خبرهای داغ:
هفتم صفر المظفر، به روایتی معتبر سالروز شهادت حضرت ابامحمد، حسن بن علی بن ابیطالب‌(ع)‌است و شاعران آیینی قم هم از جمله اقشاری هستند که این مصیبت را به سوگ نشسته‌اند.
کد خبر: ۸۷۷۴۳۱۶
|
۱۷ آبان ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۵
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، امروز سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) است که به همین مناسبت، مروری بر برخی شعرهای مربوط به این مناسبت جانسوز که از سوی شاعرای آیینی قم سروده شده است، می‌تواند جان و روح عاشقان خاندان عصمت و طهارت‌(ع) را راهی بقیع کند.

یکی از این شاعران، سیدمحمدرضا شرافت است که صلح امام حسن‌(ع) را بسان روضه می‌بیند و آن امام همام را آقای مهربان می‌خواند و می‌سراید: 

مست از غم تو ام، غم تو فرق می‌کند

محو تو ام که عالم تو فرق می‌کند

با یک نگاه می‌کشی و زنده می‌کنی

مثل مسیح، نه، دم تو فرق می‌کند

یک دم نگاه کن که مرا زیر و رو کنی

باید عوض شد آدم تو فرق می‌کند

تنها کمی به من نظر لطف می‌کنی؟

آقای مهربان! کم تو فرق می‌کند

زخمی ست در دلم که علاجی نداشته است

جز مرحمت، که مرهم تو فرق می‌کند 

اشک غمت برای من أحلی مِنَ العسل

گفتم برای من غم تو فرق می‌کند

صلح تو روضه است، حماسه است، غربت است

ماهی تو و محرم تو فرق می‌کند

باید خیال کرد تجسم نمود؛ نه؟

نه؛ گنبد تو، پرچم تو فرق می‌کند

لختی بخند! قافیه ام را بهم بریز

آقای من! تبسم تو فرق می‌کند

او البته درباره این مصیبت عظمی، باز هم شعر دارد و یکی دیگر از اشعار خود را با درخواست صبر برای حضرت صاحب الزمان (عج) به پایان می‌برد:

سنگ صبور من غم‌ها و دردها

ای خانه‌ات پناه همه کوچه گردها

صلح‌ات، حماسه‌ای ست که با روضه توأم است

صلح‌ات چقدر آیینه دار محرم است

باید شناخت صبر و شکیبایی تو را

باید گریست یک دهه تنهایی تو را

در لحظه لحظه زندگی تو غم است

آه، غربت، همیشه با دل تو توأم است

آه، عمری غریب بوده ولی صبر کرده‌ای

مانند لحظه‌های علی صبر کرده‌ای

شیعه همیشه داشته داغی وسیع را

داغی وسیع، غربت تلخ بقیع را

یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام

یک قطعه خاک مدفن چهار آسمان امام

یک قطعه که شنیدن آن گریه آور است

آن قطعه ای که مدفن مخفی مادر است

در این هجوم درد و غم دائمان

صبری دهد خدا به دل صاحب الزمان

و اینک، شعری از محسن کاویانی را از نظر می‌گذرانیم؛ شعری که در آن، به تیرباران پیکر مطهر امام مجتبی‌(ع) اشاره شده است و زهر را برای آن امام همام، مانند شیرینی برای رهایی از رنج و غم دنیا می‌بیند:

تیری که سمتش رفت هم حتی

مثل کمان قدش کمانی بود

از دست آدم‌ها! رها می‌شد

شرمنده از این ناتوانی بود

تابوت گل را بوسه زد افتاد

از شدت شرمندگی جان داد

در پای مردی آسمان پیشه

مردی که صلحش جانفشانی بود

مردی که تنها رفت تا میقات

دلخسته از تفریط و از افراط

بر قلب پاکش صد هزاران زخم

از مومنان نهروانی بود

ای کاش زخمش زخم خنجر بود

زخم زبان از مرگ بدتر بود

زخم زبانهایی که او می‌خورد

پاداش عمری مهربانی بود

از بس که عمری ابن ملجم‌ها

با اسم یاری، دور او بودند

وقت نمازش هم زره می‌بست

مردی که اوج پهلوانی بود

هی برد دندان بر جگر آخر

صبرش به لب آمد ولی پرپر

آن روز تشت خانه چون دشت

گل‌های سرخ و ارغوانی بود

دلخسته بود از همنشینی‌ها

با قاتلین مادرش زهرا

زهری که نوشید آخرش، تنها

شیرینی‌اش در زندگانی بود

سید حمیدرضا برقعی هم درباره شأن و مقام دومین امام معصوم (ع) و همراهی غم مدینه و غم کربلا چنین می‌سراید:

