شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ کرد

او به بنی صدر بدبین بود بدان جهت مطالبی را علیه بنی صدر در نشریه داخلی انجمن مدرسه راهنمایی چاپ کرد، بخاطر این موضوع شهید را در مدرسه به شدت کتک زده و از مدرسه به مدت 3 روز اخراج کردند.
کد خبر: ۸۷۷۵۸۴۷
|
۲۰ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۶

به گزارش خبرگزاری بسیج از کوثر به نقل از کوثرخبر، شهید یحیی احمدی گیوی در بیست و پنجمین روز از بهمن ماه سال 1346 درخانوادۀ متدین و مذهبی در شهرستان کوثر دیده به جهان گشود؛ ایشان اولین فرزند از یک خانوادۀ نه نفری می باشند.

آقای احمد احمدی پدر شهید انسانی مؤمن و معتقد می باشد که تا پنجم ابتدائی قدیم تحصیل کرده بودند ایشان با شغل خوار و بار فروشی امورات زندگی را تأمین می چرخاندند.

خانم زرانداز احمدی مادر شهید مومنه و پاک دامن می باشد که با خون دل فرزندانی پاک سرشت تحویل جامعه دادند.

مادر شهید اظهار می گوید: بعد از تولد فرزندم، پدربزرگش نام او را یحیی نهاد. بعد از تولد یحیی پدر بزرگش مشهدی سلمان اظهار می کرد که این بچه باید زیر قرآن بزرگ شود. لذا بر بالای گهوارۀ وی قرآن گذاشتند و ایشان به مدت 40روز زیر قرآن زندگی کرد و بالاخره هم ایشان فدایی قرآن شدند.

وضعیت اقتصادی خانوادۀ خانواده شهید متوسط بود. پدر شهید با شغل خوار بار فروشی درآمد اندکی بدست می آورد اما با توکل به خدا امرار معاش می کرد.

شهید در خردسالی اکثراً با پدربزرگش همراه می شد و در این سنین برای شرکت در نماز جماعت به مسجد جامع می رفت.

شهید یحیی احمدی وقتی به سن7 سالگی رسید یعنی در سال 1353 در مدرسۀ ابتدائی حافظ ثبت نام کرد.وضعیت تحصیلی شهید خوب بود او همواره تکالیف خود را سرموقع انجام می داد.

سال پیروزی انقلاب مصادف بود با 11 سالگی شهید. یحیی نیز مانند تمام نوجوانان انقلابی تمام اخبار انقلاب را از طریق رادیو دنبال می کرد.

شهید دبیرستانی در کوثر را برای تحصیل انتخاب و تا سال دوم دبیرستان تحصیل کرد که در این سال به خاطر اعزام به جبهه ترک تحصیل کرد.

شهید یحیی احمدی در سال1361 برای پر کردن اوقات فراغت خود و همچنین تقویت نیروی بدنی در رشتۀ ورزشی کشتی شروع به فعالیت کرد.

ضمن اینکه ایشان عضو کتابخانۀ جهاد سازندگی بود و در این کتابخانه مطالعه نیز می کردند.

ارتباط شهید با اطرافیان خود نیز بسیار صیمیمی بود ودر از هر فرصتی برای کمک به آنها استفاده می کرد شهید اکثراً با افراد انقلابی وحزب الهی دوستی می کرد عده ای از آنها عبارتند از آقای حسین حسن زاده و سلیمان احمدی و آقای میرآغاسی، ضمن اینکه ایشان پیش از همه به پدر بزرگ خود احترام می گذاشت.

با شکل گیری انقلاب اسلامی، شهید به عضویت بسیج کوثر در آمد ایشان اکثراً در فرا خوانیهای بسیج شرکت می کرد.

کریم دهباشی یکی از دوستان دوران نوجوانی شهید در مورد جهت گیری سیاسی شهید اظهار می کند: هنگامی که در مقطع راهنمایی تحصیل می کردم با یحیی هم مدرسه ای بودم من به همراه ایشان انجمن اسلامی مدرسه را تشکیل دادیم.

