به مناسبت سالگرد شهادت حسن شفیع‌زاده/روایتی از حسن‌آقا-2
وقتی به آبادان رسیديم، من شدم دیده‌بان منطقه و آقا‌مهدي باکری هم خمپاره‌انداز.
کد خبر: ۸۸۵۲۲۳۵
|
۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۸

به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، حسن‌آقا شفیع‌زاده، خودش براي ما تعریف می‌کرد که؛ «در روزهاي آغاز جنگ، با آقا‌مهدی باکری می‌خواستيم برويم آبادان. یکی دو روز دنبال وسیله‌ای بودیم تا با آن به آبادان برویم. چون آبادان در محاصره بود. به‌ما گفتند لنجی هست که هفته‌ای یکی‌دو بار به آبادان می‌رود. سراغ صاحب لنج رفتیم. پیرمردي بود. از او خواستیم ما را از ماه‌شهر به آبادان ببرد.

پیرمرد گفت: با لنج آرد آورده‌ام؛ اما کسی نیست بار را خالی کند. اگر خودتان آن‌ها را خالی کنید می‌توانم شما را ببرم!

چاره‌اي نداشتيم. آستين‌ها را بالا زديم، يا‌علي مدد! بار لنج را دو نفره خالی کرديم. پيرمرد هم به‌قولش عمل كرد و ما را به آبادان رساند.

وقتی به آبادان رسیديم، من شدم دیده‌بان منطقه و آقا‌مهدي باکری هم خمپاره‌انداز.»

سردار احمد جهانسري

ارسال نظرات