همسر شهيد حاج داود كريمي :

ماجرای شهيدی که با انتخاب شهید رجائي، فرمانده سپاه تهران شد

همسر شهید حاج داود کریمی گفت: در سالهاي مبازره براي پيروزي انقلاب، من در خانه اعلاميه هاي امام (ره) را تايپ مي كردم و حاجي آنها را تكثير و به كمك دوستانش پخش مي نمود.
کد خبر: ۸۷۹۳۹۹۰
|
۲۹ آذر ۱۳۹۵ - ۰۷:۱۴
به گزارش سرویس راهیان نورخبرگزاری بسیج، مهر انگيز فجرك همسر شهید حاج داود کریمی با اشاره به ازدواجش با شهید کریمی گفت: 18 سال داشتم كه به پيشنهاد خواهر شهيد كريمي به عقد ازدواج او درآمدم. اولين بار كه حاج داوود را ديدم احساس كردم مرد بسيار با ايماني است و سرانجام در ششم شهريور ماه سال 1349 با هم ازدواج كرديم و ثمره زندگي ما يك دختر به نام  مريم و سه پسر به نامهاي ميثم،محمد صادق، محمد محمود  است.
وی در ادامه با اشاره به خصوصيات اخلاقي حاج داوود كريمی،افزود:حاجي اخلاق و مرام خاصي داشت. بي نهايت مهربان و دلسوز و يتيم نواز بود.او قبل از انقلاب يك برنامه خود سازي از امام گرفته بود و روزهاي دو شنبه و پنج شنبه را روزه مي گرفت .
 
همسر شهید کریمی ادامه داد: حاج داوود به مسائل سياسي و مذهبي مملكت بسيار اهميت مي داد.
از بعد اخلاق خانوادگي اين كه؛ وقتي بچه ها از بيرون وارد منزل مي شدند، جلوي پاي آنها بلند مي شد و با آنها دست مي داد و احوالپرسي مي كرد. گاهي اوقات من اعتراض مي كردم و مي گفتم اين كار را نكن ولي حاجي مي گفت: من پدر هستم و بايد نسبت به فرزندانم رابطه ام فرق داشته باشد و به آنها احترام بگذارم.
وی با اشاره به خاطراتش با شهید کریمی گفت:حاج داوود، اولين هيئت عزاداري امام حسين(ع) را در نازي آباد به راه انداخت، او به امام حسين(ع) ارادت خاصي داشت و در مراسم عزاداري شركت مي كرد و خودش مركزيت و حلقه اتصال دوستان و همرزمانش در اينگونه مجالس بود.
حاجي اهل كوه و كوهنوردي بود و از بسياري از غار هاي ايران ديدن كرده بود.
خانم فجرک تاکید کرد:ايشان در سال 1356 به همراه چند تن از دوستانش به لبنان رفت و به من هم نگفته بود كه دليل رفتنشان چيست، تا اينكه بعد ها فهميدم كه براي عملياتهاي چريكي رفته بودند.
همسر شهيد حاج داوود كريمي افزود: قبل از انقلاب در خانه اعلاميه هاي امام را تايپ مي كردم و حاجي هم آنها را چاپ مي كرد و بعد هم با دوستانش به پخش اعلاميه ها مي پرداخت.
وی ابراز داشت:يك روز مانده بود به مراسم عزاداري عاشورا سال 1357 كه حاجي مرا به خانه يكي از دوستانم فرستاد و گفت كه با دوستانش جلسه دارد ولي آنها مي خواستند در خانه ما بمب بسازند و روز عاشورا تظاهراتي به راه بيندازند وقتي كه مشغول ساختن بمب مي شوند يكي از بمب ها مي تركد و فرش ها و پرده ها همه مي سوزند و حاج داوود براي اينكه كسي چيزي نفهمد، روي اجاق ظرفي را مي گذارد تا اينكه وانمود كند اجاق آتش گرفته است.
خانم فجرک در ادامه از دوران حضور حاج داوود كريمي در جبهه توضيحاتي را داد:بعد از پيروزي انقلاب كميته هاي انقلاب اسلامی را راه اندازي كرد و بعد از آن هم در سال 1360 به انتخاب شهيد رجائي فرمانده سپاه تهران شد. بعداً به غرب كشور منتقل شد و از آنجا هم به جبهه اعزام شد.حاجي هر دو ماه يك بار به ديدن من و بچه ها مي آمد، ولي در نبود ايشان بزرگ كردن بچه ها سخت بود ولي من هميشه مي گويم كه آن روزها خدا مرا كمك كرد تا توانستم بچه ها را بزرگ كنم...
وي در ادامه چنين مي گويد :زماني كه همسرم شيميايي شده بود به ما چيزي نمي گفت.
بعد از مدتي سردرد هاي عجيبي مي گرفت، تا اينكه در سال 1380 بيماريش شديد تر شد و تمام بدنش غده مي زد و هر غده اي را كه عمل مي كردند از جاي ديگر دوباره در مي آمد تا اينكه ايشان را به آلمان اعزام كردند و آنجا متوجه شدند كه اثر گاز هاي شيميايي است.
همسر شهید کریمی ادامه داد: روزها گذشت و هر روز حالش بدتر مي شد روزهای آخر بسيار درد مي كشيد تا اينكه دكتر قدسي پور در بيمارستان سينا براي كم كردن درد حاج داوود پمپ مورفين را داخل نخاعش گذاشت و اين خودش علامت اين بود كه ديگر حاجي زياد كنار ما نيست.
تا اينكه در روز 16 شهريور ماه سال 1383 ساعت سه نيمه شب خبر شهادت ايشان را شنيديم.
وی در پایان به آخرین روزهای شهید کریمی اشاره کرد:روزي كه پيكر حاجي را به خانه آوردند، روي تختش خوابانديم و بچه ها با پدرشان خداحافظي كردند. خيلي سخت بود ولي من راضي به رضاي خدا هستم و هميشه سعي مي كنم جاي خالي همسرم را با فرزندانم پر كنم، چرا كه بسياري از خصوصيات حاج داوود در فرزندانم هست.

منبع: سايت کوله بار
ارسال نظرات