تفاوت غربگرایی با غرب باوری در این است که در غربگرایی نوعی الگوی فکری نیز مشهود است اما غرب باوران مدل توسعه مادی وخطی غرب را مفید می‌دانند و کمتر به پشتوانه تئوریک غرب می‌اندیشند.
کد خبر: ۸۸۷۹۵۲۹
|
۰۸ تير ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۵

با دقت موشکافانه می توان بین غربگرایی و غرب باوری تمایز و تفاوت قائل شد. تفاوت غربگرایی با غرب باوری در این است که در غربگرایی نوعی الگوی فکری نیز مشهود است اما  غرب باوران  مدل توسعه مادی وخطی غرب را مفید می‌دانند و کمتر به پشتوانه تئوریک غرب می‌اندیشند. در غرب باوری توجه به نوسازی و لوکس‌‌گرایی به شکل غربی مدنظر است و نوعی تقلید اتفاق می‌افتد.

غرب گرایی و غرب باوری در200 سال گذشته طرفدارانی در ایران داشته و دارد اما بعد از انقلاب اسلامی شباهت هر دو پایان دادن به انقلاب اسلامی و تبدیل آن به یک پروژه تمام شده واکتفا به جمهوری عرفی است.

تفاوت‌های عمده ای بین غرب باوری و غربگرایی وجود دارد که قابل تأمل است.

1- در غرب باوری براندازی نظام جمهوری اسلامی و جایگزین کردن حکومت‌‌های  مشروطه یا لیبرال دموکراسی غرب مدنظر نیست یعنی الگوی سیاسی حکومت های غربی دغدغه اصلی نیست، بلکه تقلیل انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی و حذف آرمان‌‌های  فرامرزی آن مدنظر است. نوع حکومت مدنظر نزد غرب باوران «جمهوری اسلامی اسمی» ‌است.

بدین معنی که ماهیت حقیقی آن کم‌کم از بین برود اما ماهیت حقوقی و ساختارهای نظام جمهوری اسلامی کماکان وجود داشته باشد. مقام معظم رهبری در شهریور 1394 در جمع فرماندهان سپاه به این موضوع اشاره دارند که: «رئیس‌جمهور امریکا به بنده نامه نوشته است که دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی نیستند اما آنان به دنبال یک جمهوری اسلامی اسمی هستند و مخالفتی هم ندارند یک عمامه به سر هم بالای سر آن باشد» و یا درزمستان  1394 در دیدار اعضای دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی می‌فرمایند: «در مقابل جریان غیر انقلابی در درون نظام باید ایستاد. اینها از اول هم بودند ولی انقلابی نبودند.» بنابراین پایان دادن به انقلاب اسلامی و اکتفا به جمهوری اسلامی در اینجا مدنظر است که معنی دیگر آن پایان دادن به ماهیت حقیقی نظام جمهوری اسلامی و اکتفا به ماهیت حقوقی آن است.

2ـ در غرب باوری، گفتمان اصلی دموکراسی‌خواهی به سبک غرب مدنظر نیست بلکه مدل توسعه اقتصادی غرب مدنظر است. نوسازی اقتصادی، رؤیت نمادهای لوکس در کشور، تظاهر به اشرافی بودن و اولویت در ارتباطات اروپامحورانه در جهان و خرید کالاهای غربی در اولویت است. سفرهای خارجی عملاً به غرب انجام می‌شود. قراردادهای خارجی عملاً به اروپا منحصر می‌شود. امریکایی‌ها نیز در مواجهه با ایران مسائل حقوق بشری را به اروپا سپرده‌اند و هر از گاهی آنان مطالبات مربوطه همچون اعتراض به قوانین اعدام و قصاص و همجنس‌گرایی را به دولتمردان ایران یادآوری می‌نمایند. تظاهر به کاهش بودجه نظامی و عدم اولویت آن در نظر غرب‌باوران مشهود است. این در حالی است که اولین کشورهای مدعی دموکراسی در جهان یعنی امریکا، فرانسه، انگلیس، قوی‌ترین ارتش‌های جهان را دارند.

3ـ غرب‌باوران بیشتر به عمل‌گرایی روی می‌آورند و دولت آنان به شدت بروکراتیک است و هنگام حضور در قدرت به ارضاشدگی می‌رسند و به دنبال استفاده از مواهب آن هستند. اما غربگرایان عمل‌گرا نبودند بلکه بعد از حضور در قدرت زمینه و ظرفیت‌سازی برای عبور از نظام جمهوری اسلامی را مهیا می‌کنند. تلاش برای حضور در قدرت غایت هدف نبود بلکه ورود به قدرت آغاز حرکت و فشار برای عبور از وضع موجود خواهد بود. مصوبات مجلس ششم ، اقدامات رسانه‌ای و تولیدات تئوریک به جای مانده از سال‌های 1377 تا 1381 به خوبی این راهبرد را  قابل فهم می کند.

