روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع)، فرصت مناسبی برای عرض ادب شعرای آئینی به شأن و مقام آن امامزاده واجب التعظیم است.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، امروز ششم ذیقعده، به عنوان یکی از روزهای دهه کرامت، سالروز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی (ع)، ملقب به "شاهچراغ" نامگذاری شده است شخصیتی که از برادران امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) است و از این رو به دلیل مدفون بودن در ایران و همچنین این نسبت، شاعران آئینی ایران زمین هم اشعاری درباره مقام و شأن این شخصیت بزرگوار سرودهاند.
یکی از این شاعران، عبدالرضا مروتی اردکانی است که با اشاره به لقب دیگر آن حضرت یعنی "سیّد الأعاظِم" سروده است:
در آسمان آبی چشمت شناورم
از بارش نگاه بهارانه ات، ترم
چشم تمام ثانیهها بر ضریح توست
آوردهام هدیه گل اشک پرپرم
بر صفحه ی خیال دلم میکشم به شوق
از بارگاه پاک تو طرحی برابرم
فیض دعای ندبه کنار ضریح تو
شد قسمتم، که منتظر نور کوثرم
در سایه سار امن تو مأوا گزیدهام
ای سید الاعاظم و ای روح باورم
این واژهها که هیئت زائر گرفتهاند
امید بر نگاه تو دارند، سرورم
گلهای نور چیدهام از باغ مرقدت
شاهچراغ، ای حرم سبز خاطرم
آه ای نگین حلقه شیراز! باز هم
لطفی نما که پا بگذارم در این حرم
رضا اسماعیلی از دیگر شاعرانی است که درباره آن شخصیت اشعاری دارد.
بخشی از اشعار او در این مناسبت، چند رباعی است که در یکی از آنها، بوی مشهد الرضا (ع) را از آستان ملکوتی آن امامزاده همام میشنود:
صبح است و ندای ربّنا میآید
گلبانگ خوش خدا خدا میآید
از میهن شعر و شور و عشق و عرفان
بوی خوش "مشهد الرضا" میآید.
اسماعیلی در رباعی دیگری هم، شهر مدفن آن حضرت را مورد خطاب خود قرار داده و میآورد:
از عشق، به سینه درد و داغی داری
از پرتو معرفت، چراغی داری
چشم تو به نور عشق روشن، شیراز!
چون در دل خویش، چلچراغی داری
او همچنین در اثر دیگری، پیوندی شاعرانه بین فال حافظ و حرم شاهچراغ برقرار میکند:
در خانه دل، خیال حافظ عشق ست
در حافظیه، وصال حافظ عشق ست
در باغ بهشت، با ملائک خلوت
در شاهچراغ، فال حافظ عشق ست
و اکنون رباعی دیگری از او را درباره این مناسبت به تماشا مینشینیم:
بی نور تو، پیر معرفت گمراه ست
توفان شب است و دیو و دد در راه ست
تو شاهچراغ وادی عرفانی
نور تو، کلید فهم "بسم الله" ست
شعر دکتر عبدالوهاب نورانی وصال، از استادان فقید دانشگاه و در مدح حضرت احمد بن موسی (ع)، از دیگر اشعار سروده شده در این مناسبت است؛ شعری که با قلمکاری در حرم آن حضرت نصب شده است:
ای قبله بارگاهت از رفعت
با عرش برین برابری کرده
نور تو فروغ زهره را بازار
خالی ز هجوم مشتری کرده
ای کشتی خاندان عصمت را
با تقوی خویش لنگری کرده
هر روز مکان و آستان تو
خلقی به امید یاوری کرده
مانند حسین، سرورِ احرار
در عرصه دین دلاوری کرده.
شعر دیگر در این مناسبت، به همت غلامحسین عزیزآبادی سروده شده که بخشی از آن، اینچنین است:
شاهچراغ، خاکِ تو از مشک برتر است
چون مرهمی به جان و دل ریشِ مضطر است
کوی ات صفای جان و دل ناامید خلق
در آن سکینه ای ست که از حیّ داور است
شیراز کوی رحمت و انوار اولیاست
شاهچراغ بر سر آن زیب و زیور است
این خاک تربتی است، شفابخش زائران
بهتر ز سیم و هم زر و هم درّ و گوهر است
یا احمد بن موسی جعفر، ضریح تو
معمور باد و خرم، چو اینجا مطهر است
بیمارِ جان اگر طلبد او شفایِ خود
از غم رها، چو کوی تو بس روح پرور است
بیمار گر شفا طلبد از صمیم قلب
غالب، به درد گردد و بر غم، مظفر است
بیمارها شفا طلبند از حریم تو
چون پارهای ز تربت و خاکِ پیمبر است
من نیز خود، شفا ز درت دیدهام بسی
هرکس شفا نیافت، بدان دیرباور است
بوسند خیلِ خلق، ضریح ات به صد امید
این تربتت به تربتِ جدّت برابر است
بیش از هزار بنده چو آزاد کردهای
بوی بهشتِ مرقدت از عطر و عنبر است
قرآن، هزار جلد چو مکتوب کردهای
وز کوی تو طلایه به خورشید، انور است
زین خاک، پرتویی ز حقیقت چو منجلی است
با چشمِ دل نگر، چو ملائک مصور است
هر دم، فرشتهها به صحن و سرای تو زائرند
آب حیات هر مَلِک، بر جام و ساغر است
نوشند زائران، همه آب بقای تو
سرچشمه گلابِ تو از حوضِ کوثر است
از تربتت، تلألو نوری ظهور کرد
آفاق از ضریحِ مطهر، معطر است
گیرد وجود شمع وجود از سرای نور
نور ستارهها، همه زان ماه منظر است
آرامگاه شاهدِ حق، دستغیب و آل
نزدِ ضریح زاده موسی بن جعفر است
ذریّه خلیلی و از نسل حیدری
نبود عجب که خاکِ درت، عشق پرور است
قبر مقدسینِ شهر، بُود در کنار نور
شاهچراغ گلبنِ هر پاک پرور است
اینجا که خفتهاند گُلان در کنار هم
این بوی خوش ز گلبن و گلهای پرپر است
زیباگلانِ پاک، که خلوت گزیدهاند
هر گل طراوتش ز همین، پاک گوهر است
مست اند زائران درت از میالست
هرکس به عشقِ واله و مجنون دیگر است
خورشیدِ تابناک ز این در فروغ یافت
این هم، دگر طلایه ز محراب و منبر است
هر وقت آمدم که ببوسم ضریح تو
دیدم هزار دیده تو را حلقه بر در است
گفتم به عاشقی که چه اسرار عشق توست
با سر اشاره کرد که آن پیش سرور است
عشق علی و آل محمد مرا بس است
هریک چوهادی اند، چو خورشید انور است
و پایان بخش این گفتار، شعری است از میلاد عرفان پور که حضرت شاهچراغ را غریب ترین شاه عالم مینامد و میسراید:
شاه منی که مونس هر سال و هر دمی
شاهی ولی غریب ترین شاه عالمی
باران اشک اذن ورود حریم توست
در هر کویر علت باران نمی نمی
حیرت نکن از این که خرابم مقابلت
آخر همان که از ته دل دوست دارمی
بر شانههای تو حرم حضرت رضاست
عباس وار حامل راز مُحرّمی
هر چند گنبد تو طلا نیست شاه من
در چشمهای خیس، طلای مجسّمی
ای معدن محبت شهر گل و غزل
هر قدر کشف میکنمت، باز، مبهمی
هر لحظه بی تو ماندن دنیا جهنم است
کاری کن ای بهشت، نماند جهنمی
صفا صالح پور
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار