جبهه جهادی منتظران خورشید از سال 81 در سجاده ی هجرت و محراب جهاد در عرصه ی خدمت قیام نموده و سنگر های محرومیت را یکی پس از دیگری فتح کرد تا مبادا لشگر فقر بر جبهه ی عدل فایق آید.
کد خبر: ۸۸۸۷۳۰۳
|
۲۵ تير ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۴
خبرگزاری بسیج- اسماعیل احمدی:
 
* تهران:
جبهه جهادی منتظران خورشید از سال 81 در سجاده ی هجرت و محراب جهاد در عرصه ی خدمت قیام نموده و سنگر های محرومیت را یکی پس از دیگری فتح کرد تا مبادا لشگر فقر بر جبهه ی عدل فایق آید که به میزان کافی و به لطف بی لطفی دولت های خدمتگزار (!) هنوز هستند روستاهایی که کم مشگل بی آبی و بی راهی و بی گازی و بی مدرسگی و... ندارند. اگر چه به دلیل اوامر مکرّر حضرت روح الله و منویات مستمّر امام سید علی، گام های بلندی را به سوی قله های عدالت و پیشرفت برداشته ایم.

و منتظران خورشید که پس از شهادت آقا نورعلی (شوشتری) وارد سیستان والیان و بلوچستان قهرمان گردیده و مجاهداتی مانا را به مردمان شریف و غیور این وادی ارزانی داشت بار دیگر تصمیم گرفت تا عزیمت نماید به سرزمین پر خاطره ی اردوهای جهادی اش در بلوچستان.
 
 
 
 * چابهار:
طبق معمول با پرواز چابهار عازم شدیم البته ابتدا هواپیما برای تامین خرج و مخارجش توقفی در ایستگاه زاهدان کرد تا مسافرینی پیاده شده و مسافرین جدید را سوار کند که همین توقف یکساعتی ما را معطل کرد اگر چه آن گاه که برای بار دوم پذیرایی شدیم ناراحتی این توقف به سرور و شادمانی مبدل گشت.

چشمتان هوای بد نبیند... آن گاه که از طیاره (هواپیما) پیاده شدیم گویا وارد فرودگاه مدینه شده ایم آنقدر که هوا بد و شرجی بود و تنها لباس بلوچی که بر تن داشته و همیشه که به این دیار می آیم از خانه می پوشم؛ به دادم رسید و همین دادرسی، حکایت از عقل و درایت گذشتگان دارد که لباس هر قوم متناسب با جغرافیا و فرهنگ هر دیار و وادی است.
 
 
 * فنوج:
پس از چابهار نوبت به شهرستان فنوج رسید که حدود 4 ساعتی از راه های پر پیچ و خم و سخت گذر، به آنجا رسیدیم.

البته از آنجا که سختی و مشقت رانندگی خاص آن دیار را خیلی دوست دارم به ویژه فراز و نشیب هایی که بیشتر شبیه ترن هوایی است تا جادّه؛ لذا با عشق تمام، رانندگی کردم تا مشکلات مردم آن دیار در رفت و آمد را  بیش از پیش حس کنم.

فنوج که تا همین چند سال قبل یکی از 5 بخش شهرستان نیک شهر بود حالا برای خود شهرستانی مستقل شده و به این ترتیب باید آبادتر از گذشته گردیده و روستاهایش نیز شکوفاتر می شدند امّا... طبیعتاً فقط نام را بزرگ کرده اند و از امکانات آن چنان که انتظار می رفت و می رود خبری نیست که نیست.
 
 
 * زبرینگ:
و اما مقصد و مقصود اصلی ما روستاهای 4 گانه ی «زبرینگ»، «کوردان»، «چیل کنار»، و «درآپ» بود که اولین بار ساعت 2 بامداد 22 دی ماه 1388 وارد آن شده بودم و اینک تیر ماه 1396 یعنی 8 سال گذشته است و هر سال برای خودش عمری است که همین چند ماه قبل پدری داشتم با صفا و با مرام و مردمی ولی اکنون در هجر و ماتم و غم فقدانش، در سوگی هستم غیر قابل جبران و اینگونه گذر عمر ما را به همراه خود می برد ... 8 سال.

