فرزند شهید مدافع حرم مراد خانی گفت: بارها خواب پدرم را دیده ام و هربار می گفت بی تابی نکنید من زنده ام و کنار شما هستم و به اعمال و رفتارتان مشرف هستم.
کد خبر: ۸۷۹۸۳۱۵
|
۰۷ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۵
به گزارش سرویس راهیان نورخبرگزاری بسیج،شهید محرمعلی مرادخانی از رزمندگان و مدافعان حرم حضرت زینب(س) بود که به دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. این شهید والا مقام سابقه حضور در دفاع مقدس را نیز در کارنامه جهادی خود دارد. در زمان هشت سال دفاع مقدس نه‌تنها در تمام این هشت سال حضور مداوم در جبهه‌ها و عملیات‌ها داشت حتی بعد از اتمام جنگ هم تا چند سال در مناطق مرزی ماندگار شد تا امنیت ایران اسلامی را تأمین کند.
 
بعد از آن در سپاه پاسداران به راه خود ادامه داد و با تمام توان برای افزایش روزافزون توان نظامی کشورش تلاش کرد تا جایی که فرماندهان سپاه هم به نخبه بودنش پی بردند و تا جانشینی تیپ 3 ویژه لشکر 25 کربلا و کارشناس ارشد امور نظامی گردان‌های امام حسین (ع) سراسر کشور پیش رفت و چندی بعد زمانی که صدای هل من ناصر ینصرنی عمه سادات را شنید لحظه‌ای تعلل نکرد و شتابان به جمع عباس‌ها شتافت و آنقدر در این راه ممارست به‌خرج داد تا خداوند لیاقت شهادت را به او عطا کرد و حضرت زینب (س) خریدارش شد.

محرمعلی مرادخانی متولد تهران در تاریخ 14/2/1345 بود و در تاریخ 16آذرماه 1394 در سوریه به شهادت رسید. او برای دومین بار بود که در تاریخ 12 آذر اعزام شده بود و در همان دومین اعزام به شهادت رسید. او به مدت 33سال در نیروی سپاه خدمت کرد و مسئول ارزیابی گردان های امام حسین(ع )کل کشور بود.تحصیلات نظامی او فوق لیسانس بود و لیسانس حقوق نیز داشت.او دارای یک فرزند دختر و دو فرزند پسر بود.دخترش که فرزند ارشد خانواده است 31 ساله است و دو پسر 27 و 21 ساله داشت که در ادامه گفت و گوی خبرنگار کوله بار با روح الله مرادخانی پسر ارشد این بزرگ مرد را می خوانید:
 
در اردوهای راهیان نور حضور داشته اید؟
بله.یکی دوبار با خانواده و یکی دوبار هم تنها رفته ام.
 
از حال و هوایش بگویید.
از بچگی در خانواده نظامی بزرگ شده ام و برای من خیلی جالب بود که تمام چیزهایی که پدر سال ها برایمان تعریف می کرد را از نزدیک دیدیم و لمس کردیم.
 
از ویژگی های اخلاقی پدر بگویید.
به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و اعتقاد داشت.روی مسئله حجاب خیلی حساسیت داشت.فرد بسیار فعالی در زمینه های فرهنگی بود برای مثال در برگزاری مراسم های مذهبی  و برپایی هیات ها و تعذیه خوانی در شهر شرکت می کرد و بسیار فعال بود.در زمینه شغلی و نظامی هم بسیار مدیر مدبر و شجاع بود.در زمینه های مختلف مثل زمینی دریایی پدافند تخریب تخصص داشت.در بیشتر زمینه های نظامی کار کرده بود و اطلاعات  و اگاهی داشت درباره شان.

اولین بار چطور بحث رفتن به سوریه را در خانواده مطرح کردند ؟
در حقیقت هردوباری که پدر می خواست برود به ما چیزی نگفت.اولین بار 28اسفند 93 بود و پدر هنوز آن زمان بازنشست نشده بود و دو سه ماهی به بازنشستگی اش مانده بود.پدر به ما گفت باید چند روزی بروم تهران آماده باش داده اند به خاطر عید نوروز.پدر رفت و در فرودگاه با ما تماس گرفت و گفت به سوریه اعزام می شوم.
 
و بعد چه شد؟
دو سه روز بعد از اعزامش یعنی اول دوم فروردین 94  از ناحیه پای چپ مجروح شد از ناحیه رباط صلیبی و تاندون ها و مینیسک پایش به شدت مجروح شد.ظاهرا در عملیاتی شرکت کرده بود و از بلندی افتاده بود.خواسته بودند او را به دلیل مجروحیت به تهران برگردانند اما پدر موافقت نکرده بود و با آتلی پایش را بسته بودند و تا چهل روز که زمان ماموریتش بود همانطورسرکرده بود و طاقت آورده بود.بعد از آن چهل روز که برگشتند رفتیم بیمارستان بقیه الله برای درمانش.با فیزیو تراپی و این کارها پایش کمی بهتر شد و آذر ماه دوباره پدر رفت.با هم در سفراربعین و در پنج شش کیلومتری کربلا بودیم که با پدر تماس گرفتند و گفتند باید بروی سوریه. پدر گفت نمی شود  چند روزی عقب انداخت اعزام را و گفته بودند نمی شود اگر عقب بیاندازی مشخص نیست چند کی دوباره نوبتت بشود.پدر آمد بین الحرمین و زیارت اربعین خواند و از همانجا خداحافظی کرد و برگشت تهران و 12 آذر اعزام شد.
 
