کد خبر: ۸۸۵۹۱۲۴
|
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۰
به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج زنجان، در هیاهوی زندگی شهرنشینی و زرق وبرق ظاهری این زندگی گاهی غافل میشویم از طرف دیگر این زندگی که در لابلای این همه شلوغی و ازدحام کسانی هستند که آرام و بدون سروصدا با سختیها و مشکلات زندگی دست وپنجه نرم میکنند و گاهی در این نبرد نابرابر شکست خورده و منزوی میشوند. حال شاید سوال شود منظور چیست ؟چرا با این طرز بیان ؟

یک اتفاق عجیب در روز گذشته باعث شد این چنین طرح موضوع بکنم ، من یک مددکارم با شرح وظایف مشخص در یک سازمان حمایتی به نام کمیته امداد ، در طول سالهای خدمتم در این نهاد با خانواده های زیادی روبه رو شده ومشکلات مختلف آنها را دیده ام که همگی آنها از جنس نیاز و درخواست بود که خود با پای خود آمده و این مشکلات را عرضه کرده بودند ولی این بار خودم رفتم و اتفاقی را دیدم که با اینهمه سابقه کار و دیدن انواع مشکلات در خانواده های نیازمند هنوز هم باور آن برایم آسان نیست .

صدای نیاز همیشه بلند نیست

موضوع از این قرار است که برای بازدید از یکی از خانواده های تحت پوشش کمیته امداد به یکی از محله های شهرمان زنجان رفته بودم ، محله ای با ظاهری آراسته و ساختمانهای قد کشیده ولی غافل از اینکه مادری در این محل در بین این همه دیوار بلند قد خم کرده ولی به روی خود نیاورده است و رنج کشیده سالهای بی کسی و آسیب دیده پدیده شوم اعتیاد است که براثرآن هم خودش بی سرپرست شده و هم فرزندانش یتیم و در طول زندگی خود برای فرزندانش هم پدر بوده وهم مادر ، هم نان آور خانواده بوده وهم سنگ صبور فرزندان .

دخترک معصوم این روایت دختر همین مادر است که هرروز با آرزوهای کودکانه اش تصویری از یک زندگی آرام را در کنار مادر و تنها برادر بیمارش با شوق و ذوق فراوان نقاشی می کند نامش زهراست دختری مثل همه دختران سرزمین من ، دختری مثل دختران من و شما ، در مدرسه ای درس میخواند که هرروز همکلاسی هایش با آب و تاب از تفریح و گردش ومسافرت و شهربازی و پارک رفتن و خرید کردن و.... و هزار نوع حرف و خاطره خوش از با پدر بودن و نوازش پدر پیش او صحبت کرده اند ولی زهرای ما فقط گوش کرده ،فقط تصویرش را در ذهنش کشیده و فقط آرزویش را کرده .

آرام و صبور ولی پر از شور وشوق

زهرای معصوم روایت من ظاهری آرام دارد دختری خوش صحبت و سرزبون دار که معلوم میشود پشت این همه آرامش در چهره در دلش شور وشوق زندگی موج میزند زندگی آرام در کنار مادر و برادر بیمار 5 ساله اش با داشتن حداقل ها درزندگی امروزی هرچه به او اصرار کردم که چه نیازی دارید با مناعت طبع بالا هیچ درخواستی نکرد فقط تشکر کرد و خداراشکر کرد.

آرزویم داشتن یک عروسک است

سرآخر وقتی با اصرار من مواجه شد به آرامی گفت :"« آرزو دارم یه دونه عروسک داشته باشم »".

یعنی چه ؟ یعنی این دختر حتی یک عروسک هم ندارد که مهمترین آرزویش داشتن عروسک است . از مادرش پرسیدم یعنی زهرا اسباب بازی و عروسک ندارد .جواب داد : من به زور میتوانم نیازهای ضروری زندگی را تامین کنم دیگر برای این کارها توان مالی ندارم و با حجب و حیایی که داشت ادامه داد: حتی این پسرم که بیمار است و تازه عمل جراحی سنگینی کرده چند بار از من خواسته که اتوبوس اسباب بازی براش بخرم که هربار به بهانه های مختلف از سرم بازش کردم .

چه لحظه سختی ، واقعا دیگر نمیتوانستم حرفی بزنم حتی سوالی بپرسم .چگونه میشود داشتن عروسک و اسباب بازی آرزوی دو کودک یتیم باشد.ولی این واقعیتی بود در همین همسایگی من و تو ، زهرای خوش زبان روایت ما تنها آرزویش داشتن یک "عروسک" بود. وقتی پس از خرید "عروسک "برای زهرای محجوب خوشحالی را در چهره او دیدم خوشحالی بودازجنس شوق «شوق پرواز با بالهای یک عروسک » .

خاطره مددکار خانواده کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان زنجان

ارسال نظرات