نیز به عنوان پاداش نقدی از سوی مقام معظم رهبری به او و دیگر خلبانان حاضر اهدا شد.
پس از گذشت چند روز، اردستانی برای کمک به ساخت مدرسهای در استان سیستان و بلوچستان، مبلغ پانصد هزار تومان از پاداش خود را اهدا کرد و پانصد هزار تومان الباقی را نیز به حساب "بیت الزهرا(س)" واریز کرد تا به منظور خرید البسه برای نیازمندان اختصاص یابد.
علی اشرف خانلری