چند صباحی با مردمانی سیاه روی و سپید دل!

مردمانی که در این روز های گرم و طاقت فرسا و اینکه با چشم، گوش و وجودی روزه و سیرتی پاک خیابان ها را از حیث زباله ها عاری می سازند، کیستند آنهایی که با صورت سیاه شده ناشی از تابش خورشید دلی همچون سپیدی برف را در سینه می پرورانند.
کد خبر: ۸۸۶۷۱۵۳
|
۱۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰

به گزارش خبرگزاری بسیج از کوثر به نقل از کوثرخبر، بعد از سحر بود و وقت استراحت؛ هیچ جنبده ای در خیابان دیده نمی شد، با کمی تامل در خیابان شهر قدم میزدم و زیرلب با خود زمزمه می کردم که حتما آرامشی است ...

شهر بود و من، سگهای ولگرد و زباله های بیرون سطل آشغال؛ زباله هایی در پیاده روها که حاصلی بود از بی رحمی برخی همشهریان.

بگذریم؛ در میان افکار کوتاه بلند من، صدایی با ضرب آهنگی ملایم و آرام که صدای خش خش آن البته دلنشین بود و نه گوش خراش همچون تلنگری مرا از حس افکار تا به تاییم بیدار کرد.

صدایی از حاشیه خیابان و نزدیکی پیاده رو ها با تکراری که پُر بود از رنج ها، خاطره ها و سکوت؛ آرام که سرم را بر گرداندم دیدم نارنجی پوشانی را به همراه جاروهای بلندی در دست که سکوت سنگینی آنها را همراه بود.

جارویی بزرگ، در دستان رفتگران زحمتکش که مشغول رقص کار و همت هستند و تمنای لقمه نانی حلال که من را یاد این سخن زیبای امام صادق(ع) می اندازد که فرمود: کسی که خود را برای روزی خانواده‌اش به زحمت می‌اندازد و کار می‌‌کند مانند رزمنده‌ ای است که در راه خدا می‌جنگد.

آهنگ خش خش جارویش چه حرف ها که بر زبان دارد، می دانم که خسته از کار تکراری دیروز کاری سخت که بی تفاوتی های برخی از همشهریانش برایش مهیا کرده بودند.

رفتم جلو و دستان پینه بسته اش را به گرمی فشردم؛ با اینکه لبانی همچون بیابان داشت تبسمی برچهره او نمایان شد که سوالم را از ذهنم زدود؛ سوالی که اینگونه خواهان پذیرایی از او بودم: ای مرد، گرچه خسته بودی از بی توجهی همشهریانت که تو را با جسم و روح مملو از ضیافت الهی میان زباله ها تنها گذاشتند و شاید هم شغلت را دستاویز مثالی بد کرده اند، اما جواب سلامم را به گرمی و لبخندی پاسخ دادی ای خستگی ناپذیر مهربان، شاید وظیفه خود میدانی احترام به همشهریانت را، مثل جمع کردن هر روزه ی زباله های آنان که می شد کمتر باشد در این ماه الهی و حتی خم به ابرو نیاری!

دل پر دردی داری از مردمی که نمی دانند شهرشان خانه دوم آن هاست، مردمی که  زباله می ریزند و انتظار دارند رفتگران هر روز زباله ها را بردارند؛ اما در مقابل که زحمت میکشی آن هم با دهانی روزه و با حقوقی که چند ماه به چند ماه میگیری اما بازم بنده شاکر خدا و دلی پرامید به افطار و سحر داری.

تو که نباشی همشهریانت خم به برو نخواهند آورد ولی چندی بعد تو را از خدا جویا خواهند شد که " اون شخصی که زباله ها رو جمع میکرد نیست، نمرده باشه؟!"؛ غافل از اینکه شخص اسمی دارد و خدایی و روزه داری است و انسانی ... .

به احترام همه زحمتکشان کوچه و خیابان.

 

دقایقی با رفتگران روزه دار گیوی

دقایقی با رفتگران روزه دار گیوی


ارسال نظرات