صدای گریه های کودک نو رسیده گل های بهاری را به وجد آورده بود .
کد خبر: ۸۸۹۰۰۷۳
|
۳۱ تير ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۸
به گزارش خبرگزاری بسیج از اردبیل،
صدای گریه های کودک نو رسیده گل های بهاری را به وجد آورده بود . پرستوهای مهاجر روستای تازه کند موران ، بالای خانه  "مهدیقلی"تولد سومین فرزندش را جشن گرفته بودند . عیدبود ، کوی و برزن مملو از،زندگی و حیات بود که او با گریه هایش آمد و با حضور بهاری اش خانه فقیرانه پدر را گلستانی از شاوی و خنده بدل کرد. پدر _فریدون _ کشاورزی ساده دل و سخت کوش بود . آنچه از روزی حلال پای سفره جاری بود حاصل دسترنج پدر سرزمین های محدود کشاورزی بود و ازاین نظر همه قانع و راضی بودند .
فریدون هرسال بزرگتر از سال دیگر می شد ، تااینکه هفتمین بهار عمرش راه روستای زهرا را در پیش گرفت تا از کاروان علم و دانش عقب نماند . او دانش آموزی درس خوان و مودب بود و در سایه نظم و تلاش توانست  دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برساند . باتوجه به کمبود امکانات مجبور شد برای ادامه تحصیل راهی شهرستان گرمی شود . فریدون در سال تحصیلی ۱۳۵۵_۱۳۵۶در مدرسه راهنمایی نوبنیاد نام نویسی کرد . او دوره راهنمایی را با نمره عالی  در سال ۱۳۵۸به پایان رساند و در همان سال وارد دبیرستان امام گرمی شد .
فریدون در زمان فراغت از تحصیل ، در کارهای کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می کرد . او در خانه نیز به مادر و خواهرانش کمک می کرد و همواره خود را نسبت به اموران آنان مسئول می دانست .

اهالی روستای تازه کند موران امروز نیز از،فریدون به نیکی یاد می کنند . هیچکس ،به یاد ندارد که فریدون با کسی درگیر شده باشد ، کسی را برنجاند و از کمک به نیازمندی کوتاهی کند . او جوانی اجتماعی بود و در مجالس های عمومی روستا حضوری پررنگ داشت . سال های تحصیل در گرمی به دوستی با جوان پاک سرشتی به نام اسحاق انجامید .
دوستی و رفاقت این دو جوان پاک سرشت از،دبیرستان امام آغاز،می شود . ود بسیج گرمی قوام می گیرد .و در نمازهای پنهانی شب آن ها به اوج خود می رسد .شهادت آخرین و مهمترین برگ مشترک دفتر دوستی این دو دلاور بود .
فریدون در سال ۱۳۶۱بعد از اتمام تحصیلات دبیرستان وارد سپاه گرمی می شود . مهر ماه همان سال طی مراسمی ساده ، با دختر عموی خود ازدواج کرده و زندگی مشترک خود را باهمسرش در گوشه ای از خانه پدری آغاز می کند . زندگی مشترکی که بیش از یک سال به طول نینجامید و بخش عمده ای از آن هم برای فریدون در مناطق جنگی و جبهه سپری شد .
دوستی او با شهید نظراله کریمی از همین سال شروع می شود .نظراله نیز همانند فریدون تازه ازدواج کرده بود او هم بیش از آنکه در کنار خانواده باشد . در جبهه بود. در زمستان ۱۳۶۲او و دوستش نظراله در انتظار تولد اولین فرزند خود بودند . ولی جبهه های جنوب سخت ملتهب بود . تب و تاب شهادت لشکر ۳۱عاشورا  را در برگرفته بود . بساط لبخند و شادی بیش از،عملیات خیبر برپا بود . عاشقان حنا بسته خود را آماده وصال با معشوق کرده بودند . فریدون لباس سبز،سپاه در کسوت فرمانده دسته دسته تحت فرماندهی اش به سوی اروند ، هدایت کرد. گلوله ها از،هر طرف باریدن گرفته بود . خمپاره ها دیوانه وار زوزه می کشیدند . صدای ناله ها والله اکبر از پس انفجارها به گوش می رسید تااینکه فرمانده جوان به روی زمین افتاد . او در دهمین روز اسفند ماه ۱۳۶۲، به شهادت رسید و پیکر مطهرش سال ها از،نظرها پنهان ماند تااینکه در جریان تفحص پیکر شهدا در تاریخ ۱۳۸۳/۱۱/۱۳ کشف و در گلزار شهدای امام حسین (ع) شهرستان گرمی به خاک سپرده شد .
خبرنگار خبرگزاری بسیج ازاردبیل _کبری عزیزی
ارسال نظرات