تشریح نحوه اسارت شهید محمدجواد تندگویان، وزیر نفت اسبق جمهوری اسلامی، موضوع روایتی از دکتر سید محسن یحیوی همکار و همراه این شهید بزرگوار است.
کد خبر: ۸۹۰۴۴۶۶
|
۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۷


دکتر محسن یحیوی که برای زیارت حرم مطهر حضرت معصومه(س) به قم سفر کرده است، در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری بسیج در قم، نحوه اسارت خود و شهید تندگویان را در روزهای اول جنگ تحمیلی بازگو نموده است.

اشاره:

 دکتر سید محسن یحیوی در خانواده ای مذهبی در شهرستان بروجرد متولد شد. پدر وی از سادات حسینی و مادرش از سادات طباطبایی بود که بعد از دو نسل، شجره نامه واحد با حضرت آیت الله العظمی بروجردی داشتند. وی در شش سالگی به همراه خانواده به اهواز هجرت کرد و پس از دوران تحصیلات ابتدایی، روزها در کنار پدر به کار و تلاش پرداخت و شب ها نیز به تحصیلات خود تا پایان دوره دبیرستان در کلاس های شبانه ادامه داد.

تحصیلات دانشگاهی را در رشته مهندسی نفت در دانشکده نفت آبادان، رشته مهندسی راه و ساختمان در دتیروتب واقع در ایالت میشیگان آمریکا، کارشناسی ارشد علوم سیاسی در دانشگاه آزاد اسلامی و کارشناسی برنامه ریزی و توسعه اقتصادی در دانشکده علامه طباطبایی و دکتری مدیریت بازرگانی گرایش بازار انرژی نو در برنامه مشترک دانشگاه آزاد و دانشگاه ماستریخ هلند آموخت.

یحیوی از موسسان انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده نفت آبادان و عضو انجمن اسلامی دانشجویان مقیم آمریکا و کانادا بوده و در قیام مردمی ملت ایران علیه رژیم ستمشاهی مشارکت داشته، قبل از انقلاب به فعالیت های آزاد در بخش راه و ساختمان مشغول بوده است و در ماه های اولیه بعد از پیروزی انقلاب به کمیته حل اختلاف کارگاه ها که زیر نظر مهندس نعمت زاده وزیر سابق صنایع در وزارت کار برای حل اختلاف کارگران و کارفرمایان تشکیل شده بود پیوست.

در اردیبهشت ماه سال 1358 با مساعدت های شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی که در آن زمان رییس شورای انقلاب بود در رابطه با ایجاد مسکن و اشتغال برای ایجاد شهرکی با 1200 واحد مسکونی در کنار شهرک سالاریه قم، در زمینی که از طرف مرحوم مصباح تولیت سابق قم هدیه شده بود به این شهرستان رفت. با اعلام تشکیل بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، از طرف بنیان گذار جمهوری اسلامی عهده دار اساسنامه بنیاد مسکن شد و به عضویت هیات مدیره بنیاد قم به ریاست مرحوم آیت الله املشی در آمد و در شهریور ماه 1358 به عضویت هیات مدیره مرکزی بنیاد مسکن انتخاب گردید.

پس از برکناری دولت بازرگان در سال 1358 و اداره کشور توسط شورای انقلاب، به موجب حکمی از طرف رهبر عظیم الشان انقلاب حضرت امام خمینی(ره) به سمت وزیر مسکن منصوب شد و تا پایان کار شورای انقلاب در این سمت باقی ماند.

لطفا ماجرای اسارتتان را بیان کنید:

در مرداد ماه 1359 وقتی که من عضو هیات مدیره انقلاب اسلامی بودم برای بازدید از روستایی که توسط هلیکوپتر های دشمن به ویرانه تبدیل شده بود، عازم استان آذربایجان غربی شدم. روستای مزبور توسط برادران مومن ما در بنیاد مسکن در حال بازسازی بود از اینگونه روستاها و شهر ها و مناطقی که مورد تجاوز نیروهای مسلح حکومت جنایتکار بعث عراق قرار گرفته بود، کم نبود.

قبل از شروع جنگ، نیرو های مسلح عراق عملا وارد جنگ شده بودند، تانک های خود را از این سو به آن سو منتقل می کردند و مناطق مرزی را زیر گلوله توپ می گرفتند تا اینکه در سی ام شهریور ماه 1359 حمله گسترده زمینی، هوایی و دریایی عراق به میهن اسلامی مان آغاز شد فرودگاه های ما توسط نیروی هوایی دشمن غافلگیرانه هدف قرار گرفت، نیروهای دشمن وارد سرزمین اسلامی ما شدند و ظرف چند روز قسمت زیادی از زمین های ما را به اشغال خود در آوردند. نیرو های مسلح ما به حرکت درآمدند و سعی می کردند جلوی نفوذ دشمن را بگیرند، خرمشهر مظلوم به محاصره دشمن درآمده بود و دیگر شهر های مرزی ما نیز از این سرنوشت به دور نبودند.