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو

بهشت هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجره وحی! صبح زود بهشت

«اذا تَنَفَّسِ» باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می‌لرزد

شکوه عرش خدا، شانه‌های محکم تو

به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟

به راز «عِزّتُ لِلَّه»، نقش خاتم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم

که میهمان، همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است

نشسته‌ایم سر سفره محرم تو

چقدر جمله أحلی من العسل زیباست

و سال‌هاست همین جمله است مرهم تو

هوای روضه ندارم ولی کسی انگار

میان دفتر من می‌نویسد از غم تو

گریز می‌زند از ماتمت به عاشورا

گریز می‌زند از کربلا به ماتم تو

فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

این هم شعری از شاعر پیشکسوت آیینی قم که به زینت بودن امام مجتبی (ع) برای دوش مبارک نبی مکرم اسلام اشاره می‌کند:

ای پسر اول زهرا حسن

سیدنا سیدنا یا حسن

صورت تو سوره فرقان و نور 

چشم بد از روی دلآرات، دور 

عفو خدا شیفته «یا رب» ات 

عاشق العفو نماز شب ات 

وصف تو ممکن نبود با سخن 

تو حسنی، تو حسنی، تو حسن 

طلعت زیبات شده باغ گل 

از اثر بوسه ختم رسل 

جای تو آغوش رسول خداست 

مرکب تو دوش رسول خداست 

بهر تو ای مهر تو خیرالعمل 

دوش محمد شده «نِعم الجَمَل»

تا تو نهی پای به پشتش، رسول 

مانده خم و سجده خود داده طول 

آنکه دهد شهد به وحی از دو لب 

از لب شیرین تو نوشد رطب 

روی تو آیینه حسن‌آفرین 

یک حسن و این همه حُسن، آفرین

چارم آن پنجی و در چشم من 

پنج تنی، پنج تنی، پنج تن 

جود تو از چشمه بی‌ابتداست 

سفره تو ملک وسیع خداست 

ای همه با دشمن خود گشته دوست 

خنده تو پاسخ دشنام اوست 

خشم عدو تا به تو شدت گرفت 

مهر تو از خشم تو سبقت گرفت 

هر که شرف از کرم آرد به کف 

دست تو بخشیده کرم را شرف 

نیست به وصف تو رسا صحبتم 

غرق شدم در عرق خجلتم 

خالق خلقی و خدا نیستی 

فوق ملک، فوق بشر، کیستی؟

«میثم» در ادامه همین شعر، صلح امام حسن (ع) را مانند نهضتی در کربلا می‌خواند و روضه منظوم شهادت حضرت کریم اهل بیت (ع) را چنین روایت می‌کند:

صبر تو شایسته‌ترین ابتلاست 

صلح تو یک نهضت کرب و بلاست 

حیف که کشتند تو را دوستان 

خار ستم در جگر بوستان 

شیر خدا را پسری یا حسن

از همه مظلوم‌تری یا حسن

ای تو جگرپاره ، پاره جگر 

در بغل مادر و جد و پدر 

«جعده»‌‌ات ارچه دشمن جانی است 

قاتل تو «مغیره» و «ثانی» است 

قلب تو در کوچه شد ای جان پاک 

چون سند باغ فدک، چاک چاک 

سوز درون از سخنت ریخته 

خون دلت از دهنت ریخته 

آه تو از بس شرر افروخته 

زهر ز سوز جگرت سوخته 

نخل وجودت به تب و تاب شد 

آب شد و آب شد و آب شد 

حلم ز داغ تو زمین‌یر شد 

لاله تشییع تنت، تیر شد 

آن همه تیر ای پسر فاطمه

رفت فرو در جگر فاطمه

خار چو بر برگ گل یاس ریخت 

خون دل از دیده عباس ریخت 

ای سند غربت تو، قبر تو 

صبر شده خون جگر از صبر تو 

اشک بده تا که نثارت کنم 

گریه چو شمع شب تارت کنم 

خاک ره میثمتان، «میثم» ام

با غمتان در دو جهان خرمم

اینگونه است که بسیاری از شاعران آیینی در شعر خود، به غربت و البته کرامت زائدالوصف آن امام همام اشاره دارند:

یک عمر در حوالی غربت مقیم بود

آن سیدی که سفره دستش کریم بود

آنان همچنین به تکرار، مظلومیت بی‌نظیر و البته تاریخی خاندان عصمت و طهارت (ع) را مورد توجه قرار می‌دهند تا مشخص شود که فاجعه‌ای مانند تیرباران پیکر مطهر امام حسن مجتبی (ع)، اگرچه دردی بیکران است؛ اما از دشمنان و معاندان عجیب نیست:    

حقش نبود تیر به تابوت او زدن

این کعبه در عبادت مردم سهیم بود 

بی سابقه است حادثه اما جدید نیست

این خانواده غربتشان از قدیم بود
ارسال نظرات