در حالی که در مسیر نجف به کربلا از سوژه های مختلف تصویر برداری می کردم، یک چفیه روی شانه ام انداخته بودم و گاهی اوقات هم آنرا خیس می کردم و روی سرم می انداختم تا اندکی سرم خنک شود و گرما زده نشوم؛ برایم جالب بود که بعضی از عراقی ها چفیه ایرانی را به عنوان یک نماد و آرم اختصاصی رزمنده ها و بسیجیان ایران می شناختند؛ چون بیشتر عراقی ها در طول هشت سال دفاع مقدس تصاویر رزمندگان ما و آزادگان ایرانی را در حالی که چفیه بر دوش خود داشتند از تلویزیون کشورشان دیده بودند، وقتی در حال عکس گرفتن از یک سوژه بودم، چند نفر از عراقی هایی که نزدیک من بودند با هم صحبت می کردند و من را به عنوان یک خبرنگار بسیجی ایرانی خطاب قرار می دادند.
« مسافر ری؛ عاشق کربلا»
جمله ای پشت کوله ام با این مضمون نوشته بودم:« مسافر ری؛ عاشق کربلا». این جمله فارسی یک کد و علامتی بود برای ایرانی ها و هموطنانی که در مسیر نجف به کربلا حرکت می کردند، در بین راه زائران ایرانی با خواندن این جمله با من خوش و بش می کردند و باب آشنایی من با هموطنان ایرانی باز می شد و بخشی از مسیر را با هم گپ می زدیم و گفت و گو می کردیم...
گزارش: علی اشرف خانلری