خبرهای داغ:
کد خبر: ۸۸۳۸۹۱۹
|
۲۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۴
سکولاریسم (secularism) واژه‏اى انگلیسى است و از ریشه‏ى لاتین [seculum] به معناى یک برهه ‏ى زمانى معین، گرفته شده است.
«فرهنگ نشرنو» در بیان واژه‏ى [secular] مفاهیم غیر مذهبى، غیر روحانى، عرفى، دنیوى و مادى را مى‏آورد. (1) 
براى سکولاریسم، تعاریف متعددى ارایه شده است که برخى ناظر به بعد فکرى است; نظیر آن که گفته مى‏شود: 
«سکولاریسم نظام عام عقلانى است که در آن، روابط میان افراد، گروه‏ها و دولت‏بر مبناى عقل تنظیم مى‏گردد.» 
این تعریف، چون تنها به یکى از اصول سکولاریسم اشاره دارد، تعریفى کامل نیست. برخى تعاریف ناظر به روند شکل‏گیرى سکولاریسم است که در خلال آن، به تدریج، حقوق، وظایف و امتیازات کلیسا به نهادهاى غیرمذهبى منتقل مى‏شود. برخى تعاریف دیگر، سکولاریسم را به مثابه‏ى یک نظام منسجم فکرى مى‏انگارند که پس از رنسانس به صورت یک نگرش یا جهان بینى درآمده و با نگرشى که در قرون وسطى حاکم بود، تمایز ماهویى دارد و مبناى آن، انسان گرایى، تجربه گرایى و عقلانیت است. پس سکولاریسم اشاره به جدایى دین از سیاست دارد، به گونه‏اى که هیچ یک از آن دو، در حوزه‏ى دیگرى دخالت نکند. (2) 

عوامل مؤثر در شکل‏گیرى سکولاریسم: 
دوره‏ى رنسانس همراه با طرد کلیسا و فراموشى واقعیت الهى و دینى شروع شد. در حقیقت عوامل شکل دهنده‏ى به سکولاریسم همان نقایصى است که قرون وسطى حامل آن‏هاست که برخى از آن‏ها عبارتند از: 

الف: نارسا بودن تعالیم کلیسا و مسیحیت: 
به لحاظ آن که در ابتداى قرون وسطى حاکمیت محدود کلیسا تبدیل به حاکمیت على‏الاطلاق گردید، کلیسا را تصور بر آن داشت که مى‏تواند با استبداد و زورگویى هم چنان مطلق‏العنان براند; حال آن که پیشرفت علم و اندیشه در مقابل این حرکت ایستاد. 
با افزایش معرفت و جهان بینى آدمیان و گسترش گستره‏ى معرفتى، مخاطبان کلیسا شرط استمرار دین‏مدار بودن را استدلالى شدن عقاید و افکار منتشر شده‏ى از سوى کلیسا اعلام مى‏کردند که کلیسا از این کار سرباز مى‏زد. 
فقدان یک نظام منسجم عقلانى قدرت دفاع را از کلیسا گرفت و مردم در مقابل آن خواستار حذف مسیحیت از اجتماع شدند . علاوه بر آن، به لحاظ آن که کلیسا درحالى که دسترسى به حقایق را منحصر به خود مى‏دانست، فاقد متن وحیانى و مصون از تحریف بود و خرافات بسیارى در دین وارد شده بود که جایى براى رشد و پیشرفت‏باقى نمى‏گذاشت. 
طبیعى است که پس از سپرى شدن مدت زمانى جایگاه کلیسا در جامعه از بین رفته و مردم به دنبال آیین و مسلکى خواهند رفت که فطریات آن‏ها را زیر پا نگذارد. روحیه‏ى حقیقت‏جویى و کنکاش‏گرى یکى از امور فطرى است که در هر انسان وجود دارد و کلیسا آن را به راحتى نادیده گرفت. در نتیجه و تنها عکس العمل نادیده انگاشتن خود کلیسا خواهد شد. 
به دلیل آن که کلیسا قدرت تعلیم آموزه‏هاى دینى را نداشت و علاوه بر آن این آموزه‏ها قدرت پاسخ‏گویى به مردم را نداشت; یعنى به موازات رشد گستره‏ى تفکرات مردم دیگر این تعالیم جذابیت‏خود را از دست داده بود. 

