خبرنگار دوران دفاع مقدس گفت: ما همه جوره جنگیدیم، خبرنگاری و عکاسی کردیم، راننده بودیم،مجروح بردیم و به مقصد رساندیم، حتی فرماندهی را نیز جنگ انجام دادیم.
کد خبر: ۸۷۵۵۶۱۶
|
۱۱ مهر ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۵
به گزارش سرویس بسیج رسانه خبرگزاری بسیج، به بهانه هفته دفاع مقدس پای درد و دل های بسیجی ایثارگر و فداکاری نشستیم که لحظات تلخ شهادت همکار شهیدش تا رفتن سر قرار پروانگی شدن شهید محلاتی را بازگو میکند این روزها دیگر خبری از توپ و تانک های امیدیه و خرمشهر نیست .ولی دل می تپد برای جوانه زدن ، دیده شدن و همراه شدن با فرشتگانی که جانمان را مدیونشان هستیم.

اصغر صحرایی از ایثارگران و فداکاران جبهه  جنگ است که خبرنگاری و عکاسی را در دوران دفاع مقدس حرفه اش قرار داده و فرمانده بودن و راننده شدن ، آرپیجی زدن و جنگیدن و آوردن جرعه ای اب برای رزمندگان را برای وطن ایثار کرده تا ذره ای روحیه و امید فرزندانش در خاکریز و تیر بار دشمن  خدشه دار نشود ، نکند بچه ها احساس تنهایی کنند در نبود شهادت فرمانده شان، نکند بچه ها دشمن را بزرگ ببینند ، نکند بچه ها تشنه و گرسنه باشند و من ندانم و...

 پای گفت وگو  اصغر صحرایی نشستیم .ایشان متولد 1329 است . افتخارش جنگیدن ، امیدش خدا و زندگیش دفاع مقدس است .

او درگفت و گو از خاطراتش که با آنها زندگی و درد کشیده است می گوید ، از اشک ها و لبخندهایی که دیده سخن می گوید .

چرا شغل خبرنگاری را انتخاب کردید ؟

ما در اصل ابتدا خبرنگار نبودیم ، کارمند خبرگزاری بودم دکتر خرازی موقعی که آمدند خبرگزاری  جنگ شروع شد برای اینکه نیاز جنگ بود که مابرویم و با اشتیاق و ذوق رفتیم ، و اینطور برایتان بگویم که اصلا اجباری در آن نبوده که کسی به ما بگوید حتما بگوید بیا ، نیا ، انجام بده و یا بالعکس . ما همه جوره جنگیدیم ، خبرنگاری کردیم  ، عکاسی کردیم ، راننده بودیم ، مجروح بردیم و به مقصد رساندیم، فرماندهی جنگ انجام دادیم به این دلیل که بچه های بسیج فرمانده شان  به شهادت رسیده بود و روحیه شان را از دست داده بودند. بنده آنجا رسیده بودم گفتم نترسید ، عراق هیچی نیست ، چهارتا آرپیجی و تیربار برداشتم و در گوشه ای گذاشتم و به آنها گفتم هروقت که به تیر رستان رسید بزنید و شلیک کنید ، تا بیهوده گلوله هدر نرود تا کم نیاوریم ، با همین روش بچه ها کار کردن و توانستیم عرقی ها را دور کنیم و بترسانیم ، همزمان با هم سه تانک را بچه ها زدند.

حتی زنگ زدم قرار گاه تاکتیک گفتم اینجا ما برادر اصلا نیرو نداریم ، گفتن آنجا مگر سقوط نکرده ؟! همه بچه ها شهید شدن، گفتم نه عزیز برادر من الان اینجا فقط 24 نفر نیرو دارم ، او تعجب کرد و گفت یعنی فقط با بیست و چهار نفر آنجا را نگه داشتی ؟ گفتم بله ، اسمم را پرسید و قول فرستادن نیرو را داد .

همان روز کمتر از چند ساعت نیروها  اعزام شدند و من کار را به فرمانده جدید تحویل دادم و آمدم .

