در حیرتم از چنین بندگانی... واقعیت را بگویم همه ایرانیان یک سال کار و تلاش کرده و یا درس می خوانند تا نوروز از راه برسد و استراحتی کنند و صله ی رحمی به جای آورند. قلیلی به سفرهای خاص خارجی و عیش های مطرب گونه عادت داشته و کثیری هم به سیاحت و زیارت تا آنجا که دیگر در مشهد الرضا علیه السلام جای سوزن انداختن هم نیست...
خیلی که این جماعت، مومن می شوند سرشان حال و هوای راهیان نور کرده و راهی شلمچه و فکه و طلاییه می گردند تا با پاهای برهنه در مقتل و مشهد شهیدان، عشق بازی کرده و رقص شیدایی و جنون ادا نمایند...
اما تمام مخاطبین بالا به نوعی در سیاحت و تفریح هستند چه کنار دریا و در طبیعت ناب الهی و چه در بقاع متبرکه و قطعاتی از بهشت آسمانی.
اما حقیقتا در حیرتم از بندگانی که نام «جهادگر» را بر روی خود نهاده اند. نه پیران صفوف اول جماعات مساجدند که بگویی«ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار» (که البته این شعر را قبول ندارم) و نه افرادی بی سواد و رانده شده در محیط های اجتماعی هستند که بگویی«خب علاّفند»
حیرت من آن زمان افزون می گردد که هم در اوج جوانی هستند هم متخصص و کار آمدند و چنین افرادی، شیرین ترین لحظه ی سال را با تمام راحتی و آسایشی که در خانه و شهر داشته و اتفاقا افرادی برون گرا و اجتماعی هستند همه را بی خیال شده و به عمق سختی ها و کاستی های دنیوی در روستاهای محروم و مرزی پیش می روند تا به جای استراحت و دیدن تلویزیون و مشغله ی شبکه اجتماعی و امثالهم؛ از نماز صبح بیدار شده و تا پاسی از شب، نوکری روستایان می نمایند بی آنکه ذره ای چشمداشت مادی داشته و دایما برای اجر و مزد خود از اهالی «دعای خیر» طلب می کنند...
آنگاه تعجب و شگفتی من بیش از پیش می شود که متاهلین را می بینم که یا با نامزد و همسر جوان خود در اوان حیات و پیوند مشترک به این دیار عاشقی، سفر کرده اند و یا پدرانی که فرزند نخست یا حتی همسر و سه فرزند قد و نیم قدشان را به خدای سبحان سپرده و به جای آنکه همسفره ی هفت سین خانواده باشند آمده اند شادی خود را با کودکان روستایی تقسیم کنند تا ثواب چنین ایثار بزرگی را خداوند در خانواده ی چنین جهادگری، ضرب کرده و عجب اجر و مزدی بی منتها عاید همسر غریب و فرزندان این گونه جهادگران می شود.
* گام بعد) ساختن
اردوی جهادی را اگر بخواهم معنا کنم در یک کلمه می گویم «ساختن». آری این اردو چیزی جز سازندگی نیست، هم سازندگی روح است هم جسم، هم آخرت است هم دنیا، هم خود جهادگر ساخته می شود هم اهالی روستا و هم خود روستا، «ساختن در ساختن در ساختن» است.
همیشه گفته ام انسان جز در «سختی»، «ساخته» نخواهد شد نه انسان های مشهور که منظورم دانشمندان و علما و در رأس و سرچشمه و قله ی اصلی اش ائمه و انبیاء علیهم السلام می باشند در راحتی به آن مقامات علمی و معنوی رسیده اند و نه عوام الناس. که حتی امام صادق علیه السلام فرمودند «حلاوه الدنیا مراره الاخره و مراره الدنیا حلاوه الاخره» (شیرینی دنیا، سختی آخرت را به دنبال دارد و سختی دنیا، شیرینی آخرت را)
انسان تا در شرایط سخت و به قول امروزی ها در تهدید و تحریم قرار نگیرد بی
شک تلاش و جدّ و جهد ندارد برای خلاصی از تهدید و ارعاب؛ امّا آنگاه که مشکلات به
او روی آورد آنگاه فکر و ذهن و جسمش را به کار می اندازد و اینگونه پرورش روح و
جسم حاصل
می گردد که «نابرده رنج، گنج میسّر نمی
شود»
اردوی جهادی نیز که باید صدها و گاه چند هزار کیلومتر بروی،
آن هم در مسیر های سخت و دشوار، و روزها و شب هایی را در روستاهایی فاقد امکانات
اولیه و ضروری سپری کرده و در این شرایط نه تنها در فکر رفع حاجات خود باشی که
اتفاقا باید خود را به دیده فراموشی سپرده و در فکر قضای حاجات بندگان خدا باشی و
به مردم خدمت کنی؛ نتیجه اش چیزی جز ساختن نیست هم خود را کادری همطراز انقلاب
نموده ای، هم درس دین و عبودیت را به مخلوقات الهی آموخته ای که به فرموده ی امام
خامنه ای عزیز
«شما (جهادگران) اگر در روستا درس دین هم ندهید با کارتان و با عملتان مردم را به
سوی دین دعوت کرده اید کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»
گام سوم) مصداق
شاید برخی خوانندگان، نقدی و ایرادی بر نگارنده بگیرند که چرا این همه اغراق و غلو در باب اردوی جهادی؟!! چرا این همه واژگان احساسی؟!! چرا این همه درشت نویسی؟!!