به یاد می آورم روزی که برای دیدن حضرت آیت الله خامنه ای به دانشگاه شهید چمران اهواز رفته بودم ایشان را در لباس رزم در اتاق فرماندهی یافتم، ایشان که در آن موقع نماینده اول تهران در مجلس شورای اسلامی و امام جمعه آنجا بودند، تمام ایام هفته را در جنوب به سر می بردند و فقط روزهای جمعه برای اقامه نماز جمعه و شاید بعضی روزها برای ارایه گزارش، خدمت امام امت (ره ) به تهران می آمدند. دیگر مقامات مملکتی نیز اینگونه رفتار می کردند. در این رابطه وزیر نفت وقت مهندس تندگویان به همراه عده ای از معاونین خود از جمله مهندس بوشهری و آقای دکتر منافی وزیر بهداری و بهزیستی وقت با عده ای از نما یندگان مجلس شورای اسلامی، برای بررسی اوضاع و احوال مناطق جنگی به اهواز آمده بودند.

من پس از روی کار آمدن دولت شهید رجایی به عنوان سرپرست مناطق نفت خیز انتخاب شده و از اوایل جنگ در اهواز به سر می بردم و مرتب به آبادان و خرمشهر در حال رفت آمد بودم . آن روز به مناسبت ورود آنها از آبادان به اهواز آمدم.

آبادان در آن هنگام زیر ضربات خمپاره های دشمن بود به طوری که لحظه ای انفجار قطع نمی شد آن شب برای بررسی اوضاع جلسه ای تشکیل شد و در آن جلسه قرار شد که فردا از آبادان بازدیدی به عمل آوریم بنا را بر این گذاشتیم که ابتدا به ماهشهر رفته و از وضع راهها جویا شویم تا چنانچه امن نباشد با هاورکرافت به آبادان برویم و این کاری بود که ما مرتب انجام می دادیم ولی صبح آن روز به دلیل بعضی از مسایل از جمله اینکه ممکن است شب گذشته، نامحرم برنامه سفر ما را شنیده باشد و مقاماتی که همراه ما هستند به خطر بیفتند راه را عوض کرده و از طریق شادگان به سه راهی ماهشهر رفتیم.

در آنجا جلو ما را گرفتند پس از معرفی خودمان به ما اجازه عبور دادند، در آن زمان قسمتی از جاده ماهشهر آبادان در تصرف دشمن بود و قسمتی از آن زیر آتش لذا بعد از سه راهی، از جاده بیراهه به سوی آبادان حرکت کردیم از آن جاده خود را به جاده خاکی که خسرو آباد را به آبادان وصل می کرد رساندیم. این جاده در امتداد رودخانه ی بهمن شیر کشیده شده بود ما تقریبا چند کیلومتری پل بهمن شیر رسیده بودیم که تعدادی تانک و نیرو های مسلح را در مقابل خود دیدیم تصور ما این بود که اینها نیروی خودی هستند به ما دستور توقف دادند اتومبیل ما که یک بلیزر بود متوقف شد یکی از محافظین بیرون پرید تا ما را معرفی کند شاید به ما اجازه عبور بدهند با پیاده شدن محافظ ما که مسلسلی در دست داشت اتومبیل ما به گلوله بسته شد ما تصور کردیم که این نیرو ها به محض اینکه اسلحه را در دست محافظ دیده اند و با آن کیفیت که محافظ از ماشین پرید ترسیده اند و برای احتیاط اتومبیل را به گلوله بسته اند. پیاده شدیم تا برای آنها توضیح دهیم پیاده شدن همانا و گرفتار شدن در دست دشمن همان، پس از آگاهی از اینکه اینها دشمن هستند، من به سینه به روی زمین خوابیدم. مهندس تند گویان خود را در پناه خاک ریز کانال قرار داده و در حال فرار از منطقه بود که دشمن او را برگرداند. دو تن از محافظان ما بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند و اسلحه ها در اختیار دشمن قرار گرفت دشمن به طرف همگی ما نشانه رفته بود و یک یک افراد را جمع آوری می کرد و ما به اسارت دشمن درآمدیم و سرانجام در تاریخ 24 شهریور 1369 پس از ده سال اسارت به میهن اسلامی بازگشتیم.

به راستی که بهترین آثار را آنان آفریدند، شهیدان با خونشان، رزمندگان با صفیر گلوله هایشان و اسیرانمان با استقامت شان.

در حاشیه این گفتگو، دکتر سید محسن یحیوی کتاب «ده سال تنهایی» را که سرگذشت اسارت خویش است، اهدا کرد. این کتاب در سال 74 به عنوان بهترین کتاب دفاع مقدس معرفی شد.


گفتگو: سیما حجازی

ارسال نظرات