یادداشت یک خبرنگار:

از همسایه شهیدت خبرداری؟

الناز عباسیان نوشت: هیچ گزارشی هنوز هم نتوانسته جای دست نوشته‌هایم از سال‌های تنهایی مادر پیر تمام شهیدان، ننه علی را بگیرد؛ هنوز هم وقتی از تأثیر‌گذار‌ترین گزارش‌ها حرفی به میان می‌آید میان ده‌ها خبر و گزارش اجتماعی و حقوقی، به یاد دیدارم با خانواده‌های چشم انتظار و شهدای جاوید‌الاثر می‌افتم.
کد خبر: ۸۷۹۹۸۲۰
|
۰۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۵
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، خبرنگار حوزه دفاع مقدس روزنامه همشهری محله 19 در یادداشتی نوشت: نوشتن از وقایع مهم و خبر‌ساز وظیفه هر‌خبرنگار است و بعد از گذشت 10سال از روزهای نوشتن و تجربه‌های قلم فرسایی، وقتی به گذشته بر می‌گردم و دست نوشته‌هایم را ورق می‌زنم تنها گزارش‌هایی آرامم می‌كند كه سعادت حضور در كنار خانواده‌های شهدا را داشتم...
 
نوشتن از وقایع مهم و خبر‌ساز وظیفه هر‌خبرنگار است و بعد از گذشت 10سال از روزهای نوشتن و تجربه‌های قلم فرسایی، وقتی به گذشته بر می‌گردم و دست نوشته‌هایم را ورق می‌زنم تنها گزارش‌هایی آرامم می‌كند كه سعادت حضور در كنار خانواده‌های شهدا را داشتم.  میان صد‌ها گزارش از آسمان خراش نشین‌های شهر و حاشیه‌نشین‌های محروم و در كنار هزاران خبر از افت و‌خیز سهام و سكه و بورس آنچه حالا برای من مانده یك دفتر خاطره از همنشینی با خانواده‌های شهدا و به‌ویژه مادران آنهاست. اعتراف می‌كنم هیچ چیز برای من باارزش‌تر از آن گزارش دوصفحه‌ای نبود كه در وصف از خودگذشتگی‌های همسران جانبازان قطع نخاعی نوشتم و لبخندی شیرین بر لبان‌شان نشاندم.
 
هیچ گزارشی هنوز هم نتوانسته جای دست نوشته‌هایم از سال‌های تنهایی مادر پیر تمام شهیدان، ننه علی را بگیرد. هنوز هم وقتی از تأثیر‌گذار‌ترین گزارش‌ها حرفی به میان می‌آید میان ده‌ها خبر و گزارش اجتماعی و حقوقی، به یاد دیدارم با خانواده‌های چشم انتظار و شهدای جاوید‌الاثر می‌افتم.
 
باز هم اعتراف می‌كنم سخت‌ترین اما دلنشین‌ترین گفت‌وگو‌هایم را در كنار پدر و مادر شهید جاوید‌الاثر داود شعبانلوزادی گرفتم، زمانی كه من از شهید خانواده می‌پرسیدم و مادر از پسری كه قراراست این روزها برگردد حرف می‌زد. چقدر سخت است نوشتن زمانی كه تو هم حیران و سرگردان این عشق مادر به فرزند می‌مانی و با خود می‌گویی نكند داود این مادر برگشتنی است!
 
چگونه سكوت كنم وقتی سراغ پدر شهید حسین كاشكی رفتم و مرا به كوچه برد و جای خالی پسرش را نشانم داد. پدری كه هنوز هم به همه عكس 3 در 4 پسرش را هدیه می‌دهد و می‌گوید: «‌عكس حسین من است، اگر جایی دیدی بگو پدرت منتظر توست، بیا! ‌» عكسی كه به تبرك از پدر شهید هنوز هم كنار من است.
 
اما سختی كار جایی است كه زمان به ضرر ما پیش می‌رود. جمله‌ای كه بارها مرتضی سرهنگی نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس وچهره برگزیده هنر انقلاب بر آن تأكید می‌كند. شاید هیچ زمان دیگری مثل این دهه برای خبرنگاران حوزه شهید و شهادت حساس نباشد. هر‌چند روز یكبار یك نفس از نفس‌های گرم و عزیز مادران و پدران شهدا خاموش و آنها آرام آرام از كنار ما دور می‌شوند و ما بهترین گواهان، شاهدان و راویان خاطرات شهدا را از دست می‌دهیم. و‌‌ تردید نكنید كه هیچ‌كسی به اندازه مادران و پدران شهدا نمی‌توانند در ثبت زندگینامه شهدا به ما كمك كنند. البته از همكاری‌های همسران و فرزندان و اعضای خانواده شهیدان هم نمی‌توان ساده گذشت اما پدر و مادر كسانی هستند كه از كودكی با خصوصیات اخلاقی فرزندان‌شان زندگی كرده‌اند و بهتر از هر‌كسی از دل بستگی‌ها و دل دادگی‌های فرزندشان مطلع‌اند.
 
راستی در همسایگی شما كدام پدر و مادر شهید زندگی می‌كنند؟ لحظه‌ها را باید غنیمت شمرد و سراغ این عزیزان رفت، مبادا زمانی به سراغشان برویم كه كار از كار گذشته باشد و آنها به دیدار ابدی فرزندشان رفته باشند.
ارسال نظرات
آخرین اخبار