اما صادقانه و خاضعانه می گویم که خالصانه نوشتم و اتفاقا نگرانم که چرا در شان جهاد عظیم و هجرت زیبای جهادگران ننوشتم و حتّی رشحه ای از آنچه در این سال ها در اروی جهادی دیده ام را نیز قلم قاصرم نتوانسته قلمرانی کند...
من متاسفانه صدها و به قول آقایان مسئول 6600 گروه جهادی در کشور را شناختی جامع ندارم که سیاست ها و برنامه ریزی های شان چگونه است؟ که بی شک زحمات و مجاهدت شان ستودنی است امّا مصداق در ذهن حقیر، یکی از این مجموعه هاست که نام خود را «جبهه جهادی منتظران خورشید» نهاده اند. می گویند چون واژه ی «گروه» از group می آید لذا دوست نداشتند این کلمه را، و چون دوست داشتند دفاع مقدس را و اصلی ترین الگوی رفتاری و برنامه ای خود را جبهه و جنگ قرار داده اند لذا عنوان مقدس «جبهه» را انتخاب کرده اند تا نام مجموعه شان را هر وقت می نویسند و می خوانند یاد شهداء و رزمندگان بیفتند ورنه عِدّه و وعُدّه ی شان محدود است و می گویند کمیت در منظره کاری مورد توجه شان نبوده اگر چه اولین قرارگاه خودجوش جهادی را به معنای واقعی خودجوش، طی 3 سال راه اندازی کرده و گاه تا 2500 جهادگر را روانه ی سیستان و بلوچستان نموده اند امّا همین جمع محدود چند ده نفری را مطلوب اجرای هدف و سیاست های خود می دانند.
این مصداق برای من خیلی ارزشمند است چرا که هم مناطقی که
برای هجرت و خدمت انتخاب می کند متفاوت است از روستا یا
محله ی پس قلعه در تهران که در سال 87 به عنوان اولین مجموعه جهادی در تهران
اردو برگزار کرد اگر چه با مخالفت خیلی ها
و در عین حال تعجب همگان مواجه شد؛ تا روستاهای دور افتاده ی شیعه و سنی در
بلوچستان آن هم در سال 88 که گروه جند
الشیطان در اوج قدرت و وحشت انگیزی بود، و اینک نیز از نوروز 94 وارد بشاگردی در
دزفول گردیده که محرومیت اش اگر بیشتر از بشاگرد هرمزگان نباشد بی شک همان اندازه
است آن هم بشاگرد سال 59 و 60 که حاج عبداله والی وارد شد منظور من می باشد؛ حتی
این منطقه ی دزفول که در سال 94 و 95 تحقیقاً مسیرش بسیار صعب العبورتر از بشاگرد
59 می باشد و اگر چه در نداشتن آب و برق و حمام و سرویس بهداشتی و خانه بهداشت و
مدرسه و تلفن و تلویزیون و حتی خانه با بشاگرد مشترک است امّا باز هم در بحران
هایی نظیر سیل و طوفان و بوران و مه و ... از بشاگرد بسی بدتر و خطرناک تر است
منطقه ای به نام «احمد فداله» شامل سه منطقه ی «فداله عمران»، «احمد فداله»
و «درهّ کاید» با یک هزار خانوار و 7 هزار جمعیت ساکن که البته 15 هزار نفری بوده
است و متاسفانه طی سالهای متمادی که مهاجرت کرده اند به این رقم تنزل یافته و
البته به اذعان اهالی به برکت وجودی «منتظران خورشید» و جهاد بی نظیر آنان در
مشهور و معروف کردن این منطقه در کشور به ویژه مطالبه گری مستمّر از مسئولین محلی
و استانی و ملّی به ویژه ارایه گزارش به محضر امام المسلمین حضرت سید علی ادام
الله ظله الشریف و خشنودی معظم له از اقدامات جبهه جهادی و ابلاغ سلام حضرت
ایشان به منتظران خورشید؛ زمزمه های مهاجرت معکوس در حال شکل گیری است.
آری، این مصداق برای من ارزشمند است چرا که جهاد و خدمت را در 10 روز و 15 روز اردو خلاصه نکرده و تمام طول سال به مثابه ی اردوست، از پیگیری های هر روز و هر شب مشکلات 125 روستای تحت پوشش جبهه در تهران و قم و مرکزی و بلوچستان و خوزستان (از مشکلات اصلی روستاها تا مسایل شخصی اهالی که حدود 10 هزار نفر می باشند) تا جلسات منسجم و بدون تعطیلی هفتگی جهادگران برادر و جهادگران خواهر تا محافل و اجتماعات منظم جبهه نظیر شب شعر- شب خاطره- بدون منت (سالگرد تنها دیدار ولایت با جهادگران در 31 شهریور)- مجمع خیرین جهادی و...
