خبرهای داغ:
میرشفیعی
گفتگو با خانواده شهید حسین صبوحی؛
شور عجیبی برای شرکت در فعالیت های بسیج داشت، هر مراسمی در بسیج برپا می شد حسین با علاقه در آن حضور می یافت.
کد خبر: ۸۹۲۵۸۶۲
|
۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۸

خبر هولناک و شوک دهنده بود، حمله اشرار به یک شهرستان و شهادت چند تن از هم میهننان و سربازان و پرسنل خدوم نیروی انتظامی.
خبر دهان به دهان می چرخید و باورش برای همه سخت بود که حسین هم در این واقعه پر کشیده است.
حقیقت داشت، بهارزندگی حسین با بهشت خدا عجین شد و حسین آسمانی شده بود.

هر چند که صحبت کردن درباره آن واقعه با پدر و مادر شهید حسین صبوحی بسیار دشوار بود، اما گویی اراده ای فوق اراده ما این هم صحبتی را رقم زد و با هماهنگی دفتر راهبردی بسیج سپاه ناحیه خوانسار ،هم صحبتی و هم نشینی با این پدر و مادر صبور که به تازگی از سفر آسمانی بیت الله الحرام بازگشته بودند روزیمان شد.

در این قسمت و روزی شما را همسفره روزیمان می کنیم با ما همراه باشید؛

 در ابتدا خودتان را معرفی کنید؟
من علی صبوحی، فرهنگی بازنشسته و پدر شهید حسین صبوحی هستم.

 خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی چگونه بود و چه علاقمندی هایی داشت؟
بسیار مهربان و با گذشت بود، همیشه خنده رو بود و از همان کودکی اشتیاق و علاقه اش به مراسمات مذهبی فوق العاده بود از هیئات و شبیه خوانی تا مکبری مسجد، در همه بخش های فعالیت های مذهبی حضور پر رنگ داشت.

شور عجیبی برای شرکت در فعالیت های بسیج داشت، هر مراسمی در بسیج برپا می شد حسین با علاقه در آن حضور می یافت، با توجه به ویژگی های جسمانی و قدرت بدنی که داشت هیچ وقت به سمت زورگویی نرفت، حتی در دوره نوجوانی که غرور و احساسات بسیار زیاد است، حتی زمانی که دیگران با او درگیر می شدند.

حدود ۲۰ بهار زندگی حسین به قدری سریع گذشت که متوجه نشدیم چه زمانی به مرحله جوانی رسید اما هر چه فکر می کنیم چیزی جز محبت و مهربانی و خشوع و ادب به سایرین و ایمانی بی نظیر در او ندیدیم.

فراگیری و تبلیغ علوم دینی شرکت در مراسمات مذهبی مانند اعتکاف و فعالیت های بسیج.

 رابطه اش با اقوام و دوستان و همسایه ها چگونه بود؟
ادب و احترام بی نظیر، گمان نمی کنم هیچ کسی از اقوام از او رنجیده باشد.
بسیار بخشنده و صمیمی، دوستانش پس از شهادت حسین برادر خود را از دست دادند و در خاطر دوستانش تنها مهربانی و علاقه بی حد و مرز باقی مانده.

 تحصیلاتش را تا چه مقطعی ادامه داد؟
دیپلمش را که گرفت می توانست به دانشگاه برود اما حوزه را برای ادامه تحصیل برگزید، پس از چند سال تحصیل ترجیح داد خدمت سربازی را کامل کند و به کار مشغول شود و در کنار کار به فعالیت های تبلیغی بپردازد.

هنوز در حوزه مشغول تحصیل بود که ازدواج کرد و به همین علت تاهل مشغول خدمت سربازی در شهر نزدیک ما یعنی گلپایگان شد.

 خبر شهادت ایشان را چطور به شما و خانواده دادند و عکس العمل شما چگونه بود؟
بعد از ظهر بود که به من تلفن کردند و جویای احوال حسین شدند وقتی من اظهار بی اطلاعی کردم گفتند شهر شلوغ شده و صدای تیر اندازی و آژیر آمبولانس می آید و این مسئله باعث نگرانی من شد، با حالت روحی بسیار آشفته و سخت که توصیفش برای مقدور نیست عازم گلپایگان شدم و از پر کشیدنش مطلع شدم.

چند روز بعد از شهادت ، به محل درگیری رفتم، محل شهادتش یک کوچه بن بست بود، خانمی که در آنجا سکونت داشت و شاهد ماجرا بود حادثه را اینگونه برای ما بازگو کرد اشرار خودرو را در انتها گوشه پارک کردند و هر سه در نهر آبی که خشک بود سنگر گرفتند، خودروی نیروی انتظامی که به کوچه رسید مورد تیر اندازی شدید اشرار واقع شد.

یکی از ماموران نیروی انتظامی یک سرباز بود و از سمت راست خودرو پیاده شد یکی از اشرار را به درک واصل کرد و دو نفر دیگر او را به گلوگه بستند و پای این درخت شهید شد، پس از آن سرهنگ هاشمی را که زخمی شده بود از خودرو پیاده کردند و به شهادت رساندند، سربازی که شهید شده بود ، حسین عزیز ما بود.

ارسال نظرات
آخرین اخبار