خبرهای داغ:
کد خبر: ۸۸۵۹۸۷۴
|
۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۶

شاه عباس بین شریعت و سلطنت

اداره کردن حکومت بر پایه شریعت، از آرمانهای اصلی متدینین است، چون اگر چنین شود، هم پیش خدا رو سفید خواهند بود، و هم فکر می کنند اگر این مطالب مو به مو عمل شود، مردم بهترین زندگی را خواهند داشت. ظاهر امر هم همین طور است، و... اما شاهان، خیلی وفادار به این مطلب نبوده و نیستند. نه حالا و نه قدیم. مثال زنده آن همین وضع امروز ماست. در فقه رباخواری حرام است، اما حالا می بینیم که بانکهای ما از 16 تا 27 درصد سود می گیرند. سی و هشت سال است که در این باره که اینها حلال است یا حرام بحث می شود و هنوز به نتیجه مورد رضایت همه نرسیده است. در باره جنگ و جهاد هم همین طور است. شاید فتحعلی شاه بخواهد صلح با روس کند، چون می داند سربازش که لباسش پاره است و تفنگش پوسیده، کاری از او بر نمی آید، اما علما، جهاد را ترجیح می دهند. نهایت این که جمعی به بهشت می روند و ان شاءالله دشمن هم سرکوب می شود. احساسات دینی پاک هم همین را تقویت می کند، غافل از این که زور روس زیاد است و کار از پیش نمی رود. وقتی از زور روس گفته شود، خواهند گفت، چه جای نگرانی که به هر حال ما غلبه خواهیم کرد. حالا کار به جایی نرسید و علما برگشتند عتبات،، این شاه است که باید صلح کند و حتی طلا و جواهرات خاندان سلطنت را جمع کند تا خسارت آنها را بپردازد. با این حال، فتحعلی شاه، همه سروکارش با علما بود و حق هم با او بود. هم باور به شریعت داشت و هم نیازمند وجهه آنان از هر دسته ای بود. اخباری و اصولی هم برایش خیلی فرقی نداشت، البته اصولی ها متنفذتر بودند، و او باید بیش از همه با آنها کنار می آمد. مقصودم این که اصل این مسأله شریعت و اجرای آن، در ذهن و عمل، از دید عالم و سلطان، مسأله مهم و چالش برانگیزی در همه ادوار بوده است. حکومت دهها نوع مالیات می گرفت. در همین دوره صفوی. مالیات هایی که حتی فهرست آنها چند صفحه خواهد شد. این در حالی بود که دین فقط چند نوع خاص مثل زکات و خمس داشت. در این باره، یعنی گرفتن مالیات های متنوع، علما هم، گاهی همراه اند و گاه مخالف. البته اگر همراهی کنند، سایر متدینان خواهند گفت که اینها حکم موافق رأی سلطان داده اند، مثل مرحوم کنی زمان ناصرالدین شاه و غیره که خودشان هم خیلی ده داشتند. اگر نکنند، در حکم مخالف خواهند بود. اینها یا باید شاه را تحریم و تکفیر کنند، و اگر بکنند یا زندان خواهند رفت یا مورد بی توجهی قرار گرفته، وظیفه و سیورغالی به آنان تعلق نخواهد گرفت. این مساله، یک جور امر چالشی است که الان هم هست، قدیم هم بود.

داستان زیر از دوره صفوی و شخص شاه عباس است که دست کم من نشنیده بودم. شاید داستان باشد، اما خیلی عبرت آمیز است. مقدمتا بگویم شاه عباس، بسیار زرنگ بود. علما را داشت، همیشه همراهش بودند، اما کار خودش را می کرد. مثلا همین که سی چهل هزار ارمنی را در شهر شیعه یعنی اصفهان آورد و ساکن کرد، چطور می توانست موافق خواست علما باشد؟ اما کرد و شد. هیچ کس هم نگفته شاه عباس، مخالف با علما بوده! تازه همه می گویند، به احترام علما، مثلا میرداماد، تا در خانه او را همراهی می کرده و حکایات دیگر از آن نوع حکایات قصص العلمائی تنکابنی.

فارغ از همه، این چالش، بین شریعت و اجراء، خواست علما و شاه، همیشه یک مسأله مهم بوده و شاید در کندی کار پیشرفت امت هم بی تأثیر نبوده است. باید از خداوند خواست تا به علما و سلطان کمک کنند تا راه حلی برای آن یافت شود، هرچند دعای سختی است و اجابتش مشکل. اما نباید ناامید از رحمت حق بود.

و اما داستان:

شیخ علی ـ رحمه الله ـ به شاه عباس جنّت مکان می گوید که: مالوجهات [مالیات] وقتی بگیر که دشمن بر سر بیضه اسلام آید.

شاه می گوید: در آن وقت که مالوجهات خواهد داد؟

شیخ می گوید: جهاد بر ما و رعیّت همه واجب است. آن وقت همه به جهاد می رویم.

شاه می گوید: پشه! چه یکی و چه هزار.

شیخ می گوید: تو ما را به پشه حساب کردی و استخفاف به علما کردی، کافر شدی، و زن بر تو حرام شد، و می فرستد به حرم و اهل حرم.

همه از اهل شاه کناره می کنند تا وقتی که توبه می کند و شیخ زنان را مرخص می کند (که با شاه باشند)

بازنشر از کانال رسمی رسول جعفریان

ارسال نظرات
پر بیننده ها