خبرهای داغ:
رضا اسماعیلی در غزلی به استقبال ماه مبارک رمضان رفته است.
کد خبر: ۸۸۶۵۵۰۳
|
۰۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۱
به گزارش خبرگزاری بسیج، تورق دواوین گذشتگان از منوچهری دامغانی گرفته تا همین یک‌سده گذشته، نشان می‌دهد که میل شاعران به سرودن و پرداختن به ماه مبارک رمضان در شعر بیش از امروز بوده است. شاعر در ساحت‌های مختلف شعری حتی شعر عاشقانه به این موضوع گرایش داشته و همین امر گاه تشخیص عرفانی و یا عاشقانه بودن شعر را بر مخاطبان دشوار کرده است. شاعر دیروز به هر بهانه‌ای گریزی به این موضوع زده و از آن برای بیان مضامین جدید استفاده کرده است. نمونه‌ای از این دسته از اشعار را می‌توان در سروده‌هایی دید که در وصف ماه مبارک رمضان و بیش از آن هلول حلال ماه شوال و عید فطر است.

این مضمون از قرن چهارم آغاز شده و در سده‌های مختلف اوج و فرودهای متعددی را پشت سر گذاشت، اما در مجموع در دیوان و سروده‌های شاعران، از بزرگانی چون منوچهری دامغانی، خاقانی، سنایی، سعدی و حافظ گرفته تا شاعران درجه دومی و سومی چون مسعود سلمان، مجیر بیلقانی و دیگران. شاعران در این سروده‌ها با مضامین مختلف به ماه و هلال عید اشارت کرده‌اند؛ از نگاه زاهدانه، عارفانه‌ و هنرمندانه گرفته تا کامجویی و عشرت‌طلبی. به هر حال این موضوع جزء مضامین مورد استقبال شاعران بوده است، اما شعر معاصر به نسبت گذشته از این نظر کم‌بنیه و گاه لاجان است که این خود از دلایل متعددی نشأت می‌گیرد. در سال‌های گذشته برخی از شاعران تلاش کرده‌اند تا با پرداختن به این موضوع، اندکی از خلأ حاضر را رفع کنند.

رضا اسماعیلی، شاعر، در تازه‌ترین سروده خود به استقبال ماه مبارک رمضان رفته است. شاعر در این غزل تلاش دارد تا غنیمت دانستن وقت و گذر ایام را به مخاطب یادآوری کند:

با این شتاب، می‌روی از خود کجا عزیز؟!
غافل ز خویش در سفر لحظه‌ها، عزیز!

افتاده باز هم تب دنیا به جان تو
آری شدی به بوی بلا، مبتلا عزیز!

می‌بینمت که بار دگر پرسه می‌زنی
در کوچه‌‌های غفلت دنیا! چرا عزیز؟

تقویم روزهای دلت پر ز خالی است
خط می‌کشی به زندگی لحظه‌ها، عزیز!

روز و شبت مرور دو حرف است: آب و نان
کی می‌شوی ز غصه بودن رها، عزیز؟!

دنیا تمام وقت دلت را گرفته است
دنیا گرفته از تو تمام تو را، عزیز

آبی نمی‌دهی به دلت از زلال عشق
قلبت ترک ترک شده و بینوا، عزیز!

خیلی بد است حال دلت در غیاب عشق
عاشق نمی‌شوی که بگیری شفا، عزیز!

ای بی‌خیال! حال دلت را بیا بپرس
دستی بکش تو بر سر قلبت، بیا عزیز!

یک شب تو دل شکسته بیا در حضور دوست
یک شب تو دلشکسته بگو «ربنا»، عزیز!

اُدعُونی اَستَجِب لکُم، آری، بگو «بَلی»
امشب بیا به خلوت سبز خدا، عزیز!

بوی تب «اِذا وَقَعَت...» می‌وزد به خاک
آماده شو  برای شب ابتلا، عزیز!

«مَاالقارِعه...»، نوای «اِذا زُلزِلَت...» شنو
عبرت بچین ز زلزله این صدا، عزیز!

مویت سپید گشت و دلت از گنه، سیاه
از سیب سرخ توبه نخوردی چرا، عزیز؟!

روزی بلند می‌شوی از خواب و ناگهان
زُل می‌زند کسی به نگاه شما، عزیز!

لطفاً شما...؟! منم، ملک الموت، پیک مرگ
دنیا تمام گشته قسم بر خدا، عزیز!

پرونده تو بسته شد و فرصتت تمام
لطفاً بدون عذر و بهانه، بیا عزیز!

اما... ولی...! به روی زمین مانده کارِ من
دیگر نمانده فرصت چون و چرا، عزیز!

فردا که می‌رود همه پرده‌ها کنار
شیطان و یا فرشته...کدامی شما، عزیز؟!

ارسال نظرات
پر بیننده ها