با رشته ای از تسبیح یاس ذکر لب های تشنه را در صحرای بلا بهانه می کنم و با نگاهی به بی قراری مردم شب های انتظار که چله شان وصل می شود به قدرنام تو، از شرمندگی سر به روی زمین می گذارم تا زیر بغل هایم را بگیری و بلندم کنی از این جاماندگی.
کد خبر: ۸۸۷۴۲۵۷
|
۲۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۳
به گزارش خبرگزاری بسیج  مازندران، پس از چند هفته مهمانی کم کم شبیه میزبانی که دنبال بهانه است می شوم تا سر صحبت عفو و بخشیده شدن را با من باز کند.

در گوشه ای از این شهر زیر آسمانی که ملائک برای شنیدن صدای اهالی زمین بدون معطلی فوج فوج از عرش به فرش هبوط می کنند،زانوی انتظار به بغل گرفته ام تا من هم با بهانه ای سر حرف را با خدای خوف و رجا ، خدای مهر و قهر،خدای عزت و ذلت و خدای توبه و گناه باز کنم .

بهانه ای که بین من و صاحب این شب ها برای دیده شدن و شنیدن آنچه که در هزارتوی دلم مانده و کسی از آن آگاه نیست؛ مرا به قران وصل میکند تا به سر بگیرمش و تکرار کنم اسمای اعظمش را از محمد(ص) تا مهدی(عج).

این بار بهانه ای نمی ماند که بگویم صدایم به تو نمی رسد یا اینکه بگویی کاری کردی که صدایت به من نرسد؛ این بهانه از من و از تو گرفته شد وقتی که ملائکه ات را می فرستی تا از من هم خبری بگیرند.

دانه ای به کوچکی خرما را بهانه میکنی تا کام تلخ مرا در این وادی گناه آلود شیرین کنی و زیر باران اشک های بی وقفه ام که به دری سوخته پناه آورده ،از شر این نفس خسته خلاصم کنی.

با رشته ای از تسبیح یاس ذکر لب های تشنه را در صحرای بلا بهانه می کنم و با نگاهی به بی قراری مردم شب های انتظار که چله شان وصل می شود به قدرنام تو، از شرمندگی سر به روی زمین می گذارم تا زیر بغل هایم را بگیری و بلندم کنی از این جاماندگی.

درون چاه بی کسی با بغضی گلوگیر که میراث جاماندن از بهترین بندگانت است که پیکرشان در خرابه ها با تشتی از سر و دستان سه ساله،سوخت و آتش گرفت و خاکسترش برنگشت تنها ماندم؛ بهانه کردی راه نیمه را، دست روی شانه های لرزانم گذاشتی تا حرف بزنی و حرف بزنم، نگاهم کنی و نگاهت کنم بخوانی ام و بخوانمت تا با طوفانی از روضه خون گلو به داد دلم برسی.

اکراه دارم از گناه و از سر همین اکراه ،به اشتیاق برگشتن بهانه می کنم به اقرار که ریزه خوار سفره فرق شکافته ای هستم از کودکی با ذکر نامش پای ایستادن گرفتم تا به سمتت بیایم بهانه میکنی محبتت را تا در آغوشم بگیری چونان آشنایی در شهری غریب.

زخم پهلویی شکسته که موجی از غم را در دلم برپا کرده است بهانه میکنم در این شب های تار با کوله باری سنگین از آنچه که گفتی و پشت گوش انداختم، امانم بدهی تو هم بیا و این شب ها بهانه کن با دست قدسی تنها طبیب بر زخم های کهنه و شکافته از محراب تا علقمه مرهم بگذار.«عجل علی ظهوره»

علی ابراهیمی گتابی- کارشناس ارشد ارتباطات


ارسال نظرات
پر بیننده ها