زبرینگ را که می شنوی باید تمام خوبی ها را از غیرت و شرف و میهمان نوازی و خونگرمی و شجاعت و مهربانی به ذهن بیاوری که حقیقتاً با دل های منتظران خورشید چنان کردند که نمک گیر محبت و معرفت شان شدیم رها نشدنی و فراموش ناشدنی.

یاد حسن شاه پیر مرد بزرگ روستایی بخیر که همیشه از عشق وافرش به ولایت می گفت و می گفت: «تمام خرماهایم برای رهبری است و من هیچ چیزی را برای خودم نمی دانم.»

ساعتی را به تجدید خاطرات اشتغال یافتیم و آنگاه کامیون ها از راه رسیدند. کامیون هایی که چشم امید 25 زوج جوان و ده ها خانواده های نو عروسان و ماه دامادان به آنها بود.
 
 
 
 همه آمدند برای کمک، و موارد یکی پس از دیگری به داخل مسجد منتقل شد از یخچال و کولر و گاز تا فرش و پتو و ظروف... و همین حین مولوی عبدالرحیم قاضی که امام جمعه ی با صفای شهر کتیج است به جمع مان پیوست تا به قول خودش خدا قوتی به جهادگران گفته و شعری که در وصف منتظران خورشید سروده بود بخواند که مانند همیشه با آن ادبیات زیبای بلوچ خواند.

جهیزیه ها که چیده شد زوج های جوان آمدند و با ارایه مدرک ازدواج شان، یک به یک اجناس را تحویل گرفته و با شادی و شوری وصف ناپذیر به خانه های روستایی و کپری خود عزیمت کردند و این سرور عیان بود حتی در چهره ی کودکان و خردسالان که دیدم آن کودک 4 ساله را که داشت به مامانش می گفت اینها برای عروس هاست...
 
دیگر هوا که تاریک شد نماز جماعت را خوانده و ضیافت شام به عشق دامادهای عزیز و عروسان عفیف بلوچ برپا شد و صدها نفر از روستاییان مجتمع شدند تا شبی به خاطر ماندنی را رقم زنند. 
 
 

 
* جیش الظلم:
آقا سید روح الله که تمام فرمایشاتشان درّ است و گوهر، از جمله جملات قصارشان همواره این بود که اگر دشمن از شما عصبانی شد حتما کاری که انجام داده اید درست بوده و هرگاه از شما تعریف کرد بی شک باید در کارتان شک کنید...و ما نیز که از گرمای طاقت فرسای بلوچستان و سختی راه و مشقات سفر حقیقتاً جسم مان خسته و کوفته شده بود با یک مطلب چند پاراگرافی خستگی از تن مان در رفت آن گاه که گروهک تروریستی و وهابی جیش الظلم حرکت انقلابی و فعالیت جهادی منتظران خورشید راحتی 24 ساعت تاب نیاورده و علیه اهدای این جهیزیه ها هر چه خشم و عصبانیت داشت روانه ی کلمات نمود.
آری وهابیت نتوانست خشم منفور و زشت خود را از اهدای جهیزیه به نوعروسان سنّی و شیعه پنهان کند چرا کهمنتظران خورشید به خال زده بودند آنجا که نقطه ی حساس دشمنان است یعنی وحدت.تیر عاشقانه و خالصانه ی جهادگران به قلب مشترک شیعه و سنی درست به هدف خورده بود و این اتحاد و همدلی و صمیمیت، تمام بافته های عنکبوتی وهابیت را از بین برده بود و آنها که برای تفرقه افکنی دائما در طراحی و فتنه انگیزی و هزینه های نفتی سعودی و غربی و آمریکایی هستند شکستی مفتضحانه خورده و به سخیف گویی علیه جهادگران پرداختند و تهمت پراکنی کردند که این جهادگران با اهدای جهیزیه به زوج های سنّی در پی شیعه کردن اهل تسنن هستند و خدا را شکر که چقدر دشمنان ما احمق و کژاندیش و کوته فکر هستند که اینگونه ابلهانه و کودکانه قضاوت می کنند...و خدارا شکر که دیگر آن دیار خودش گروه جهادی دارد و در پی عمران و آبادانی روستاهاست و ما با خیالی آسوده به تهران بازگشتیم با پیامک های پر از محبّت جوانان روستا که مانند همیشه ما را شرمنده ی مرام و صفای خود نمودند...

خدایا چنان کن سر انجام کار ....  تو خوشنود باشی و رستگار


ارسال نظرات