خبرهای داغ:
خواهر اعزامی از علی آباد کتول توفیق خادمی شهدا در شلمچه را پیدا کرد.
کد خبر: ۸۸۴۲۱۵۲
|
۱۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۰
به گزارش خبرگزاری بسیج گلستان ؛ خواهر بسیجی م. گل که از شهرستان علی آباد کتول برای خادمی شهدا در اردوگاه گلستان اعزام شده بود توفیق خادمی شهدا در شلمچه را پیدا کرد.
این خواهر بسیجی به خبرنگار بسیج گفت : دقیقا روز 25 آذرماه بود که ما از حوزه حضرت فاطمه (س) علی آباد می خواستیم برویم گرگان برای کنگره استانی.
در طی مسیر کنار یکی از دوستانم نشسته بودم.
می گفت خادمی شهدا ثبت نام نمی کنی بهش گفتم خادمی شهدا؟ مجبور شدبرایم تعریف کند که چه شکلی باید ثبت نام کنم و چه کارهایی باید آنجا انجام دهیم.
خلاسه شیفته رفتن به خادمی شهدا شدم برای همین تصمیم گرفتم ثبت نام کنم.
بعد از اجلاسیه رفتم منزل ناهار مختصری خوردم و با همان دوستم که در همسایگی ما بودند رفتیم کافی نت برای ثبت نام، از آنجایی که می گفتند باید قرعه کشی بشود و شرایطی دارد زیاد امیدوار نبودم که امسال به خادمی بیام.
تا اینکه یک روز تقریبا 15 اسفند بود خانم مسعودی به من زنگ زد که خادمی اسمت در آمده آماده باش واسه 28 اسفند.
ازهمان اول با تعریفاتی که از خادمی استانی و کشوری کرده بودند خیلی دوست داشتم که در جایی باشم که جایگاه شهدا باشد مثل یادمان ها ، مکان هایی که اطلاعات مذهبی ام زیاد شود.
روز 29 اسفند ماه وارد اردوگاه گلستان شدیم و خلاصه بعد از تقسیم کارها سهم من نمازخانه شد تا اینکه روز جمعه 4 فروردین ماه 96 رفتیم دعای ندبه ، از دعای ندبه که آمدم خسته بودم خوابیدم تا اینکه خواب دیدم 4 نفر از خواهرانی که هم اتاقی ما بودند و قرار بود که امروز برای خادمی کشوری به شلمچه اعزام شوند سه نفرشان می روند و یک نفر آنها را اجازه نمی دهند که برود.
جویای علتش شدم ، رفتم به طرف آن خواهری که نمی رود، می بینم ازدواج کرده است با خودم در خواب تجزیه و تحلیل می کنم که شاید علتش متاهل بودنش است و می گویند از بالا اجازه ندارد که برود.
از خواب بیدار شدم ناگهان در اتاق کناری صدای خنده ی این خواهران را شنیدم نمی دانم چرا، ولی خوابم را برایشان تعریف کردم .
در حین تعریف کردن خوابم بودم که خانم نوروزی یکی از مسئولین خادمین آمدند و به من گفتند بیا خانم باقری کارت داره.
اول ترسیدم فکر کردم شاید بخاطر اینکه زیاد خوابیدم می خواد منو توبیخ کنه تا اینکه شروع کردن به صحبت کردن .
مثل بید می لرزیدم.
خانم باقری گفتند از بین خواهران خادمی کشوری ما یکی از آنها دوبار رفته خادمی و امسال اجازه نمی دهند برود برای همین باید یکی دیگر از بچه ها که تا بحال نرفته باید به جای ایشان برود.
خانم مسعودی اسم شما را رد کرده است آیا راضی هستید که بروید؟
در یک آن بین زمین و آسمان بودم اشک در چشمانم حلقه زده بود که به راستی شهیدان زنده اند همان طور که دوست داشتم همان طور که قلبم و دلم می خواست قسمتم کرده بودند.
م.گل از علی آباد کتول
ارسال نظرات
پر بیننده ها