4ـ تساهل‌گرایی دینی در عرصه اجتماعی به جای درگیر شدن با ایدئولوژی از دیگر تفاوت‌های غرب‌باوران و غربگرایان است. غربگرایان ایدئولوژی‌زدایی را با  هدف حرکت به سمت نظام غیردینی و جدایی دین از سیاست مدنظر داشتند و برای تولید ادراک‌های ذهنی و اجتماعی جدید تلاش فراوان کردند اما غرب‌باوران با دین و اسلام‌ سیاسی درگیر نمی‌شوند، به تعبیر دیگر اقدامات ایجابی تساهل‌گرایانه را جایگزین مبارزه با اسلام سیاسی کرده‌اند. به همین دلیل نخبگان حاکم ارتباط با مراجع و روحانیت را ادامه می‌دهند و آنان را مانع حرکت خود وانمود نمی‌کنند اما غربگرایان به روحانیت به عنوان یک مانع و مسئله می‌اندیشیدند و حتی اصرار دارند  که حضور آنان در قدرت صرفاً به روش دموکراتیک قابل قبول است و روش‌های انتصابی روحانیت را فاقد وجاهت می‌دانستند و ... هر دو نحله غرب‌باوران و غربگرایان بر روی گسل آزادی‌های مدنی ـ اجتماعی حرکت می‌کردند. غرب‌باوران برای اقبال اجتماعی با هدف استمرار خود در قدرت به این موضوع می‌پرداختند اما غربگرایان هدف‌نمایی را حذف اسلامیت نظام از عرصه اجتماعی می‌دانستند و قدرت در این مسیر مسئله اصلی‌شان نبوده است. غربگرایان محور منازعه خود با نظام را «انسان» قرار داده‌ بودند اما غرب باوران توجیه اصلی خود را بر «عقب‌ماندگی» متمرکز نموده‌اند و راه آن را توسعه خطی ـ جبری غرب می‌دانند اما وجه مشترک هر دو عدم باور به توان داخلی در تولید الگوهای سیاسی ـ اقتصادی برای اداره کشور است. اصولاً غربگرایان مسئله‌شان اقتصاد نیست بلکه مدل سیاسی و حکومتی غرب برایشان امری جوهری است.غرب باوران باگرایش به غرب به وضع خوب(اقتصادی) می اندیشند اما غربگرایان به خوب شدن خودمان (وضع فکری)می اندیشند.به تعبیر دیگرغربگرایان مدعای اقتصادی ندارند بلکه معتقدند حاکمیت دموکراسی غربی در کشور به صورت اتوماتیک مسائل دیگر را حل می‌کند.

5 ـ غرب‌باوران مسئله غرب با ایران را متأثر از رفتار ایران می‌دانند که اگر اصلاح شود می‌توان به تعاملات حداکثری با غرب رسید و در این مسیر روح خوشبینی بر آنان حاکم است. اما غربگرایان در اینجا با اسلام‌گرایان سیاسی اشتراک نگاه دارند و می‌دانند که مسئله غرب با ایران نه هسته‌ای و موشکی و تروریسم و حقوق بشری که هویت انقلاب اسلامی است و می‌دانند که تا این هویت در ایران هژمون است مسئله ایران و غرب پا بر جا خواهد بود، به همین دلیل غربگرایان تلاش می‌کنند مدل جایگزین جمهوری اسلامی پیدا کنند که تاکنون برای مدل‌های «مشروطه‌خواهی»، «جمهوری‌خواهی»، «دموکراسی خواهی» کتاب نوشته‌اند اما همانگونه که قبلاً آورده شده غرب‌باوران با جمهوری اسلامی اسمی و بی‌خاصیت موافقند.

6 ـ توقع غربگرایان از غرب بیشتر در حمایت از اندیشمندان و حوزه عمومی غرب از خودشان متمرکز است، علاقه‌مند به این هستند که اندیشمندان غربی درباره ایران حرف بزنند. راه‌‌حل بدهند. مانند فوکو و هابرماس سخن بگویند و ایران را تحلیل کنند. اما غرب‌باوران به تمجید سیاستمداران غرب از خود علاقه‌مند هستند و درصدد جذب دل‌های سیاستمداران و اهل قدرت آن دیاراز خود هستند. اندیشه غرب‌باوران بیشتر حکومت‌محور است اما غربگرایان اجتماع‌محور، مدنی محور و اندیشه محورند.

7-برجام برای غرب‌باوران راهی به سوی توسعه غربگرایانه محسوب می‌شود اما برای غربگرایان به مثابه مانعی بر لولای در جمهوری اسلامی است که همیشه به سوی غرب باز بماند.

اکنون هر دو نحله بهم نزدیک شده اند اما ممکن است عرصه عمومی و تئوریک برای غربگرایان بازتر شود و بتوانند چارچوب‌های فکری خود را با فراغت بال بیشتری عرضه نمایند.غرب‌باوران در ادامه حیات سیاسی خود به دنبال تئوری‌های غرب نمی‌گردند و اصلاً به این حوزه وارد نمی‌شوند اما ممکن است غربگرایان آنان را ترغیب کنند که بخشی از دولت که مرتبط با این حوزه است را به آنان اجاره دهد و کار خود را مستقل از غرب‌باوران انجام و تولیدات آن را روانه حوزه عمومی نمایند. بازگشت غربگرایان به مراکز پژوهشی و راهبردی حاکمیت می‌تواند نشان دهنده این موضوع باشد و این امکان متصور است زیرا مدیون بودن دولت مستقر به غربگرایان بالاخره باید خود را در جایی نشان دهد اما بعید است با آنان رو بازی کند و مسئولیت‌های کلیدی و مشهود را به آنان اختصاص دهد.

ارسال نظرات