خبرهای داغ:
بسياري از طلاق ها ريشه در مواد مخدر دارد از اين رو با سه گروه از افرادي كه به خاطر فقر، مواد مخدر، و دور شدن از فرهنگ اسلامي ايران طلاق را تجربه كرده اند گفتگويي انجام شده كه از نظر مي گذرد.
کد خبر: ۸۹۲۲۹۶۸
|
۰۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰

به گزارش خبرگزاری بسیج در قزوین، طلاق واژه اي كه قبح آن در جامعه ريخته شده و خانواده ها را با ضربات مهلك يكي پس از ديگري به طور كلي به فروپاشي رهنمون مي كند طلاق هزاران دليل دارد كه مهمترين آن فقر و دور شدن از فرهنگ ايراني اسلامي و رواج اعتياد در بين مردان و زنان سرزمين ايران اسلامي مي باشد.
بسياري از طلاق ها ريشه در مواد مخدر دارد از اين رو با سه گروه از افرادي كه به خاطر فقر، مواد مخدر، و دور شدن از فرهنگ اسلامي ايران طلاق را تجربه كرده اند گفتگويي انجام شده كه از نظر مي گذرد.
بسيج: مواد مخدر چه قدر در جامعه قرباني گرفته شما چرا نتوانستيد از اين همه معضلات درس عبرت بگيريد؟
مواد مخدر به آرامي وارد حريم من شد. روزي با ديدن كسانيكه دچار اعتياد بودند حالم به هم مي خورد . اصلا حوصله ديدن اين افراد را نداشتم تا اينكه ازدواج كردم و زندگي خوبي داشتم با كارگري بخور نمير براي خانواده تامين مي كردمتا اينكه با خانواده همسرم كه در زندگي من دخالت مي كردند به مشكل خوردم كه ماجرا ازاينجا شروع شد.
بسيج : سعي نكرديد با مشاوره يا كمك از بزرگترها اختلافات را حل و فصل كنيد؟
چرا! بسياري از اقوام و دوستان آمدند پا در مياني كردند اما همسرم با خانواده اش قبول نكردند. من هيچ مشكلي با همسرم نداشتم بسيار برايم قابل احترام بود و چنانچه لحظه اي از من دور مي شد دچار افسردگي مي شدم. اما كم كم رفتارهايش تغيير كرد وقتي از سركار مي آمدم ديگر احترام و اسباب راحتي در منزل وجود نداشت.من هم بعضي وقت ها براي خوردن غذا به فست فود و رستوران مي رفتم اما قدرت خريد نداشتم كه هميشه اين كار را انجام دهم. ناچار مي شدم خيلي وقت ها بدون خوردن شام و ناهار و صبحانه سر كاربروم. با همسرم خيلي صحبت كردم تا متقاعد شود سرنوشت من و دو فرزندم را تيره و تار نكند، اما قبول نكرد.
بسيج: همسرت در جواب نصيحت ها و سخنان شما چه واكنشي داشت؟
در جواب من با تندي صحبت مي كرد و مي گفت: زندگي بايد بخوري بريزي بپاشي، نبايد براي مرد دلسوزي كني ،اين ماجرا تا يك سال ادامه داشت كم كم به سمت دوست و رفيق كشيده شدم و تا نيمه هاي شب در قهوه خانه ها و يا مكانهاي عمومي مي نشستيم، به گپ و گفت شب را به نيمه مي رسانديم. بعد از مدتي همسرم متوجه تغيير رفتار من شد و شروع به اعتراض كرد كه چرا دير به خانه مي آيم، فكر كردم شايد قصد بازگشت به زندگي دارد، ارتباط با دوستان را يك هفته به بهانه كار در منزل قطع كردم اما برايم جهنمي ساخت كه نتوانستم تحمل كنم. پرخاشگري را به حد اعلا رساند و بار ها همسايه ها براي ميانجي گري و آرام كردن وي پا در مياني كردند.همسرم از من متنفر بود و من نمي دانستم.
بسيج: مي تواني بيشتر توضيح دهيد؟
وقتي به خواستگاري همسرم رفتم، در روز اول گفت: من راضي به ازدواج با تو نيستم اما به خاطر مادرم قبول كردم، اما من جدي نگرفتم و هرگز به او هم شك نكردم. تا اينكه بين من و برادرش اختلاف كوچكي افتاد و خانواده اش مرا به باد كتك گرفتند .
همسرم به هيچ وجه طرفداري نكرد بلكه بارها مرا تحقير نمود و چندين مرتبه گفت: هنوزم ازت متنفرم شما وصله ناجوري براي خانواده ما هستي! حرفهايش مرا آزار مي داد اما به روي خودم نمي آوردم. چون بچه هايم را دوست داشتم و همسرم را با تمام تندي رفتارش عاشقش بودم اما او هرگز اين مطلب را درك نكرد و اهميتي براي سرنوشت من و بچه هايم قايل نبود.
تا اينكه دوباره به دوستان و شب نشيني پناه بردم و از شدت سر درد حالت تهوع داشتم. يكي از دوستان كه در قهوه خانه با هم آشنا شديم يك استكان چاي به من داد و پس از چند دقيقه به قدري سرحال شدم انگار هيچ مشكلي ندارم وقتي ازش پرسيدم گفت: قرص آمفتامين است كه بعدها متوجه شدم شيشه مي باشد.