آری این مصداق برای من ارزشمند است به دلیل فعالیت های کیفی و کمّی اش در اردو که تمام آنچه از کمیته های مختلف به ذهن متبادر می شود از کمیّت کمیته ها شامل فرهنگی و آموزشی و اقتصادی و عمرانی و بهداشت و درمان و هنری و ورزشی و هدایا و مطالبات اداری و پشتیبانی و روابط عمومی تا کیفیت فعالیت هر کمیته که با دقیق ترین برنامه ریزی، فعالیت ها و اقداماتشان انجام و اجرا می گردد و همواره شورای خادمین (2 تا 3 نفر) فقط نظارت مستمر میدانی از فعالیت ها دارند تا حتما با استاندارد ها و هدف های از قبل پیش بینی شده عملیاتی گردد...
گام چهارم) خدمت، پایان ندارد
این شعار جبهه جهادی منتظران خورشید است که با این سه واژه (خدمت، پایان ندارد) روحیه می گیرد و انگیزه کسب می کند و انرژی به دست می آورد و نیرو اخذ می کند تا به ولی نعمتان انقلاب، خدمت کند نه تنها بدون هرگونه مزد و منّت، که همواره منتظران خورشید بدون فخر فروشی و غرور به آن همه مجاهدت پر ثمر و نتیجه بخش که «ان الله لا یحب کل مختال فخور»؛ همواره در بررسی کارنامه عملکرد خویش، نیمه ی خالی را می بینند و آنچه را باید و می توانستند انجام دهند امّا به هر دلیل، کم کاری و غفلت و کوتاهی کرده و فرصت را از دست دادند.
خدماتی را که می شد نثار روستاییان کرد امّا به بهانه های واهی نظیر بی وقتی و مشغله های دنیوی که همواره بوده و هست و خواهد بود، از هبه کردن آن به اهالی بی توفیق ماندند و چه پیگیری هایی که می شد از دستگاه ها و نهادهای مختلف داشت امّا... . با این نگاه متفاوت، شعار «خدمت، پیان ندارد» انتخاب شد تا همواره کمی ها و کاستی ها را جبران کنند و بدون یاس و نومیدی؛ باب خدمت را همواره گشوده پندارند...
نوروز 96 نیز هشتاد نفر از رزمندگان و خادمان این جبهه با استقبال پرشور یک هزار نفری اهالی غیور و مهربان احمد فداله وارد مرکز این منطقه گردیدند آنجا که مدرسه ی نوساز 3 کلاسه به همت پیگیری های جهادگران از سوی «بنیاد برکت» ساخته شده و تعاونی روستایی نیز نوروز 95 از سوی جهادگران ساخته شد و اینک نیز شاهد ساخت پایگاه بسیج و مجموعه فرهنگی منطقه می باشد و به زودی زمین بازی نیز در همین محوطه ساخته خواهد شد و بدین ترتیب این محوطه به عنوان مرکز منطقه انتخاب گردیده و فعال خواهد شد چرا که از تمام روستاها به این محوطه فاصله ای یکسان وجود دارد.
کمیته بهداشت و درمان نیز با 21 متخصص دندانپزشکی- داخلی- مامایی و زنان- طب اسلامی و داروخانه، هزاران نفر از اهالی را معاینه و درمان نمود.
سایر کمیته ها نیز چه خواهران پر تلاش و چه برادران خستگی ناپذیر هر یک نوکری های ماندگاری را شبانه روز عرضه داشتند بی آنکه خستگی در وجود آنها نفوذ و رخنه کند که یادم هست همان شب نخست گویا بخاری محل استقرار خواهران خراب می شود و تا صبح در سرمای کوهستانی آن منطقه سردسیر، بیدار می خوابند(!) امّا صبح سر حال و پر نشاط خدمت را آغاز کردند کما اینکه بیدار بودن جهادگران تا نیمه ی شب به ویژه بچه های پشتیبانی که تازه نیمه های شب، لوبیا یا عدسی و ... را بار میزدند برای یک صبحانه گرم؛ امری طبیعی بود و «خواب» واژه ای گمنام برای جهادی هاست به ویژه در احمد فداله ای که گرم کردن فضا و گرم شدن، جزو آرزوهای دست نیافتنی است و اگر باران سیل آسایش هم ببارد که چکیدن آب از سقف و سرازیر شدن آب در محل اسکان و غرش های وحشتناک و... خود به خود همان خواب کوتاه را از چشم ها می رباید.
آری عجب لذت بخش است این جهاد سخت و طاقت فرسا که فقط طی مسیرش از دزفول تا منطقه برای کوفته و خسته شدن هر جسم سترگی بس است چه رسد به آنکه همواره خودروهایی از کار می افتد و باید یا سه نفره جلوی خودرو نشست یا چهارنفره در کابین عقب، فشرده شد... به هر حال «بسیجی، خستگی را خسته کرده» و خدمت منتظران خورشید نیز بدون پایان، ادامه دارد به حول و قوّه الهی.
قلمی فرسوده از اسماعیل احمدی