به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، با همین هدف به سراغ خانواده شهید بزرگوار حمزه علی مهدی لو میرویم، این خانواده در حال حاضر در خانهای ساده و بیریا در کوچهای به نام شهید بزرگوارشان زندگی میکنند.
سخن خود را با پدر شهید مهدی لو آغاز میکنیم؛
لطفاً از خودتان برایمان بگویید:
بنده اسماعیل مهدیلو فرزند عین الله هستم و در ۱۳۱۷ در شهر ترکمانچای متولد شدم. پدر و مادر ما کشاورز بودند و بنده نیز به آنها در کار کشاورزی کمک می کردم.
از بچگی های خود چه به خاطر دارید؟ بویژه از ایام محرم.
بنده از ۷ سالگی نماز خود را خوانده ام و تا الان ترک نکردم و از آن زمان اذان می دادم و بیشتر وقت خود را در مسجد و هیئت های محله شرکت می کردم. بیش تر کلاس قرائت شرکت می کردم و قرآن را نیز از آنجا یاد گرفتم. بیش تر دوستانم الان به رحمت خدا رفته اند و آنها در آن زمان کارهای بی مورد و بی هوده انجام نمیدادند.
در آن زمان ما در ترکمانچای امام جماعت نداشتیم ولی نماز جماعت را در خانه به همراه خانواده و پیشنمازی پدرم ادا میکردیم.
ایام بیکاری داشتید؟
نه، حتی در ایام ماه مبارک رمضان نیز ما در هنگام سحر مقداری کره میخوردم و در ایام گرمای طاقتفرسای تابستان هم تحمل میکردیم و صبح تا شب مشغول کشاورزی و کمک به خانواده بودیم.
از مذهبیهای ترکمانچای کسی را به یاد دارید؟
بله؛ روحانی عزیز و گرامی میرزا صادق که واقعاً نمونه بود، در ایام انقلاب با رژِیم شاهنشاهی مبارزه میکرد و ما بسیاری از مسائل شرعی و روز جامعه را از ایشان یاد گرفتیم.
از ازدواج خود برای ما بگوید.
بنده در سن ۱۷ سالگی قبل از انقلاب اسلامی ازدواج کردم و حاجخانمم هم در آن زمان ۱۶ سال داشت، الآن بیش از ۶۰ سال است بدون هیچ مشکلی در کنار هم زندگی کردیم. خانوادههای ما بیشتر در آشنایی ما نقش داشتند و مهریه ما ۱۵۰ تومان بود که آن را هم عالمان شهر ترکمانچای تعیین کردندد.
درآمد شما از کجا بود و زندگیتان چگونه بود؟
از طریق کشاورزی. ما هیچچیز نداشتیم و نیازی به تعریف نیست، به یاد دارم یک گلیم داشتیم که آن را هم بردارم با خود میبرد و بعد از انقلاب اندکی توانستیم به سطحی از آسایش برسیم.
توصیه پدر مادرتان به شما چه بود؟
فقط کسب رزق حلال و حرکت در مسیر الهی و درست.
از همسر خود طی این سالها رضایت داشتهاید؟
من شرمنده ایشان هستم، تاکنون هیچ فشاری به بنده نیاورده و با نداری زندگیمان ساخته است، حتی در کار کشاورزی هم به بنده کمک میکرد.
در زمان انقلاب به جبهههای جنگ هم کمک کردید؟
بله واقعاً مردم ترکمانچای در آن زمان از هیچ کمکی به جبهههای حق علیه باطل دریغ نمیکردند و با ضدانقلاب مبارزه میکردیم. حتی مردم در آن زمان با شعارهای انقلابی خود با مزدوران رژیم شاهنشاهی مقابله میکرد.
چند فرزند دارید و از به دنیا آمدن شهید حمزه علی خاطرهای دارید؟
3 تا فرزند دارم یک دختر و دو پسر که یکی از آنها ( حمزه علی) به شهادت رسید. فقط به یاد دارم در هنگام اذان صبح بود که حمزه علی به دنیا آمد.
آیا شهید حمزه علی را تنبیه کرده بودید؟
یکبار حمزه علی از بردن احشام به چرا سر باز زد و من مجبور شدم او را بزنم ولی اندکی بعد او را بغل کردم و در آغوش گرفتم.
شهید حمزه علی چگونه پسری بود؟
خیلی پسر خوبی بود، من به خاطر ندارم این پسر کار خطایی انجام بدهد. او تا کلاس ششم درس خواند در کنار آن در کار کشاورزی هم به من کمک میکرد.
من به خاطر ندارم دروغ بگوید و به دیگران کمک میکرد، مثلاً اینجا یک مسجد داشتیم که میخواستیم آن را نوسازی کنیم که حمزه علی بسیار این قبل کارها از خود اشتیاق نشان میداد.
چه کسی مشوق شهید حمزه علی برای رفتن به جبهه بود؟
آن زمان فرد واقعاً انقلابی بسیار کم بود، بنده خودم در هیئت بودم و به ما پول میدادند تا شاه را دعا کنیم و ما از این مسئله سرباز میزدیم.
شهید حمزه علی مهدی لو درآمد کاری خود را خرج چه میکرد؟
در آن زمان خانواده در همهچیز شریک و کمکحال هم دیگر بودند و ما در دخلوخرج خود تفکیک قائل نمیشدیم.
حمزه علی را به عزاداریها میبردید؟
بله، پسرم خود در این موضوع پیشقدم بود و قرآن خواندن را هم بنده در ایام زمستان به وی یاد میدادم.
به جوانان امروزی چه نصیحتی دارید؟
دعوت میکنم به نماز و روزه و انجام واجبات الهی.
وصیت حمزه علی قبل از شهادت به شما چه بود؟
وصیت کرده بود من نماز و روزههای قضای او را بجا بیاورم.
در این گفتگو صحبتهای زیادی میان ما و خانواده شهید حمزه علی مهدی لو ردو بدل شد ولی بیشترین موضوعی که برایمان قابلتوجه بود اعتقاد راسخ خانواده وی به اهلبیت(ع) و انجام واجبات الهی بود که حمزه علی را در مسیر والای شهادت قرارداد تا درنهایت در چهارم آبان ماه سال ۶۴ در منطقه عملیاتی پیرانشهر به درجه رفیع شهادت دست یابد.
امید کوهی