خبرهای داغ:

قامت‌هایی که به احترام عزاداران حسینی خم می‌شود

قامت‌های خمیده‌ای سخت‌تر از همه تصاویری که تا کنون دیده‌ام، نظرم را جلب می‌کند. نارنجی پوشان زحمت‌کشی که در حال جمع کردن زباله‌های ریخته شده بر زمین هستند و بی‌شماره خم می‌شوند و بر می‌خیزند.
کد خبر: ۸۷۶۱۵۰۱
|
۲۳ مهر ۱۳۹۵ - ۲۳:۵۲
قامت‌هایی که به احترام عزاداران حسینی خم می‌شود
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، محرم که می‌آید هر کس به طریقی کمر به خدمت عاشقان و دلدادگان سیدالشهدا(ع) می‌بندد. گشت یک روزه‌ای در میانه شهر، حال و هوای این خدمت را بیشتر عیان می‌سازد.

وارد خیابان شهدا(صفاییه) که می‌شوم، نخستین مجلس روضه‌ای که نظرم را جلب می‌کند، روضه دفتر مقام‌معظم‌رهبری است. وارد حسینیه که می‌شوم، روحانی محاسن سپیدی بر می‌خیزد، کمی خم می‌شود و با احترام خوش‌آمد می‌گوید و تعارفت می‌کند که جایی در مجلس بنشینم.

سخنران در حال بیان فضائل سیدالشهدا(ع) است. دقایقی نمی‌گذرد که مردی میانسال با سینی پراز چای می‌آید و خم می‌شود تا چای بردارم. استکان‌هایی کوچک و نعلبکی و کاسه‌ای قند. چای برمی‌دارم و بعداز دقایقی می‌نوشم. بار دیگر مردی مسن تر می‌آید، خم می‌شود، همان استکان و نعلبکی را بر می‌دارد.

ذاکری پشت تریبون قرار می‌گیرد تا روضه بخواند. بعداز روضه بر می‌خیزم و با بدرقه و احترامِ همان روحانی از مجلس خارج می‌شوم. به مسیر ادامه می‌دهم و به یک ایستگاه صلواتی می‌رسم. در گوشه ای از زمین های پروژه شهید کاظمی، تعدادی جوان، خیمه‌ای برپا کرده‌اند و از عابران و عزاداران با توزیع چای و شربت پذیرایی می‌کنند.

در عمق خیمه و پشت سر این جوانان، افرادی مدام خم می‌شوند و از دیگ‌های بزرگ، آب جوش یا شربت بر می‌دارند و در پارچ های پذیرایی کنندگان می‌ریزند تا لیوان‌های مردم را پر کنند. برای تبرک، لیوانی شربت می‌گیرم و با سلام بر لبان عطشان شهدای کربلا می‌نوشم.

اندکی جلوتر، به کوچه‌ای مشهور می‌رسم که درب کوتاه کرکره‌ای‌اش نیمه باز است. از همین جا، سیاه‌پوش انتهای کوچه پیداست و صدای روضه‌خوانی که نوحه سر داده و جمعیت کثیری که بهر عزاداری نشسته و ایستاده‌اند.

نوجوانی در ورودی مجلس، مدام خم می‌شود و پاکت‌هایی مخصوص کفش را بر می‌دارد و به دست عزاداران می‌دهد. گاهی با بی‌توجهی برخی‌ها، پاکتی به زمین می‌افتد که زحمت او را بیشتر می‌کند.

بعداز حضور در مجلس و قدری سینه زنی، به دلیل کثرت جمعیت و بهره‌مندی دیگران، جایم را به فرد دیگری می‌دهم و به سمت حرم‌مطهر حرکت می‌کنم. در بین راه، صدای بسیار بلند نوار نوحه‌ای که نظر هر عابری را به خود جلب می‌کند، ناخودآگاه مرا سوی خود می‌کشاند و درب باز خانه‌ای را می‌بینم که جمعی در آن مشغول پخت و پز‌اند.

کسی تعارف می‌کند که بفرمایید روضه. وارد می‌شوم و در حیاط، تعداد زیادی زن و مرد در میان شلوغی کودکان مشغول کارند. یکی خم شده و دیگی را هم می‌زند. یکی خم شده و حجم زیادی برنج را آبکش می‌کند. دیگری خم شده و سبزی می‌شوید و هرکس به کاری اشتغال دارد.

به زیرزمین خانه هدایت می‌شوم و گوشه‌ای می‌نشینم. بعداز پایان روضه، مردانی به پذیرایی می‌آیند، خم می‌شوند، سفره‌ها را پهن می‌کنند، ماست و سبزی در آن می‌گذارند. در هر سفره‌ای مرد میانسالی خم می‌شود و دیس غذا را تعارف عزاداران می‌کند تا هرکسی بشقابی از نذری اباعبدالله الحسین(ع) بردارد.

با دعای قبولی و خداحافظی از میزبان، بیرون می‌آیم که نوجوانی را در حالت خمیده، مشغول مرتب کردن کفش‌های میهمانان می‌بینم. با تشکر از او، به سمت حرم‌مطهر راه می‌افتم.

از صحن مسجد اعظم که وارد می‌شوم، عده‌ای خادم را مشاهده می‌کنم که خم شده‌اند و ته سیگارهایی که روی زمین ریخته شده جارو می‌کنند تا برای ادامه روز، صحن تمیز باشد. از گلدسته‌ها، صدای اذان به گوش می‌رسد. خودم را به شبستان امام‌خمینی(ره) می‌رسانم و در صف می‌نشینم. خادمانی خم می‌شوند و سجاده‌های سبز رنگ حرم را پهن می‌کنند.

بعداز نماز به زیارت می‌روم. در میدان آستانه، دسته‌جات عزاداری بازارِ گرمی دارند. عده‌ای با لحن و نوحه مداح دست بلند می‌کنند، بالا می‌آیند و بر سینه می‌کوبند.

عده‌ای دیگر نیز گاری مداح را هُل می‌دهند و هر چند قدم، توقفی دارند. عده‌ای دیگر خم شده‌اند و پایه چوبی بزرگ پرچم سرخ رنگی را که مزین به یا لثارات الحسین(ع) است، در دست گرفته‌اند و هر از گاهی می‌چرخانند.

دیگر گشت و گذارم رو به پایان است که قامت‌های خمیده‌ای سخت‌تر از همه تصاویری که تا کنون دیده‌ام، نظرم را جلب می‌کند. نارنجی پوشان زحمت‌کشی که در حال جمع کردن زباله‌های ریخته شده بر زمین هستند و بی‌شماره خم می‌شوند و بر می‌خیزند.

آنقدر این کار را تکرار می‌کنند که از صاحب لباس عزا خجالت می‌کشم. آنها هیچ نمی‌گویند و سخت مشغول خدمت‌اند اما روی عرق بسته و نفس‌های پی‌در‌پی‌شان، گویای همه چیز هست.

با احترام سر فرو می‌آورم و قامت خم می‌کنم و به قامت‌هایی که سال 61هجری، در کربلا خم شدند، درود می‌فرستم.
ارسال نظرات
آخرین اخبار