ب: نهضت دینى (رفرمیسم): 
نهضت اصلاح دینى، جریانى بود که طى آن، از نفوذ مذهب به تدریج کاسته شد. مارتین لوتر (1483- 1546 م) از پیش‏گامان این حرکت، با هدف اصلاح و پیرایه‏زدایى از آیین مسیحیت و برقرارى انضباط در آن، دیدگاه‏هاى جدیدى را عرضه کرد; اصل خود کشیشى را که مشوق فردگرایى بود، مورد تاکید قرار داد و با این هدف، انجیل را به زبان آلمانى ترجمه کرد. تفکیک دین از سیاست، از دیگر اصول مورد اشاره‏ى وى بود. لوتر اظهار داشت که پادشاهان قدرت خود را به طور مستقیم از خدا مى‏گیرند و وظیفه‏ى کلیسا تنها پرداختن به امور معنوى و روحى است. 
به هر حال، نهضت اصلاح دینى، در پیدایش طرز فکر جدید، نقشى اساسى داشت و باعث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه‏ى سیاسى جدیدى شد. از پیامدهاى این حرکت، درگیرى فرقه‏هاى مذهبى بود که موجب از بین رفتن قداست دین و زمینه سازى براى سکولاریسم شد. (3) 
«مارتین لوتر» خود یکى از کشیشان مسیحى بود که هم‏چون هم سلکان خود اعتقاد به آن نداشت که فهم اناجیل اربعه لزوما نیاز به واسطه گرى کشیشان دارد. لوتر معتقد بود که انسان با بهره‏گیرى از بن‏مایه‏هاى عقلى خود مى‏تواند در نقش این واسطه عمل کند، فلذا تصمیم گرفت در مقابل تمام خرافاتى که علیه کلیسا و دین مسیحیت قد علم کرده‏اند بایستد. بر این اساس روزى در میدان اصلى شهر دسته‏اى از برگه‏هاى خرید و فروش بهشت و جهنم را پاره کرد و از مردم خواست تا براى فهم بى واسطه‏ى دین اقدام کرده و از عقل خود مدد جویند. 
در حقیقت مارتین لوتر اقدامى علیه خرافه‏پرستى کلیسا نمود اما به دلیل افراطهاى بیش از حد کلیسا جایى براى ایجاد تغییرات در کلیسا باقى نمانده و تنها راه، حذف هر گونه نهاد یا سازمانى بود که به نوعى سهمى از دین و مذهب داشت و بدین وسیله بسترى جهت‏شکل‏گیرى سکولاریسم آماده گشت. 

پایه‏هاى اصلى تفکر سکولاریسم: 

الف: اومانیسم: 
اومانیسم یا انسان مدارى هویتى جدید است که غرب پایه‏هاى فرهنگ خود را بر اساس آن بنا نموده است. این نحوه تفکر ملاک و تکیه گاه تبیین و تشخیص ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها را انسان دانسته و براى این شناخت هیچ مبدا ماورایى قایل نیست و (تفصیل این بحث در بخش پیشین آمد.) 
ب: عقل مدارى یا راسیونالیسم: 
راسیونالیسم یکى از بنیادهاى فکرى سکولاریسم است که به معناى قدرت عقل انسان براى درک مسایل است. داورى نهایى در زندگى بشرى به عهده‏ى عقل است آن هم عقل مستقل از وحى و آموزه‏هاى معرفتى دینى. به این بیان که تا قبل از رنسانس و در دیگر ادیان عقل و اندیشه از جایگاه محورى خاصى برخوردار است اما عقلى که به عنوان رسول باطنى شناخته مى‏شود یعنى عقل در کنار و با تکیه‏ى وحى و معارف دینى.تاکیدهاى مکرر خداوند متعال بر تدبر و اندیشه و نهى از عدم تفکر و تعقل نشان‏دهنده‏ى جایگاه محورى عقل و عقل ورزى در دین مبین اسلام است. 
اما آن چه عقل مدارى رنسانس را از سایر عقلانى بودن‏ها جدا مى‏کند، استقلال این عقل از وحى است، به عینیت نشستن این تصور که بشر دیگر نیازى به یک منبع ماوراء الطبیعى ندارد و با تکیه‏ى صرف به عقل و اندیشه مى‏تواند نگرش خود را سامان بخشد. این افراطى‏نگرى نیز در نتیجه‏ى عمل‏کرد نامطلوب کلیسا و کلیسامداران است که با چشم پوشى از این عنصر و جایگاه آن در نظم‏بخشى زندگى انسان، به وجود آمد. در حقیقت «عقل‏» در دوره‏ى رنسانس در مقابل «دین‏» قرار مى‏گیرد و در نهایت عقل ابزارى یا محاسبه‏گرى صرف را براى فرهنگ غرب به ارمغان مى‏آورد. 

پینوشت‏ها 
1. جعفرى، محمد رضا; فرهنگ نشرنو، ص 1110. 
2. نوروزى، محمد جواد; فلسفه‏ى سیاست، ص 46. 
3. هارولد لاسکى، سیر آزادى در اروپا; ترجمه‏ى رحمت ا... مقدم مراغه‏اى، ص 14.

نوشته هدی علوی
منبع سایت باشگاه اندیشه

ارسال نظرات
پر بیننده ها