آن سال مصادف بود با ریاست جمهوری بنی صدر؛ او به بنی صدر بدبین بود بدان جهت مطالبی را در ضد بنی صدر در نشریه داخلی انجمن مدرسه چاپ کرد بخاطر این موموضوع شهید و من را در مدرسه به شدت کتک زده و از مدرسه به مدت 3روز اخرااج کردند؛ اما بعد از 3روز خیانت بنی صدر آشکار شد و او فرار کرد و ما دو باره به مدرسه برگشتیم.

شهید در هر موقعیتی به خدا توکل می کرد و در برخورد با مشکلات نیز با تئکل به خدا مشکلاتش را حل می کرد بزرگترین آرزوی یحیی شهادت بود و این مطلب را بارها به زبان آوره بود، ایشان حتی شهادت خود را پیش بینی کرده بود.

آقای میر آغاسی یکی از دوستان شهید در این باره می گوید: در آخرین باری که یحیی برای مرخصی آمده بود،با هم سوار بر موتور هایمان شدیم و به گردی رفتیم ما به طرف روستای سکر آباد رفتیم.

هنگام موتوری سواری متوجه شدم که یحیی اصلاً مراعات دست انداز را نمی کند و موتورش را به چاله ای می اندازد.

به او گفتم: چرا موتور را داغون می کنی؟! شهید جواب داد: این آخرین باری است که سوار این موتور می شوم(آقای میر آغاسی بعد از گفتن این سخن بغض اش ترکید ونتوانست ادامه دهد) شهید این جنگ را یک دفاع مقدسی می دانستند و معتقد بود که شرکت در این دفاع بر همه واجب است. ضمن اینکه ایشان اکثراً در نوجوانی و جوانی در پایگاه فعالیت می کردند و با بسیجیان در ارتباط بود. این امر پیش زمینه ای برای حضور وی در جبهه شد.

حسین زاده یکی از دوستان شهید در این باره می گوید: هر شوخی که با یحیی می کردیم اصلاً از کوره در نمی رفت.بعنوان نمونۀ شهید احمدی در بار اولی که به جبهه رفته بود بر اثر اصابت تیر به دست چپش از ناحیه همین دست زخمی شده بود.

اصابت تیر باعث از بین رفتن قسمتی از عصب دستش شده بود و به همین جهت دستش کمی بی حس نشده بود به شوخی به او می گفتن این دَهرَ پاراسی( پارۀ تبر) چیست که به خود آویزان کرده ای؟!

یحیی می خندید ومی گفت: بابا این دست دیگر به درد من نمی خورد البته بعد از بهبودی نسبی دستش دوباره به جبهه برگشت؛ شهید انسان فوق العاده ای بود.

آقای عزت اله محمودی نیز خاطره ای جالبی را از شهید نقل می کند: روزی به یحیی گفتم: تو بارها به جبهه رفته ای مدتی هم در پشت جبهه فعالیت کن؟

یحیی در جوابم گفت اصلاً پشت جبهه برایم مفهومی ندارد.تو نمی دانی جبهه چه لذتی دارد.دنیا براین ارزشی ندارد. من در جبهه گمشده ام را یافته ام، منتظر عملیات بعد هستم تا آتش برجان دشمن اندازم.

آنقدر خوشحال بود که دنیا را کاملاً فراموش کرده بود؛ حرفهایش فقط در نکوهش از دنیا بود.

او اظهار می کرد: اگر چند روز بیشتر هم در دنیا بمانم آخرش خواهم مُرد.پس چه بهتر است که خدا ما را به فیض عظمای شهادت نائل گرداند.

شهید یحیی احمد اکثراً نماز را توصیه می کرد ضمن هماره تاکید داشت که پشتیبان امام وانقلاب باشید.

شهید یحیی احمدی با توجه به اعتقاداتی که داشت چندین بار برای دفاع از میهن اسلامی خود به جبهه شتافت تا اینکه در تاریخ25/11/1364 در منطقه عملیاتی فاو هم مرز اروند رود در حین عملیات والفجر8 هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر به آرزوی دیرینه خود رسید و گمشده اش را پیدا کرد.

مرقد مطهر آن شهید گرامی در گلزار شهدای گیوی قرار دارد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.


شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ می کرد
شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ می کرد
شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ می کرد
شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ می کرد
شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ می کرد
شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ می کرد
شهیدی که بر علیه بنی صدر نشریه چاپ می کرد

ارسال نظرات
آخرین اخبار