در زمان ماموریت تماس می گرفتند؟
بله. چون همانطور که گفتم با هم در سفراربعین بودیم 14 آذر آخرین بار تماس گرفت و به من زیارت قبول گفت و خواست مراقب خانواده باشم.در سفراربعین خیلی نصیحت کرد من را و گفت مراقب باش کاری نکنی باعث سرافکندگی خانواده و من بشود. بعدهم درد دل پدر و فرزندی کردیم و خداحافظی کردیم. 
 
خبر شهادت را چطور شنیدید؟
پدر ساعت 7و نیم 8 صبح روز 16 آذر به شهادت رسیده بود و به ما 11 ظهر 17 آذر خبر دادند. با من تماس گرفتند و من گفتم در شهر هستم.گفتند اگر می شود بیا سپاه.رفتم و دیدم حدود 50 الی 60 نفر از دوست های قدیمی پدرآنجا هستند.با هم روبوسی کردیم و یکی از دوستانش که به پدر نزدیک تر بود من را بغل کرد و برد یک گوشه ای و گفت بابات شهید شده. من کنترلم را از دست دادم و روی زمین افتادم.به اتفاق دوستان پدرم رفتیم خانه و به مادرم خبر دادیم. خواهرم هم خانه ما بود چون دامادمان هم با پدرم در سوریه هم رزم بود و با هم در یک عملیات بودند.
 
بعد از شهادت خواب پدر را دیدید؟
بله. بارها و هربار می گفت بی تابی نکنید من زنده ام و کنار شما هستم و به اعمال و رفتارتان مشرف هستم.حتی مادرم هم خواب پدر را دیده بود دقیقا همین حرف ها را زده بود و گفته بود من زنده ام چرا این قدر بی تابی می کنید .جای من خوب است. شما مراقب خودتان باشید.

از نحوه شهادت پدر مطلع هستید؟
چندباری گردانشان به عملیات می روند و جی پی اس شان و دستگاه های موقعیت یابشان از کار می افتد و دوباره برمی گردند اما پدر می گوید اگر این بار هم از کار افتاد باید عملیات را برویم. تا پای کار می روند 5و نیم 6صبح عملیات را شروع می کنند و جی پی اس و دستگاه های ردیابشان همه از کار می افتند و می خواهند برگردند که پدرم قبول نمی کند و می گوید آقا فرمان داده است و ما باید حلب را آزاد کنیم.شروع می کنند عملیات را و خیلی از موقعیت ها را می گیرند و در حال پاکسازی بوده اند که تیر غناثه تکفیری ها پشت سر پدر می خورد و به همراه چهار نفر از دوستانش به شهادت می رسد.
 
تهمت هایی این روزها متوجه خانواده شهدای مدافع حرم است که می گویند مدافعان حرم برای پول و در ازای دستمزدهای چند میلیونی می روند و می جنگند، چه چیزی دارید برای گفتن به این افراد ؟
پدر من 33 سال به این نظام خدمت کرد و هیچ نیاز مالی نداشت و کاملا خودکفا بود.پدر من بازنشسته شده بود و هیچ نیاز مالی به چنین پول هایی نداشت.ما هیچ چیزی جز حقوق بازنشستگی پدرم دریافت نمی کنیم.پشت سرشهدا خیلی حرف می زنند و شهدا در این دنیا و آن دنیا مظلوم هستند و خانواده هایشان هم همین طور مورد اهانت و انواع تهمت ها قرار می گیرند.ما کاری جز تحمل این حرف ها نداریم .پدر من برای عشق و هدفش رفت و هدفش از ابتدا خدمت به انقلاب و نظام بود . پدرم حتی در فتنه 88 فرمانده گردانی بودند که از تنکابن به تهران اعزام شده بود و انجا هم مورد ضرب و شتم قر ار گفته بود و از ناحیه صوزت زخمی شده بود. همچنین در درگیری های سیستان و بلوچستان بود،نزدیک به 2 سال در کرمانشاه بود و فرماندهی مقر را بر عهده داشت.هرجا درگیری بود و اشرار آنجا بودند حضور داشت.
 
اهداف شهدای مدافع حرم را به شهدای دفاع مقدس نزدیک می دانید؟
شهدای مدافع حرم به نظرم ادامه دهنده راه شهدای دفاع مقدس هستند.ان زمان شهدا برای دفاع و جلوگیری از تجاوز و حمله عراق رفتند و امروز هم مرز ما مرز سوریه است و برای اینکه دشمن پایش به مرزهای ما باز نشود مدافعان حرم می روند تا به کشور ما دست اندازی یا تعرضی صورت نگیرد و از همه مهم تر برای دفاع از حریم اهل بیت و عمه سادات می روند که برای همه ما  عزیز هستند و می روند تا کربلای دیگری تکرار نشود.
 
خواسته ای از مسئولان دارید؟
هیچ وقت طلبکار این نظام  و انقلاب نیستیم و همیشه بدهکارش هستیم. چیز خاصی از مسئولان نمی خواهیم جز محبت و اینکه سری به ما بزنند سراغی بگیرند و از دغدغه ها و مشکلات خانواده های شهدا مطلع شوند برای ما کافی است.
 
ارسال نظرات