 دفاع مقدس را روحیه ایمان و عشق  نجات داد

به چه شکلی خبر را تهیه می کردید ؟ شرایط چگونه بود ؟

با کمبود امکانات مواجه بودیم . همه در تلاش بودند . مثل امروز وسیله خبرنگاری و عکاسی هم نداشتیم ، حتی همکارو دوستم شهید گودرزی را که عکاس بود از دست داده بودم ، همه کارها را خودم به تنهایی انجام می دادم، هشت سال دفاع مقدس را روحیه ایمان و عشق نجات داد، بچه ها از هرکمکی دریغ نمی کردند، ما همه تلاشمان را کردیم ، حتی در شرایطی که هیچکس نبود یک ماشین نداشتیم ، ماشین خراب بود نه شیشه داشت و نه میله فرمان،  رادیاتش هم  سوراخ شده بود.
هیچ چیزی از تیرباران موشک ها  و تانک های عراقی در امان بود.یک روز جمعه بود که آقای گرگانی با من تماس گرفتن و گفتند محلاتی در آسمان اهواز به شهادت رسیده یک خبرنگار و عکاس به آنجا اعزام کنید ، گفتم برادر کسی نیست خودم هستم تنها ، به هر شرایط برنامه ای که بود به سختی خودم را به  فرودگاه رساندم  تنها راهی بود که میتوانستم هواپیما سقوط کرده را پیدا کنم.
به هر مشکل و سختی بود به همراه امبولانس ها به سمت وقوع حادثه رفتم و گزارش و عکس را تهیه کردم ، آمدم فرودگاه اهواز که عکس وگزارشات را بفرستم  فرودگاه اهواز به خاطر شرایط پیش آمده همه پرواز ها لغو شده بود ، مجبور شدم خودم را به امیدیه که 150 کیلومتر با اهواز فاصله داشت برسانم ،  در آنجا آقای  محمدی را دیدم از طرف خودم  گفتم که سرهنگ صدیق فرمودند هر طور شده این اطلاعات رو باید به تهران بفرستیم، مجبور بودیم هرطور شده اطلاعات را برسانیم دست منبع  تا ارسال عمومی انجام شود، اگر این صحبت را نمی کردم هیچ وقت خبر به تهران  نمی رسید. از این نوع اتفاقات و شرایط سخت همیشه در دوران جنگ بوده و ما هیچ وسیله و شرایط مساعدی نداشتیم همیشه در حال تلاش  بودیم تا بتوانیم گزارشات و تصاویرمان را تهیه کنیم.
اما در حال حاضر این شرایط و نبود امکانات به صفر رسیده است و همه در اختیار خبرنگاران و عکاسان  می باشد و می توانند کمتر از یک ساعت در همه جای ایران و دنیا خبررسانی کنند و از این دست مشکلات دوران دفاع مقدس را ندارند.

 از هیچ کمکی دریغ نکردیم و نکرده، هرکاری برای وطن و دفاع از آن انجام دادیم فقط به خاطر خدا آن هم بی منت

 خاطره تلخی از آن دوران دارید که هنوزهم فراموش نکرده باشید؟

بله ، خاطرات من تمام نشدنی است ، هنوز هم من با آنها زندگی میکنم . سخت تریت و بدترین خاطره از دست دادن همکارم گودرزی بود ، میشناختمش ، لحظه شهادتش را هنوز هم فراموش نمیکنم  او رفت و عکس های نابش هم با او رفت ، عکاس خوبی بود و دل می سوزاند.در آن عملیات همه فکر می کردن حتی آقای خادم که بنده هم شهید شدم وقتی من را سالم و زنده دیدند از خوشحالی شوکه شده بودند
من حتی کارت ایثارگری و بسیج هم ندارم ، کار برای خدا بوده و بس

ایشان در ادامه گفتگو اظهار امیدواری کردند و تشکر کردند که الان در حال حاضر خیلی خوشحالم ، از حضور این جمع و دوستانم خوشحالم ،بعد از مدت ها بچه های قدیمی را دیدم، روحیه ای گرفتم، مدت ها بود که از هم دور افتاده بودیم، نباید از همدیگر دور باشیم باید با همفکری هم کمبودها را جبران کنیم و متخصصانش انتقال دهیم ، هنوز هم تجربه ها و خاطراتی هست که نیاز به بازگو شدن دارند .

به نظر جنابعالی چرا خبر و ضد و نقیض هایش از جنگ تا به امروز اینقدر تغییر کرده است ؟

به این دلیل که در زمان جنگ یکدلی بود ، برادری و همدلی بود ، همه یک هدف داشتند و یک راه را میخاستن ، اما در حال حاضر همه چیز به کل تغییر کرده است ، تجملات زندگی همه را مسموم کرده است ، تربیت زیر سوال رفته ، جایگاه ها تغییر کرده است ، باید تربیتمان را تغییر دهیم نسلمان دارد به فنا می رود ، معیار ها تغیر کرده ، روشنی و صداقت جایش را به تیرگی  واگذار کرده است  ، نیاز به همبستگی داریم ، احترامات و ارزش ها کمرنگ شده است  این مسائل باعث می شود در جامعه همه چیز تغییر کند و ما کمتر حقیقت را میبینیم و با آن برخورد داریم ، گذشته و در دوران جنگ حرف و دل یکی بود و هدف همه مشخص اما امروز همه چیز تعریفش تغییر کرده و این بسیار اشتباه است .

سخن پایانی..

بعنوان صحبت آخر فقط این را می گویم که از هیچی چیز و هیچکس نترسید خدا همراه ماست ، حقیقت را بنویسید .

 




ارسال نظرات