بسيج: پس از مصرف آيا فكرمي كردي كه زندگي و خود را نابود سازي؟
نه! گفتم دوبار مصرف مي كنم دوباره كنار اين موضوع با بي تفاوتي رد مي شوم ، اما با هر رفتار همسرم سر درد هايم شديد ترمي شد كه با مصرف شيشه براي مدتي آرام مي شدم،رفتارم بسيار تند و پرخاشگر شده بود، من ورزشكار بودم و قدرت بدني بالايي داشتم، اما هرگز از خشونت خوشم نمي آمد. حتي خانواده همسرم مرا با چوب، مشت و لگد كتك كاري كردند اصلا مقابله به مثل نكردم بلكه براي حفظ زندگيم دوباره آشتي كردم. روز جمعه اي بود آمدم خانه ازهمسرم طلب مقداري پول كردم كه برادرخانمم و همسرم شروع به فحاشي كردند و دو نفري به قصد كتك كاري با من درگير شدند، اما من ديگر آن ورزشكار مودب و صبور نبودم ، مواد به تازگي شخصيت مرا تغيير داده بود. با درگيري كه ايجاد شد همسرم و برادرش را به شدت كتك زدم و با وساطت كلانتري خاتمه يافت. در كلانتري رضايت گرفتم و مستقيم پيش دوستانم رفتم مقداري مواد مصرف كردم آرام شدم و تا صبح خانه نيامدم. فردا از همسرم پرسيدم چرا مهريه را اجرا نمي گذاري يا درخواست طلاق نمي دهي؟ گفت: به قدري زجرت مي دهم تا دست به خود كشي بزني.بعد ها متوجه شدم كه با خواستگار اولش در ارتباط بوده و قصد دارد با آزار و اذيت طلاق از طرف من باشد تا كسي انگ خاطر خواهي با خواستگار اولش را به او نزند.
بسيج: اين داستان تا كجا ادامه داشت؟
با اعتياد من به مواد صنعتي شيشه رفتارم بسيار زننده شده بود و با تغيير رفتارم كه منجر به غيبت هاي مكرر و كم كاري در شغلم بود اخراج شدم و بلافاصله با بيمه بيكاري شروع به گذران كردم تا اينكه پس از 12 ماه بيمه بيكاري تمام شد و كم كم خيابان گردي، ارتباط با معتادهاي ديگر و بانوان معتاد خانه را به طور كلي فراموش كردم.
پس از مدتي خانواده همسرم باطلاق غيابي فرزندانم را به خانواده ام داده و همسرم از من جدا شد. اما اصلا برایم مهم نبود. اعتياد نابودگر است.
بعد از مدتي متوجه شدم همسرم ازذواج كرده و با خواستگار اولش در كرج زندگي مي كند. به همسرم گفته بود كه به خاطر تو هنوز ازدواج نكرده ام. اما پس از مدتي همسر و بچه هاي محمدرضا متوجه ازدواج او با سارا مي شوند . با اختلافي كه به وجود مي آيد همسر محمدرضا مهريه و ساير حقوق خود را مطالبه مي كند كه منجر به مصادره اموال و در نهايت زندان رفتن محمدرضا مي شود. همسرم دوباره به خانه پدرش برگشته و بلا تكليف است.
بسيج : خانواده ات شما را حمايت نكردند؟
خانواده ام در ابتدا مرا رها كردند زيرا به حرفها و نصيحت هايشان توجه نكردم آنها هم از من دلسرد شدند. پدرم مرد زحمت كشي است، با فروش چند تكه زمين مسكوني كه ارثيه مادرم بود براي درمان اقدام كردند .
دوبار ترك كردم اما دوباره به سراغش رفتم . در نهايت با ديدن فرزندم در مدرسه پس از 4 سال تصميم به ترك مواد گرفتم و پس از يك سال سختي و درمان الان پاك هستم و با كار در رستوران براي فرزندانم وسيله و اسباب زندگي فراهم مي كنم. در مدت اين پنج سال من هزاران بار مرگ را تجربه كردم. هرگز به طرف اين ماده شوم نمي روم .
بسيج: الان كه به آغوش جامعه بازگشتي از همسرت خبر داري؟
بله، چند بار براي ديدن بچه ها آمده و بهانه آنها با من در تماس است ، اما فرزندانم تمايلي به ديدنش ندارند. مي گويند به دنبال كيف خودش بود و همان برخوردي كه با من داشت با بچه ها در غياب من انجام مي داد.
من الان با پشتيباني پدرم دستم به دهانم مي رسد و دو تا سه خانواده را مي توانم تامين كنم. اما دوست ندارم فرزندانم مهري به جز مهر مادر خودشان را تجربه كنند.
من همسرم را مي بخشم و اميدوارم كه خدا هم او را ببخشد. او به خاطر ثروت محمدرضا از من جدا شد و مرا تا مرگ و نيستي پيش برد اما خودش را هم نابود كرد. هيچ چيز تو اين خلوت مرا آرام نمي كند جز صداي اذان و قرآن كه من بارها شيطان را و مرگ را ديدم و در نهايت امروزهم رحمت خداوند را در حق خود مشاهده كردم.
بسيج: در پايان آيا ترك اعتياد آسان است؟
هرگز! جوانان اشتباه نكنند افتادن در دام اعتياد يعني مرگ با ذلت و تنها خدا مي تواند انسان را نجات دهد و كار هيچ پزشكي نيست. نجات انسان از اعتياد بسيار سخت تر از زنده كردن مرده هاست. مگر معجزه الهي به فرياد انسان برسد و گرنه هيچ دارويي براي ربازگشت انسان به زندگي تا امروز ساخته نشده بلكه همگي مسكن موقت هستند.
1002/ت30/ب

ارسال نظرات
پر بیننده ها